درس کفایه الاصول - جلد اول

جلسه ۲۱: مقدمات ۲۱

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

۳

احتیاج به جامع

مقدّمهٔ سوم: در اینجا مرحوم آخوند پنج نكته را بیان می‌فرمایند:

نكتهٔ اول: مدّعای مرحوم آخوند كه هر كدام از دو قول احتیاج به جامع دارند.

نكتهٔ دوم: این جامع بنا بر قول به صحیح، تصوّر دارد و عقلاً ممكن است.

نكتهٔ سوم: اشكالاتی است كه بر جامعِ صحیحی‌ها وارد كرده‌اند.

نكتهٔ چهارم: جواب‌هایی است كه مرحوم آخوند از این اشكالات بیان فرموده‌اند.

نكتهٔ پنجم: تصویرهای جامع است بنا بر قول به أعمّ كه پنج الی شش جامع تصویر شده و مرحوم آخوند به همهٔ آن جامع‌ها اشكال وارد می‌كنند.

اما نكتهٔ اول: هم صحیحی‌ها و هم أعمّی‌ها احتیاج به جامع دارند، زیرا بنا بر قول به صحیح، گفتیم كه مصادیقِ صحیح، مختلف است، چهار ركعتی هم صحیح است، دو ركعتی هم صحیح است، بی‌ركوع هم صحیح است، با ركوع هم صحیح است و...، پس كسی كه بگوید لفظِ صلاة برای صحیح وضع شده، باید یك جامعی برای همهٔ افراد صحیح داشته باشد؛ فاسد هم متعدّد است مثلاً نماز مسافر اگر چهار ركعت بخواند باطل است و یك ركعت هم بخواند باطل است، بی‌وضوء بخواند فاسد است و...، این‌ها باید جامع داشته باشند، چه صحیحی و چه أعمّی، و اگر كسی نتوانست جامع درست كند ـ چه برای صحیحی و چه برای أعمّی ـ مراد از لفظِ صلاة برایش روشن نمی‌شود، چه برای صحیح وضع شده باشد و چه برای أعمّ.

حالا كسی كه قائل است صلاة، برای صحیح وضع شده، این از دو حال خارج نیست: یا می‌گوید لفظِ صلاة برای افراد صحیح به نحو مشترك لفظی وضع نشده بلكه صلاة، یك معنا بیشتر ندارد، بنا بر این مسلك، قطعاً شما جامع می‌خواهید؛ زیرا اگر معنای صلاة یك چیز است و چند معنا ندارد و برای افراد به نحو مشترك لفظی وضع نشده، آن وقت اگر بگویی كه لفظ صلاة برای نماز دو ركعتی وضع شده، لازمه‌اش این است كه نماز سه ركعتی صلاة نباشد و اگر بگویی برای نماز جهریه وضع شده، لازمه‌اش این است كه نماز اخفاتیه صلاة نباشد، لذا قطعاً یك جامعی می‌خواهد كه بگویی برای آن جامع وضع شده و وقتی كه برای جامع وضع شد، آن وقت تمام افرادِ صلاةِ صحیحه، مصداقِ صلاة می‌شوند و لفظِ صلاة بر آن‌ها حمل می‌شود.

اشكال: چرا شما می‌گویید بنا بر دو قول باید یك جامعی وجود داشته باشد، اگر كسی صحیحی شد و گفت كه لفظِ صلاة برای افراد وضع شده، دیگر چه نیازی به جامع است؟! بله، قائل به صحیح، جامع می‌خواهد ولی این جامع را می‌تواند صلاةِ صحیح قرار دهد، زیرا من صلاةِ صحیح را تصوّر می‌كنم و لفظ را برای افرادش وضع می‌كنم.

