من دو نکته میگویم که هر دو ثمرهی فقهی دارد. یعنی در فتوای مجتهدین ما اثر میگذارد.
نکتهی اول:
دربارهی کیفیت وضع حروف سه نظریه هست. دربارهی معنای حرف هفت نظریه هست. نظریه مرحوم رضی این جا دیگر نمیآید. چون ایشان میگوید حرف معنا ندارد.
نظریه اول: قول مشهور: در حروف وضع عام، موضوع له خاص، مستعمل فیه خاص. یعنی میشود عام خاص خاص. روی من پیاده میکنم: وضع عام یعنی واضع زمانی که میخواهد من را برای معنایی وضع بکند یک معنای کلی میآورد در ذهنش. مثلا النسبه الابتداییه. این شد وضع عام. موضوع له خاص یعنی واضع میآید من را برای نه آن معنای کلی. بلکه برای افراد آن معنای کلی وضع میکند. مستعمل فیه خاص عینی در مقام استعمال هم که استعمال کار شماست و ربطی به واضع ندارد، حرف همیشه در افراد به کار میرود. سرت من الدار ساعت هفت صبح. در مفهوم نسبت ابتدائیت به کار نرفته است؛ بلکه در افراد نسبت ابتدائیت به کار رفته است. هر کدام از این نظرات را که بپذیرید در فتوا تاثیر میگذارد. در بحث واجب معلق تاثیر میگذارد.
این نظریهی مشهور است که صاحب کفایه بد فهمیده است. در عرض هفت هشت جلسه رد میزند به مشهور. آقای بروجردی میفرماید که استاد ما صاحب کفایه نظریه مشهور را نفهمیده است. لذا این اشکالات چهارگانه که میگیرد به مشهور وارد نیست. نظریهی مشهور این است که من برایتان توضیح دادم.
دوم: قول تفتازانی. بهترین کسی که قول تفتازانی را توضیح داده است آقای بروجردی است. آقای بروجردی در اصول خیلی نمیخواسته قوی باشد. ولی همین مقداری هم که فرموده گرههای اصول را باز کرده است. تفتازانی میگوید در حروف: وضع عام؛ موضوع له عام مستعمل فیه خاص. وضع عام یعنی واضع زمانی که میخواهد من را وضع بکند یک معنای کلی میآورد در ذهنش. دیگر نگویید النسبه الابتداییه. آن مشهور بودند. شروع کلی است. واضع زمانی که میخواهد من را وضع کند شروع را میآورد در ذهنش. آن وقت واضع این من را برای همین معنای کلی وضع یم کند. ولی در مقام استعمال کلمهی من همیشه در افراد شروع به کار میرود. یعنی زمانی که میگویید سرت من الدار این من استعمال شده است در یک فرد از شروع. شروع به حرکت از خانه. آن معنای کلی که مشهور تصور میکنند تفاوت دارد با این معنای کلی که تفتازانی تصور میکند. مشهور میگفتند النسبه الابتداییه. ولی تفتازانی میگوید شروع را واضع تصور کرده است.
سوم قول صاحب کفایه و قول شخص بنده. صاحب کفایه میفرماید در حروف وضع عام موضوع له عام مستعمل فیه عام (با انطباق) وضع عام است یعنی واضع زمانی که میخواهد من را وضع کند یک معنای کلی به ذهنش میآورد. مثل شروع. نه النسبه الابتداییه. آن را مشهور میآوردند در ذهنشان. واضع زمانی که میخواهد من را وضع بکند یک معنای کلی میآورد در ذهنش. آن وقت واضع میآید من را وضع میکند برای همین معنای کلی. در مقام استعمال هم باز در شروع کلی به کار میرود. ولی با انطباق. کلمهی من درست است که در شروع کلی به کار میرود. ولی منطبق بر فرد میشود.
مثال برای فهم انطباق: کلمهی رجل سه حرف است. معنای مرد است. مرد کلی است. وضع آن عام است. موضوع له آن عام است. یعنی واضع کلمهی رجل را برای مرد وضع میکند. مستعمل فیه هم عام است. کلمهی رجل همیشه در معنای خودش به کار میرود. ولی گاهی منطبق بر جزئی میشود. جاء رجل یدرس کذا. این کلمهی رجل در معنای خودش که کلی است به کار رفته است؛ ولی منطبق شده است بر من که جزئی هستم. حالا صاحب کفایه در حرف هم همین را میگوید.
نکتهی دوم:
دربارهی ضمیر، موصول، اسم اشاره، اسمای استفهام، هیات هم همین سه قول است. دربارهی مبهمات و امثال آن. در اصول به موصول، اسم اشاره و ضمیر میگویند مبهمات. امثال مبهمات مثل اسمای استفهام و هیات.
