درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۳۰: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۱۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

ثمره دوم اختلاف در زمان فسخ بیع

در فرضی که مبیع خریداری شده بعد از اختبار آشکار شود که از ابتدای عقد فاسد بوده است. دو نظر مطرح است:

از ابتدا بیع باطل بوده است.

از زمان اختبار بیع باطل است زیرا بیع بنا بر اصاله الصحه انجام شده است و صحیح بوده است و از زمان اختبار و تبین فساد معامله فسخ می شود.

بحث در ثمره این دو قول بود که ثمره بیان شده توسط شهید اول را شهید ثانی نپذیرفت. دو ثمره دیگر را هم از دیگران نقل می کند و نمی پذیرد.

ثمره دوم:

اگر بایع از ابتدا از عیب تبری جسته باشد (شرط کرده که اگر فاسد باشد من نمی پذیرم) در این صورت اگر معامله از ابتدا باطل باشد این شرط اثری ندارد زیرا شرط در ضمن عقد فاسد است و اثری ندارد و مشتری می تواند رجوع کند. اما اگر گفته شود معامله از ابتدا صحیح بوده است و در زمان اختبار فسخ اتفاق افتاده، یعنی شرط بایع و مشتری در ضمن عقد صحیحی بوده است و نافذ می باشد.

شهید ثانی می فرماید این حرف صحیح نیست.

اگر در معامله ای یک شرطی بیان شود که با مقتضای اصل عقد منافات دارد آن شرط باطل است. در ازدواج دائم مثلا اگر شرط شود که مواقعه هیچ گاه انجام نشود. این شرط باطل است زیرا مخالف مقتضای عقد است.

در ما نحن فیه هم شرط بایع فاسد است در هر دو صورت (هرچند عقد از ابتدا صحیح بوده باشد). شرط نافذ نیست. زیرا بیع یعنی معاوضه، و این که پول بدهی و هیچ چیزی نگیری بیع نمی شود (زیرا این تخم مرغ های فاسد مالیتی ندارند) چون در مقابل پول چیزی گرفته نشده معاوضه و بیع صادق نمی باشد. اکل ثمن در این صورت اکل مال به باطل می باشد

۴

ثمره سوم اختلاف در زمان فسخ بیع

ثمره سوم:

اگر مشتری بعد از تبین فساد به معامله راضی شود. اگر قائل به بطلان معامله از ابتدا باشیم این رضایت مشتری اثری ندارد. زیرا عقد از ابتدا فاسد بوده است و دیگر چیزی نیست که مشتری به آن راضی بشود. اما اگر بطلان از حین اختبار باشد می گوییم قبلا عقدی بوده است صحیح که الان مشتری به همان راضی شده است.

شهید ثانی می فرماید این ثمره هم ثمره صحیحی نیست زیرا: در هر دو صورت شارع حکم به بطلان معامله کرده است. وقتی شارع حکم به بطلان کند رضایت مشتری دیگر اثری ندارد. اگر راضی است و می خواهد پول در دستان بایع بماند باید پول را به بایع هبه کند.

بطلان معامله که با رضایت مشتری فرقی نمی کند و تنها راه هبه کردن پول است که طبق هر دو قول می تواند این کار را انجام دهد.

۵

مسئله دهم

آهو در بدن خودش کیسه ای دارد که در آن مشک است و از آن بعنوان عطر استفاده می کنند. درب این نافه و قسمت بدن آهو بسته است و مشخص نیست چه مقدار عطر در آن است و حتی مشخص نیست که فاسد است یا صحیح است.

اگر نافه را برای اختبار باز نکنیم معامله صحیح است. طبق آنچه که بیان شد (معامله بنا بر اصاله الصحه صحیح می باشد). مشک در نافه را نمی توان وزنی فروخت زیرا وزن آن مشخص نیست، مگر این که با پوست وزن شود که عرف نمی باشد زیرا زخامت وزن نافه مشخص نیست. و اگر بعدا معلوم شود که مشک فاسد بوده است خیار عیب دارد و می تواند فسخ کند یا این که ارش بگیرد.