جوابِ اشكال این است كه: مرحوم آخوند نمی‌گوید: عقلاً بنا بر دو قول جامع می‌خواهیم، بلكه می‌گوید: بِلا اشكال از لفظِ صلاة، یك معنا بیشتر به ذهن نمی‌آید و صلاة در ارتكازِ همه ـ چه صحیحی و چه أعمّی ـ یك معنا دارد. اگر صلاة، مشترك لفظی باشد و وضع عام و موضوع له خاص باشد، آن وقت لفظِ صلاة هزار معنا پیدا می‌كند و حال آن كه عُرفاً چنین چیزی صحیح نیست، پس صلاة یك معنا بیشتر ندارد و لذا باید یك جامعی وجود داشته باشد.

پس چرا باید جامع باشد؟ زیرا در صلاةِ صحیح یا فاسد، از لفظِ صلاة یك معنا بیشتر به ذهن خطور نمی‌كند، حالا نزاع در این است كه آن یك معنا آیا صحیح است یا فاسد و باید یك جامعی تصور شود كه بگوییم لفظِ صلاة برای آن جامع وضع شده است، این بود نكتهٔ اول.

۴

تصور جامع علی قول بالصحیح

نكتهٔ دوم: مرحوم آخوند می‌فرماید: بنا بر قول به صحیح، این جامع قابل تصویر است. می‌گوییم: بنا بر قول به صحیح، صلاة وضع شده برای جامعِ بینِ همهٔ افرادش و می‌شود اشاره كرد به خواص، یعنی بگوییم كه لفظِ صلاة وضع شده برای آنچه كه « تنهیٰ عن الفحشاء و المنكر » باشد، یعنی موضوعٌ له در صلاة، ‹ما تنهیٰ عن الفحشاء و المنكر› می‌باشد یا آنچه كه « قربان كلّ تقى » باشد یا « معراج المؤمن » است، و این درست می‌باشد.

إن قلت، ممكن است بگویی: معراجِ مؤمن هزار مصداق دارد، نمازِ دو ركعتی هم معراج المؤمن است و نیز صلاة سه ركعتی و نیز صلاة جهریه و نیز صلاة إخفاتیه و....

قلت، مرحوم آخوند می‌فرماید: این گونه نیست زیرا یك قاعده‌ای در فلسفه است به نام [قاعدهٔ الواحد]، این قاعده یك اصلی دارد و یك عكسی دارد، اصلش این است كه [لا یصدر من الواحد إلاّ الواحد]، و علتِ واحد قطعاً معلولِ واحد به دنبال می‌آورد، و عكسش هم این است كه [لا یصدر الواحد إلاّ مِن الواحد] یعنی معلول واحد، قطعاً علت واحد می‌خواهد. در اینجا آیا قربان كلّ تقى، معراج المؤمن، تنهیٰ عن الفحشاء و المنكر، این‌ها یك چیز هستند یا دو چیز؟ یكی هستند، پس قطعاً باید علّتش هم یكی باشد؛ اگر می‌بینید كه همهٔ این هزارتا این اثر را دارند، دلیلش این است كه این اثرِ جامع است و چون همهٔ این‌ها مصداقِ آن جامع می‌باشند، لذا همگی اثرِ واحدی دارند.

مثلاً شما وقتی كلید برق را می‌زنید، ۵۰۰ تا لامپ روشن می‌شود، چون علّتِ این روشنایی، آن مُوَلِّدِ برق است، ولی مولّدِ برق بر این لامپ هم منطبق است و بر آن لامپ هم منطبق است و....

اما دلیل بر ‹قاعدهٔ الواحد› چیست؟ چه كسی گفته كه ‹لا یصدر الواحد الا من الواحد›، كه معلول واحد، علت واحد می‌خواهد؟ می‌گوید: شما وقتی شكر می‌خوری، چرا دهانت شور نمی‌شود، یا دستت را كه روی فرش می‌گذاری، چرا دستت نمی‌سوزد، پس باید بین علت و معلول سِنخیت باشد و اگر سنخیت نباشد، فَیلزم صدور كلّ شئٍ من كلّ شئٍ، پس قطعا باید یك ارتباطی بین علت و معلول بر قرار باشد تا ببینیم كه بعضی اشیاء می‌سوزانند یا بعضی اشیاء شورند یا بعضی اشیاء نور می‌دهند و....

