درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۸۶: نواهی ۳

 
۱

خطبه

۲

دلالت صیغه نهی بر دوام و تکرار

مطلب اول: در بحث اوامر، گفتیم که صیغه امر نه دلالت بر مره دارد و نه دلالت بر تکرار. چنان که صیغه امر دلالت بر مره یا تکرار ندارد، صیغه نهی هم دلالت بر مره یا تکرار ندارد. معنای صیغه امر این است که من از تو طبیعت می‌خواهم و معنای صیغه نهی هم این است که من از تو می‌خواهم که انی طبیعت از تو پپیدا نشود.

این حرفی که زدیم در صورتی است که پای عقل به میان نیاید. ولی اگر پای عقل را به میان آوردیم، صیغه امر دال بر مره است وصیغه نهی دال بر تکرار است. موقعی که مولا به عبدش می‌گوید صل، یعنی من از تو این معمل را می‌خواهم. عقل وارد میدان می‌شود و می‌گوید اگر طبیعت بخواهد در عالم خارج پیدا شود با یک فرد پیدا می‌شود. ایشان یک بار

هم که نماز بخواند صادق است که نماز را انجام داده است. معنای نهی: وقتی مولا به عبد می‌گوید لا تشرب الخمر یعنی من از تو می‌خواهم این عمل از تو پیدا نشود. عقل وارد میدان می‌شود می‌گوید اگر بخواهد این طبیعت پیدا نشود، باید دائما شرب خمر نکند.

پس اگر ما می‌گوییم صیغه امر و نهی دال بر مره و تکرار نیستند، با صرف نظر از عقل است. چون عقل دو قانون دارد: قانون اول: الطبیعه توجد باول فرد (بفرد ما). قانون دوم: الطبیعه تنعدم بانعدام جمیع افرادها.

در بحث اجتماع امر ونهی در هفته‌ی دوم درستان یک مشکل پیدا می‌شود. این در ذهنتان باشد آن مشکل حل است. چون مرحوم مظفر آن جا می‌گوید که لا تغصب معنایش این نیست که دائما غصب نکن. آن وقت در ذهن رفقا می‌آید که دائما غصب بکن. این که آن جا مرحوم مظفر می‌گوید معنایش این نیست که دائما غصب نکن، بدون حکم عقل است.

به عبارت دیگر امر و نهی با توجه به ظهور این دو، دلالت بر مره یا تکرار ندارند. ولی با توجه به حکم عقل دلالت بر مره یا تکرار دارند.

۳

تطبیق «دلالت صیغه نهی بر دوام و تکرار»

۵. دلالة صيغة النهي على الدوام و (تفسیر) التكرار (مصدر باب تفعیل)

اختلفوا (علما) في دلالة صيغة النهي على التكرار أو المرّة، كالاختلاف في صيغة «افعل».

و الحقّ هنا (در نهی) ما قلناه هناك (در امر) بلا فرق، فلا دلالة لصيغة «لا تفعل»، لا بهيئتها (لا تفعل)، و لا بمادّتها على الدوام و التكرار، و لا على المرّة، و إنّما المنهيّ عنه (الف و لام المنهی) صرف الطبيعة (عمل)، كما أنّ المبعوث نحوه (الف و لام المبعوث) في صيغة «افعل» صرف الطبيعة.

غير أنّ بينهما (امر و نهی) فرقا من ناحية عقليّة في مقام الامتثال، فإنّ امتثال النهي بالانزجار عن فعل الطبيعة، و لا يكون ذلك (انزجار) إلّا بترك جميع أفرادها (طبیعت)، فإنّه (مکلف) لو فعلها (طبیعت) مرّة واحدة، ما كان ممتثلا. و أمّا امتثال الأمر فيتحقّق بإيجاد أوّل وجود من أفراد الطبيعة، و لا تتوقّف طبيعة الامتثال (طبیعت این جا یعنی ذات. گاهی مولاامتثالش را مقید می‌کند. می‌گوید من امتثال این عمل را از تو دو بار می‌خواهم. مثلا این طور می‌گوید: صل صلاه الظهر مرتین. این از محل بحث ما خارج است. بحث ما در ذات امتثال است. یعنی مولا قید نزند که دو بار می‌خواهم یا سه بار.) على أكثر من فعل المأمور به مرّة واحدة.