شهید می فرماید قبول داریم که بهتر این است که اختبار کنند. مشک با باز شدن در معرض فساد قرار می گیرد ولذا برای اختبار نخ و سوزنی وارد مشک کرده و خاج می کنند و با بو کردن نخ مشک اختبار و امتحان می شود.

۶

تطبیق ثمره دوم اختلاف در زمان فسخ بیع

وربما قيل بظهور الفائدة أيضاً في ما لو تبرّأ (ثمره دوم است، جایی که بایع از عیب کالا تبری جسته باشد) البائع من عيبه، فيتّجه كون تلفه من المشتري على الثاني (بنا بر این که فساد بیع از حین تبین فساد و اختبار باشد. چون از اول بیع صحیح است تلف از جانب مشتری است) دون الأوّل (اگر گفتیم معامله از ابتدا باطل است دیگر شرط نافذ نیست و مشتری می تواند به بایع رجوع کند ) ويشكل صحّة الشرط على تقدير فساد الجميع؛ (اگر همه تخم مرغ ها فاسد است، صحت این شرط مشکل است) لمنافاته لمقتضى العقد؛ (زیرا این شرط با مقتضای عقد منافات دارد) إذ لا شيء في مقابلة الثمن (زیرا در مقابل ثمنی که به بایع داده شده است با فساد جمیع هیچ چیزی قرار داده نشده است) فيكون أكل مال بالباطل. (و این معامله می شود اکل مال به باطل)

۷

تطبیق ثمره سوم اختلاف در زمان فسخ بیع

وفي ما لو رضي (عطف به ابتدای ثمره دوم است که ربما قیل بظهور الفائده) به المشتري (صورتی که مشتری راضی شود و بگوید اشکالی نداشت فاسد بودن تخم مرغ ها. ثمره را بیان نکرده و مشخص است که اگر معامله از ابتدا باطل باشد اصلا معامله ای نیست که بخواهد به آن راضی بشود و رضایت مشتری اثری ندارد. اما اگر کفتیم معامله از ابتدا صحیح بوده است می تواند مشتری بدان راضی بشود) بعد الكسر وفيه أيضاً نظر؛ (در این فائده هم اشکال است) لأنّ الرضا بعد الحكم بالبطلان لا أثر له. (زیرا اگر معامله از اول هم صحیح بوده باشد الان بعد از کسر شارع حکم به بطلان کرده است و الان رضایت مشتری بی اثر خواهد بود)

۸

تطبیق مسئله دهم

﴿ العاشرة ﴾ :

﴿ يجوز بيع المسك في فأره ﴾ بالهمز، (جایز است بیع مشک در نافه خودش) جمع فأرة، به أيضاً،(فاره جمع است برای فاره و ضمیر به، به همز بر می گردد و به ایضا یعنی این فاره هم با همزه ایضا می باشد) كالفأرة في غيره (ماند فاره در غیر این معنا، زیرا یک فاره داریم به معنای موش و فاره دیگر به معنای یک نافه و مشک می باشد، می فرماید هر دوی این ها با همزه است) وهي الجلدة المشتملة على المسك (فاره همان پوستی است که مشک در آن است) ﴿ وإن لم تفتق ﴾ (ولو این که این پوست باز نشود) بناءً على أصل السلامة، (بنا بر اصل سلامت خرید و فروش می شود و اختبار نمی گردد) فإن ظهر بعد فتقه معيباً تخيّر (اگر بعد از باز شدن معلوم شد که خراب است مشتری خیار دارد) ﴿ وفتقه ـ بأن يدخل فيه خيط ﴾ بإبرة (اگر بخواهی آزمایش کنی یک نخ داخل می کنی بواسطه سوزن ) ثم يخرج ﴿ ويشمّ (سپس نخ را در آورده و بو می کنند) ـ أحوط ﴾ لترتفع الجهالة رأساً. (این اختبار بهتر است زیرا جهالت از بین می رود)

۹

مسئله یازدهم

اگر کسی نیزاری دارد و بخواهد ماهی های در آن را بفروشد که مقدار آن ها مشخص نیست، اگر آن ها را همراه نی ها که دیده می شوند و مقدار آن ها مشخص است بفروشد، یا همراه ضمیمه دیگری (مثلا ماهی های موجود و صید شده) یا بدون ضمیمه بفروشد. باطل است.