اكنون كه ارتباط می‌خواهد، این معلول، یك چیز است و وقتی یك چیز شد، یا باید ارتباط با الف داشته باشد و یا با ب، اگر بگویی این یك چیز، ارتباط با الف دارد پس دیگر چیزِ دیگری نیست كه ارتباط با ب داشته باشد زیرا یك چیز بیشتر نیست و آن یا باید از خصوص الف در بیاید و یا باید از خصوصِ ب در بیاید و اگر از هر دو صادر شود، معلوم می‌شود كه با جامع ارتباط دارد كه آن جامع، هزاران مصداق دارد؛ بنا بر این، پس به عكسِ قاعدهٔ الواحد، برای ما جامع درست شد، و كسی كه قائل به صحیح است، جامع دارد و به آن جامع هم فقط اشاره می‌كند، یعنی می‌پرسیم صلاة برای چه وضع شده،

می‌گوید آنچه كه ‹ تنهیٰ عن الفحشاء و المنكر ›[۱] است یا آنچه كه ‹ معراج المؤمن ›[۲] است یا آنچه كه ‹ قربان كلّ تقىّ ›[۳] است، یا می‌پرسیم « صوم » برای چه وضع شده، می‌گوید آنچه كه ‹ جُنّةٌ من النار ›[۴] است، یا « حجّ » برای چه وضع شده، می‌گوید آنچه كه ‹ تسنیةً للدّین ›[۵] است.

پس مرحوم آخوند می‌فرماید: بنا بر قول به صحیح، ما جامع داریم و آن ‹تنهی عن الفحشاء و المنكر› می‌باشد؛ حالا اگر كسی بپرسد آنچه كه ‹تنهیٰ عن الفحشاء و المنكر› است، آیا سجده هم دارد؟ مرحوم آخوند می‌گوید: ممكن است داشته باشد و ممكن است نداشته باشد؛ آیا قرائت هم دارد؟ ممكن است داشته باشد و ممكن است نداشته باشد؛ آیا ركوع دارد؟ ممكن است داشته باشد و ممكن است نداشته باشد؛ آیا وضوء دارد؟ ممكن است داشته باشد و ممكن است نداشته باشد، پس آن چه چیزی است؟ می‌فرماید: فقط همین مقدار را می‌دانم كه آنچه كه ‹تنهی عن الفحشاء والمنكر› باشد یا آنچه كه ‹معراج المؤمن› باشد و بیشتر از این را نمی‌دانم.


العنکبوت: ۴۵

بحار: ۸۲ / ۲۴۸

کافی: ۲ / ۲۶۵

کافی: ۲ / ۱۸

وسائل الشیعة: ۱ / ۲۲

۵

اشکال بر تصویر جامع

نكتهٔ سوم: اشكال به مرحوم آخوند است:

شما می‌فرمایید: برهان داریم بر این كه لفظ صلاة، برای صحیح وضع شده و بین افراد صحیحه، جامع هست، ما هم برهان داریم كه بین افراد صحیحه جامع نیست، زیرا این جامع، یا مركّب است یا بسیط، اگر مركّب باشد كه محال است، چون شما هر مركّبی را كه در نظر بگیرید، جامع بین صحیح و فاسد است. هیچ نمازی را نمی‌توانید در نظر بگیرید كه فقط بر مصادیقِ صحیح منطبق شود، زیرا اگر بگویید آن مركّب باید چهار جزء باشد، پس باید برای همهٔ افراد صحیح باشد نه فقط برای دو نفر و حال آن كه نمازِ چهار ركعتی برای مسافر فاسد است، و نیز برای نماز صبح هم فاسد است، اگر بگویید باید همراه با ركوع و سجود باشد، می‌گوییم كسی كه قادر بر ركوع و سجود نباشد نمازش صحیح است، پس غیر ممكن است كه یك صلاةِ صحیح پیدا كنید كه برای همه صحیح باشد و برای كسی هم فاسد نباشد، پس این جامع، مركّب نمی‌تواند باشد و محال است.