و ليس هذا الفرق من أجل (به علت) وضع الصيغتين و (تفسیر) دلالتهما، بل ذلك (این فرق) مقتضى طبع النهي و الأمر عقلا.

۴

تنبیه

علما در مباحث الفاظ یک مباحث دیگری هم مطرح کرده‌اند. ما آن‌ها را این جا مطرح نمی‌کنیم. آن‌ها جایش در بحث ملازمات عقلیه است.

۵

تطبیق تنبیه

تنبيه

لم نذكر هنا (مباحث الفاظ) ما اعتاد المؤلّفون ذكره (ما) من بحثي اجتماع الأمر و النهي، و دلالة النهي على الفساد؛ لأنّهما (بحثین) داخلان في «المباحث العقليّة»، كما سيأتي (دخول)، و ليس هما من مباحث الألفاظ.

و كذلك بحث مقدّمة الواجب، و مسألة الضدّ، و مسألة الإجزاء ليست من مباحث الألفاظ أيضا (مثل دو بحث بالا. به این پنج مبحث می‌گویند غیر مستقلات عقلیه.). و سنذكر الجميع في المقصد الثاني (المباحث العقليّة) إن شاء اللّه (تعالى) (در ان ان شاء الله چهار نظریه است که در مغنی اللبیب هست.).

۶

مفاهیم؛ معنای کلمه‌ی مفهوم

کلمه‌ی مفهوم سه معنا داریم. این سه معنا را باید بگوییم؛ نسبت بین این‌ها را هم بگوییم. بعد مشخص کنیم که این جا مقصود کدام معناست.

الف: به معنایی که از لفظ فهمیده می‌شود مفهوم می‌گویند؛ اعم از آن که لفظ مفرد باشد؛ اعم از آن که معنا حقیقی باشد یا مجازی. مثال: من می‌گویم زید. شما یک شخص در ذهنتان می‌آید. این مفهوم است. یا می‌گویم زید قائم. شما از این یک معنایی می‌فهمید که همان مفهوم است.

ب: معنایی که از لفظ یا غیر لفظ فهمیده می‌شود. این جا آقای خویی خیلی زحمت کشیده است. غیر لفظ مثل کتابت، اشاره، عقود، نُصَب.

نسبت بین این دو معنا عام و خاص مطلق است. هر چه مفهوم طبق معنای اول است مفهوم طبق معنای دوم هست و لا عکس. اشاره مفهوم طبق معنای دوم هست ولی طبق معنای اول نیست.

ج: معنای التزامی جمله. مثال: زید قائم. «زید ایستاده است» مفهوم نیست. «اگر زید آمد اکرامش بکنید.» لازمه‌ی این جمله این است که اگر نیامد اکرامش نکن. «الماء اذا بلغ حد کرّ لم ینجسه شیء» لازمه‌اش این است که اگر به حد کر نرسید چیزی نجسش می‌کند.

نسبت بین سه و یک: اعم و اخص مطلق: هر چه مفهوم طبق معنای سوم شد، مفهوم طبق معنای اول هم هست و لا عکس. چون آن جا گفتیم که اعم از این که مفرد باشد یا جمله. ولی این جا حتما باید جمله باشد.

بین سه و دو: باز هم اعم و اخص. هر چه که مفهوم طبق معنای دوم شد مفهوم طبق معنای سوم هم هست و لا عکس.