یک قول مشهور: توضیح این سه قول در این جا تفاوت دارد با بالا. مشهور میگویند عام خاص خاص. واضع زمانی که میخواهد هذا را وضع کندتصور کلی مفرد مذکر را در ذهن میآورد. ولی آن را برای مفرد مذکر وضع نمیکند. بلکه برای افراد آن وضع میکند. پس کلمهی هذا میلیاردها میلیاردها موضوع له دارد. در مقام استعمال هم در افراد به کار میرود. اقای بروجردی اشکال میگیرد میگوید نه، گاهی هذا در کلی به کار میرود. حالا کار به اشکال آقای بروجردی نداریم.
نظریه دوم تفتازانی: عام عام خاص. واضع زمانی که یم خواهد الذی را وضع کند یک معنای کلی به نام مفرد مذکر عاقل به ذهن میآورد و برای همان هم وضع میکند. ولی در مقام استعمال در افراد مفرد مذکر عاقل به کار میرود. آقای بروجردی میگوید این حرف اشکال دارد.
قول سوم: کفایه: عام، عام، عام با انطباق. واضع زمانی که میخواهد هیات فعل ماضی را وضع بکند یک معنای کلی به ذهنش میآورد به نام رابطهی ثبوتی فعل و فاعل در زمان گذشته. واضع این هیات را وضع میکند برای همان معنای کلی. در مقام استعمال هم همیشه هیات فعل ماضی در همان معنای کلی به کار میرود. ولی با انطباق بر جزئی. مثلا وقتی میگویید: ضرب زید این جا هیات ضرب در معنای خودش بکار رفته است ولی منطبق شده است بر یک رابطهی ثبوتی بین زدن و فاعل در زمان گذشته و آن رابطهی بین زدن و آقای زید است.
صاحب کفایه اعتقادش این است که معنای اسم و معنای حرف کلی طبیعی هستند: شروع. موضوع له هم کلی طبیعی است. نه افراد رابطه. حال آن که النسبه الابتداییه مرآت است برای افراد رابطهها. ولی شروع کلی است برای معانی اسمیه. شروع کلی طبیعی است. افرادی که میروند زیر پوششش باز هم کلی هستند. ولی النسبه الابتداییه تمام افرادش معنای حرفی هستند. نسبت است. خودش ربط است. پس در توضیح وضع عام طبق قول مشهور و وضع عام طبق قول صاحب کفایه دو تامعنای متصور داریم. خیلی سریع ما رد شدیم.
اشکال صاحب کفایه (پاسخ به سوال یکی از دوستان): یکی همیشه کثره المجاز لازم میآید. یکی آن که آن موارد کثیره از گردونه خارج شده و موارد قلیله ملاک قرار گرفته باشد. شما چطور میگویید مستعمل فیه عام. خب بگو مستعمل فیه که کثیر است خاص است. و این خلاف عرف عقلا است که استعمالات کثیره را کنار بگذارند و استعمالات قلیله را ملاک قرار دهند.
قول مشهور در مبهمات که میگویند عام، با حروف فرق دارد. مثلا برای الذی مشهور اگر میگویند وضع عام است یعنی واضع زمانی که میخواهد الذی را وضع کند یک معنای کلی به ذهن میآورد به نام مفرد مذکر. این مفرد مذکر کلی است و معنای اسمی. ولکن در حرف موقعی که میگوییم وضع عام واضع النسبه الابتداییه را به ذهن میآورد که النسبه الابتداییه آینه است برای نشان دادن ربطها معنای حرفی است. ولی مفرد مذکر آینهای است برای مفردهای مذکری که معنای اسمی است.
ما در هر دو تا نظرمان عام عام عام است. نظر من را نخواهید. نظر من پانزده روز با مقدماتش طول میکشد.
ثمره دارد: اذا دخل الوقت فصلّ. صلّ هیات دارد. اگر شما بگویید هیات وضعی عام است موضوع له عام مستعمل فیه عام است یعنی قول صاحب کفایه، این دخل الوقت میتواند قید باشد برای هیات. چون چیزی که کلی است را میتوان قید زد. با قید بگویی این فرد از کلی منظور من است. قید که زد میشود واجب مشروط. ولی طبق قول کسانی که میگویند موضوع له خاص است مثل مشهور دچار مشکل میشوند. چون جزئی هیچ وقت قید بردار نیست. جزئی یک فرد بیشتر نیست. شما نمیتوانید بگویید این فردش مدنظر من است آن فردش نیست. لذا مشهوردر بحث واجبات مشروط و معلقه دچار مشکل اند. صاحب کفایه دچار مشکل نیست. شیخ انصاری که یم گوید وضع عام موضوع له خاص مستعمل فیه خاص دچار مشکل است. لذا شما در کفایه و تقریرات نگاه بکنید. خیلی تلاش میکند شیخ انصاری درست بکند ولی نمیتواند درست بکند. ولی صاحاب کفایه راحت رد میشود.