اما جامعِ بسیط، یا باید عنوان ‹مطلوبٌ› باشد و یا باید ملازمِ ‹مطلوبٌ› باشد. اگر بگویید: آن جامعِ بسیط، عنوان ‹مطلوبٌ› است، سه اشكال دارد:

اشكال اول: اگر معنای صلاة، مطلوبٌ باشد، لازم می‌آید كه لفظِ صلاة و ‹مطلوبٌ› مترادفین شوند و حال آن كه اگر كسی از شما سؤال كند كه نماز چیست و بگویید یعنی مطلوبٌ، می‌گوید كه عسل هم مطلوبٌ، پس قطعاً صلاة و ‹مطلوبٌ› مترادفین نیستند.

اشكال دوم: اگر صلاة به معنای مطلوبٌ است، محذورِ عقلی دور پیش می‌آید، زیرا در بحث تعبّدی و توسّلی در اصول فقه (مرحوم مظفّر) خواندیم كه گفته‌اند: آن خصوصیاتی كه از امر ناشی می‌شود، آن‌ها محال است كه در متعلَّق أخذ شوند.

در اینجا هم صلاة وقتی ‹مطلوبٌ› می‌شود كه امر داشته باشیم، و چیزی كه از قِبَل أمر می‌آید، محال است كه در متعلَّقِ أمر أخذ شود. ما می‌بینیم كه صلاة، مأمورٌ به است، یعنی فرموده ‹أقیموا الصلاة›، و اگر صلاة به معنای ‹مطلوبٌ› باشد، محال است كه امر به صلاة تعلُّق بگیرد.

اشكال سوم: در اصول بحثی داریم به نام أقلّ و أكثرِ ارتباطی، یعنی اگر من نمی‌دانم كه نماز، ده جزء یا یازده جزء است، در این صورت از جزء یازدهم برائت جاری می‌كنیم و می‌گوییم كه ده جزء است.

در اینجا هم مشهور قائل به صحیح می‌باشند، یعنی می‌گویند: لفظِ صلاة برای صحیح وضع شده و همین مشهور، اگر بین ۱۰ جزئی یا ۱۱ جزئی بودنِ صلاتی شك كنند، از جزء یازدهم برائت جاری می‌كنند و حال آن كه اگر معنای صلاة، ‹مطلوبٌ› باشد، برائت نباید جاری شود و باید قائل به احتیاط شوند، زیرا اگر معنای صلاة، ‹مطلوبٌ› باشد، پس وقتی می‌فرماید ‹أقیموا الصلاة›، به این معناست كه ‹أقیموا المطلوب›، و ما شك داریم كه این ۱۰ جزء، آیا مطلوب است یا نَه و شك در محصِّل باشد كه باید احتیاط كنیم، لذا اگر شك كنیم كه وضوء آیا ده جزء است یا یازده جزء، اگر جای محصِّل و محصَّل باشد باید احتیاط كنیم.

در ما نحن فیه اگر بگویید معنای صلاة، مطلوبٌ است كه بسیط است، باید اگر شك كردید بین أقلّ و أكثر، برائت جاری نكنید و حال آن كه گفتیم برائت جاری می‌شود.

پس با این اشكالات معلوم شد كه جامع نمی‌تواند بسیط به معنای مطلوبٌ باشد، امّا اگر جامع، ملزوم و ملازمِ مطلوبٌ باشد، اشكال سوم باز هم باقی می‌ماند، و از این اشكال سوم ظاهر می‌شود كه معنای صلاة، لازم یا ملازم یا ملزومِ مطلوبٌ هم نمی‌تواند باشد، زیرا آن اشكال در اینجا هم وارد است.