۷

تطبیق مفاهیم؛ معنای کلمه‌ی مفهوم

الباب الرابع المفاهيم‏

تمهيد

في معنى كلمة «المفهوم»، (این که علما اختلاف در حجیت مفهوم یعنی چه؟ مرحوم مظفر می‌گوید این بحث غلط است. نباید بحث کنند که آیا مفهوم حجت است یا نه. باید بحث کنند که فلان جمله مفهوم دارد یا ندارد. و الا جمله اگر مفهوم پیدا کرد همه می‌گویند حجت است.) و في النزاع في حجيّته، و في أقسامه (مفهوم دو نوع است: موافق و مخالف. موافق را ایشان می‌فرماید شش نوع است و ما می‌گوییم بیست و شش نوع است). فهذه ثلاثة مباحث:

۱. معنى كلمة المفهوم‏

تطلق كلمة «المفهوم» على ثلاثة معان:

۱. المعنى المدلول للّفظ (لفظ بر آن دلالت می‌کند.) الذي (صفت برای المعنا) يفهم منه، فيساوي كلمة «المدلول»، سواء كان مدلولا لمفرد أو جملة، و سواء كان مدلولا حقيقيّا أو مجازيّا.

۲. ما (معنایی که) يقابل المصداق، فيراد منه كلّ معنى يفهم (با توجه به یان که گفت در مقابل مصداق، یفهم یعنی در ذهن می‌آید.) و إن لم يكن مدلولا للّفظ، فيعمّ المعنى الأوّل و غيره.

۳. (مراد از مفاهیم این سومی است:) ما يقابل المنطوق، و هو أخصّ من الأوّلين. و هذا (مفهوم به معنای سوم) هو المقصود بالبحث هنا (در علم اصول). (منطوق به معنای مطابقی جمله می‌گویند. مفهوم به معنای التزامی جمله می‌گویند. معنای تضمنی چه می‌شود؟ در علم اصول و علم بیان به معنای تضمنی می‌گویند معنای التزامی.) و هو (مفهوم در مقابل منطوق) اصطلاح أصوليّ يختصّ بالمدلولات الالتزاميّة للجمل التركيبيّة (جملی که مرکبه از کلمات هستند)، سواء كانت إنشائيّة أو إخباريّة (ملاک در انشاییه بودن یا خبریه بودن جمله شرطیه جواب آن است)، فلا يقال لمدلول المفرد مفهوم و إن كان من المدلولات الالتزاميّة (مثل عدد چهار: مفرد است و لازمه‌ی آن زوجیت است. به زوج نمی‌گویند مفهوم.).

بقاء واستمرارا ؛ إذ القدرة على الوجود تلازم القدرة على العدم ، بل القدرة على العدم على طبع القدرة على الوجود ، وإلاّ لو كان العدم غير مقدور بقاء لما كان الوجود مقدورا ، فإنّ المختار القادر هو الذي إن شاء فعل وإن لم يشأ لم يفعل.

والتحقيق أنّ هذا البحث ساقط من أصله ، فإنّه ـ كما أشرنا إليه فيما سبق ـ ليس معنى النهي هو الطلب ، حتّى يقال : «إنّ المطلوب هو الترك أو الكفّ؟» ، وإنّما طلب الترك من لوازم النهي ، ومعنى النهي المطابقيّ هو الزجر والردع. نعم ، الردع عن الفعل (١) يلزمه عقلا طلب الترك ، كما أنّ البعث نحو الفعل (٢) في الأمر يلزمه عقلا الردع عن الترك.

فالأمر والنهي ـ كلاهما ـ يتعلّقان بنفس الفعل رأسا ، فلا موقع للحيرة والشكّ في أنّ الطلب في النهي يتعلّق بالترك أو الكفّ.

٥. دلالة صيغة النهي على الدوام والتكرار (٣)

اختلفوا في دلالة صيغة النهي على التكرار أو المرّة ، كالاختلاف في صيغة «افعل».

والحقّ هنا ما قلناه هناك بلا فرق ، فلا دلالة لصيغة «لا تفعل» ، لا بهيئتها ، ولا بمادّتها على الدوام والتكرار ، ولا على المرّة ، وإنّما المنهيّ عنه صرف الطبيعة ، كما أنّ المبعوث نحوه في صيغة «افعل» صرف الطبيعة.