حالا سؤال این است كه این ‹مطلوبٌ› كه مستشكل می‌گوید، آیا ‹مطلوبٌ› به حمل اولی ذاتی است یا به حمل شایع صناعی؟

می‌فرماید: این ‹مطلوبٌ› به حمل شایع است، یعنی چیزی كه طلب دارد.

امّا اگر به حمل اولی باشد، اشكال دور لازم نمی‌آید، و ‹مطلوبٌ› به حمل شایع هم با صلاة ترادف ندارد، زیرا معنای صلاة این نیست كه ‹چیزی كه امر دارد›، زیرا اگر معنای صلاة ‹چیزی كه امر دارد› باشد، حجّ هم امر دارد، پس ‹مطلوبٌ› به حمل شایع یعنی چیزی كه وضع شده برای مصادیق ‹مطلوبٌ› و مصادیق ‹مطلوبٌ› یعنی هر چیزی كه طلب دارد، و صلاة به معنای ‹هر چیزی كه طلب دارد› نمی‌باشد و الّا صلاة و خُمس، هر دو به یك معنا خواهند بود، زیرا خمس هم طلب دارد.

۶

تطبیق تصور جامع علی قول بالصحیح

نكتهٔ دوم: (فإنّ الإشتراک فى الأثر، كاشفٌ عن الإشتراک فى جامعٍ واحدٍ، یؤثِّرُ الكُلّ فیه) أى فى هذا الأثر (بذاک الجامع پس همانا اشتراك در اثر، كاشف از اشتراك در جامعِ واحدی می‌باشد یعنی همهٔ این افراد كه اثر می‌گذارند، به خاطر آن جامعِ واحدی است كه در آن‌ها وجود دارد، (فیصحّ تصویرُ المسمّیٰ بلفظِ « الصلاة » مثلاً: بالناهیةِ عن الفحشاء پس صحیح است چیزی كه به لفظ صلاة نامیده می‌شود، برایش یك جامعی به تصویر بكشیم به این كه: ‹ما تنهیٰ عن الفحشاء والمنكر›، (وما هو معراج المؤمن، ونحوهما مانند ‹قربان كلّ تقى›.

۷

تطبیق اشکال بر تصویر جامع

نكتهٔ سوم: (والإشكال فیه: بأنّ الجامع لا یكاد یكون مركّباً و اشكال در این است كه این جامع، هرگز نمی‌تواند مركّبِ از اجزاء باشد، چرا؟ (إذ كلُّ ما فُرِضَ جامعاً، یمكن أن یكون صحیحاً وفاسداً) چون هر مركّبی را كه شما فرض كنید، ممكن است كه هم صحیح باشد و هم فاسد، چرا؟ (لما عرفتَ) زیرا در امر ثانی دانستی كه صحت و فساد، امرِ نِسبی بوده و امر مطلق نیستند، و وقتی امر نسبی شدند، لذا هرچه شما در نظر بگیری، نسبت به شخصی صحیح بوده و نسبت به شخصی دیگر فاسد خواهد بود؛ (ولا أمراً بسیطاً و این جامع، بسیط هم نمی‌تواند باشد، چرا؟ (لأنّه لا یخلو:) زیرا از دو حال خارج نیست: (إمّا أنّ یكونَ هو) أى الجامع البسیط (عنوان المطلوب، أو ملزوماً مساویاً له) أى للمطلوب؛ زیرا این جامعِ بسیط یا عنوانِ ‹مطلوبٌ› است و یا چیزی ملازم با آن است یعنی چیزی مساوی با مطلوب باشد[۱]، (والأوّلُ غیرُ معقولٍ) اولی یعنی این كه جامع بسیط را مطلوبٌ قرار دهیم، این غیر معقول است، چرا؟ اشكال اول: (لبداهةِ استحالةِ أخذِ ما لا یتأتّیٰ إلاّ مِن قِبَل الطلب فى متعلّقه زیرا آن اشكالی كه در تعبّدی و توصلی بیان شده، در اینجا هم هست، یعنی آن چیزی كه تصوّر نمی‌شود مگر از قِبَلِ طلب و بعد از طلب، محال است كه در متعلّق طلب أخذ شود.