غير أنّ بينهما فرقا من ناحية عقليّة في مقام الامتثال ، فإنّ امتثال النهي بالانزجار عن فعل الطبيعة ، ولا يكون ذلك إلاّ بترك جميع أفرادها ، فإنّه لو فعلها مرّة واحدة ، ما كان ممتثلا. وأمّا امتثال الأمر فيتحقّق بإيجاد أوّل وجود من أفراد الطبيعة ، ولا تتوقّف طبيعة الامتثال على أكثر من فعل المأمور به مرّة واحدة.

وليس هذا الفرق من أجل وضع الصيغتين ودلالتهما ، بل ذلك مقتضى طبع النهي والأمر عقلا.

__________________

(١) ويعبّر بالفارسيّة «بازداشتن از انجام كارى».

(٢) ويعبّر بالفارسيّة : «وا داشتن به انجام كارى».

(٣) والأنسب أن يقال في عنوان المسألة : «عدم دلالة صيغة النهي على الدوام والتكرار».

تنبيه

لم نذكر هنا ما اعتاد المؤلّفون ذكره من بحثي اجتماع الأمر والنهي ، ودلالة النهي على الفساد ؛ لأنّهما داخلان في «المباحث العقليّة» ، كما سيأتي ، وليس هما من مباحث الألفاظ (١). وكذلك بحث مقدّمة الواجب ، ومسألة الضدّ ، ومسألة الإجزاء ليست من مباحث الألفاظ أيضا. وسنذكر الجميع في المقصد الثاني (المباحث العقليّة) إن شاء الله (تعالى).

تمرينات (١٣)

١. ما معنى النهي بمادّته؟

٢. ما المراد من صيغة النهي؟

٣. ما الدليل على أنّ صيغة النهي ظاهرة في التحريم؟

٤. ما المطلوب في النهي؟

٥. ما الفرق بين الترك وكفّ النفس عن الفعل؟

٦. ما الجواب عن توهّم من قال : «إن الترك أمر عدميّ لا يمكن تعلّق الطلب به»؟

٧. هل تدلّ صيغة النهي على الدوام أو التكرار؟

__________________

(١) والمناط في كون المسألة عقليّة هو كون البحث حول درك العقل وعدمه ، والمناط في كونها لفظيّة هو كون البحث حول الدلالات اللفظيّة. وقد تكون المسألة عقليّة محضة ، وقد تكون لفظيّة محضة ، وقد تكون عقليّة ولفظيّة. ومسألة دلالة النهي على الفساد من قسم الأخير كما سيأتي في محلّه.

الباب الرابع

المفاهيم

تمهيد

في معنى كلمة «المفهوم» ، وفي النزاع في حجيّته ، وفي أقسامه. فهذه ثلاثة مباحث :

١. معنى كلمة المفهوم

تطلق كلمة «المفهوم» على ثلاثة معان :

١. المعنى المدلول للّفظ الذي يفهم منه ، فيساوي كلمة «المدلول» ، سواء كان مدلولا لمفرد أو جملة ، وسواء كان مدلولا حقيقيّا أو مجازيّا.

٢. ما يقابل المصداق ، فيراد منه كلّ معنى يفهم وإن لم يكن مدلولا للّفظ ، فيعمّ المعنى الأوّل وغيره.

٣. ما يقابل المنطوق ، وهو أخصّ من الأوّلين. وهذا هو المقصود بالبحث هنا. وهو اصطلاح أصوليّ يختصّ بالمدلولات الالتزاميّة للجمل التركيبيّة ، سواء كانت إنشائيّة أو إخباريّة ، فلا يقال لمدلول المفرد مفهوم وإن كان من المدلولات الالتزاميّة.

أمّا المنطوق : فمقصودهم منه ما يدلّ عليه اللفظ في حدّ ذاته على وجه يكون اللفظ المنطوق حاملا لذلك المعنى ، وقالبا له ، فيسمّى المعنى «منطوقا» تسمية للمدلول باسم الدالّ. ولذلك يختصّ المنطوق بالمدلول المطابقيّ فقط ، وإن كان المعنى مجازا قد استعمل فيه اللفظ بقرينة.

وعليه ، فالمفهوم الذي يقابله ما لم يكن اللفظ حاملا له دالاّ عليه بالمطابقة ، ولكن يدلّ