اشكال دوم: (مع لزوم الترادف بین لفظة « الصلاة » و«المطلوب »)، علاوه بر این لازم می‌آید كه صلاة و مطلوب برای یك معنا وضع شده و مترادفین باشند، در حالی كه این گونه نیست و كسی معنای صلاة را مطلوبٌ نمی‌داند.


در بحث (رُفِعَ النسیان) گفته‌اند: به ناسی نمی‌شود گفت (رُفع النسیان)، زیرا اگر این کلام را به ناسی بگویی، یا مثلاً بگویی (ای ناسی! نماز تو رکوع ندارد، ای ناسیِ رکوع!)، در اینجا تا به او بگویی ناسیِ رکوع، او منقلب می‌شود و از حالتِ نسیان در می‌آید و دیگر حکم نسیان بر او بار نمی‌شود. لذا می‌گویند: این حکمی است که نمی‌شود آن را به مخاطب إلقا کرد. لذا گفته‌اند ما از یک عنوانی ملازم با ناسی اسفتاده می‌کنیم، مثلاً ناسی‌ها ساعت هشت صبح به خیابان می‌آیند، می‌گوییم (ای کسانی که ساعت هشت صبح به خیابان می‌آیید، شما نمازتان بدون رکوع است)، در ما نحن فیه هم چون می‌بینند که مطلوبٌ مثل آن ناسی مشکل دارد، لذا می‌گویند از عنوانی ملازم و مساوی با مطلوبٌ اسفتاده می‌کنیم.

ومنه ينقدح: أنّ الصحّة والفساد أمران إضافيّان، فيختلف شيءٌ واحدٌ صحّةً وفساداً بحسب الحالات، فيكون تامّاً بحسب حالةٍ، وفاسداً بحسب أُخرى، فتدبّر جيّداً.

الأمر الثالث: لزوم تصوير الجامع على القولين

ومنها: أنّه لابدّ على كلا القولين من قدر جامع في البين، كان هو المسمّى بلفظ كذا.

تصوير الجامع على القول بالصحيح

ولا إشكال في وجوده بين الأفراد الصحيحة، وإمكان الإشارة إليه بخواصّها وآثارها ؛ فإنّ الاشتراك في الأثر كاشفٌ عن الاشتراك في جامعٍ واحدٍ، يؤثّر الكلُّ فيه بذاك الجامع، فيصحّ تصوير المسمّى بلفظ الصلاة - مثلاً - ب « الناهية عن الفحشاء » وما هو « معراج المؤمن » ونحوهما.

إشكال الشيخ الأعظم على تصوير الجامع

والإشكال فيه (١): بأنّ الجامع لا يكاد يكون أمراً مركّباً ؛ إذ كلّ ما فُرض جامعاً، يمكن أن يكون صحيحاً وفاسداً ؛ لما عرفت (٢)، ولا أمراً بسيطاً ؛ لأنّه لا يخلو: إمّا أن يكون هو عنوان المطلوب، أو ملزوماً مساوياً له:

والأوّل غير معقول ؛ لبداهة استحالة أخذ ما لا يتأتّى إلّا من قِبَل الطلب في متعلّقه، مع لزوم الترادف بين لفظة « الصّلاة » و « المطلوب »، وعدمِ جريان البراءة مع الشّك في أجزاء العبادات وشرائطها ؛ لعدم الإجمال حينئذٍ في المأمور به فيها، وإنّما الإجمال في ما يتحقّق به، وفي مثله لا مجال لها - كما حقّق في محلّه - مع أنّ المشهور القائلين بالصحيح قائلون بها في الشكّ فيها.

وبهذا يشكل لو كان البسيط هو ملزوم المطلوب أيضاً.

__________________

(١) أُنظر تفصيله في مطارح الأنظار ١: ٤٦ - ٤٩.

(٢) آنفاً، من كون الصحّة والفساد أمرين إضافييّن.