یعنی سه صورت فوق باطل است زیرا بیع مجهول است و مقدار مبیع مشخص نیست.

ضمیمه معلوم به مجول کل را مجهول می کند.

اگر کسی گاوداری دارد و شیر گاو ها را ندوشیده می تواند بفرشد؟ بدون دانستن وزن و کیل شیر نمی شود. هر چند با ضمیمه، نمی توان فروخت زیرا مبیع مجهول است.

اگر بدون ضمیمه باشد اجماع بر بطلان است. اما اگر با ضمیمه باشد مشهور قائل به بطلان هستند اما دو مخالف داریم:

یکی شیخ طوسی که طبق یک روایتی می فرماید فروش شیر در پستان همراه با ضمیمه اشکالی ندارد. شهید ثانی می فرماید روایت ضعیف است.

شیخ طوسی مبالغه کرده و گفته می توان به شیر های آینده که در این پستان تولید خواهد شد تا زمان مشخص نیز ضمیمه کرد. یعنی مثلا تا جمعه هر شیری در این پستان بوجود بیاید. این را نیز صحیح می داند.

در این صورت شیری که تولید نشده و شیری که در پستان است هر دو مجهول است.

این بدتر است اما اگر به صیغه صلح باشد اشکالی ندارد.

مخالف دوم کسانی هستند که این معامله با ضمیمه را پذیرفته  اند و می گویند آن ضمیمه که دبه شیر دیگر است اگر مقصود بلذات در معامله همین شیر در دبه باشد اشکالی ندارد. اما اگر مراد بالذات شیر در پستان باشد یا هر دو مقصود بالذات باشند معامله باطل است. شهید می فرماید این سخن خوبی است.

مثلا گاوی حدود سی کیلو شیر می دهد و بیستو هشت کیلوی آن را دوشیده اند و می خرد شیر را و بایع می گوید اگر می توانی شیر دیگری هم از سینه این گاو بیرون بکشی بکش. مقصود این شخص این دبه بیست و هشت کیلویی است و می گوید اگر چیز اضافه ای در آمد در آمد والا مهم نیست. این ضمیمه مهم نیست.

اما گاهی برعکس است و فقط یک کیلو را دوشیده است برای این که معامله صحیح بشود که در این صورت معامله باطل است.

باید قصد خرید در معامله مشخص بشود.

والجوز والبيض لمكان الضرورة والحرج ﴿ فإن اشتراه فظهر صحيحاً فذاك، وإن ﴿ ظهر فاسداً بعد كسره ﴿ رجع بأرشه ـ وليس له الردّ، للتصرّف ـ إن كان له قيمة ﴿ ولو لم يكن لمكسوره قيمة كالبيض الفاسد ﴿ رجع بالثمن أجمع، لبطلان البيع حيث لا يقابل الثمن مال.

﴿ وهل يكون العقد مفسوخاً من أصله نظراً إلى عدم الماليّة من حين العقد فيقع باطلاً ابتداءً ﴿ أو يطرأ عليه الفسخ بعد الكسر وظهور الفساد التفاتاً إلى حصول شرط الصحّة حين العقد وإنّما تبيّن الفساد بالكسر فيكون هو المفسد؟ ﴿ نظر ورجحان الأوّل واضح؛ لأنّ ظهور الفساد كشف عن عدم الماليّة في نفس الأمر حين البيع، لا أحدث عدمها حينه، والصحّة مبنيّة على الظاهر. وفي الدروس جزم بالثاني وجعل الأوّل احتمالاً وظاهر كلام الجماعة (١).

﴿ و تظهر ﴿ الفائدة في مؤونة نقله عن الموضع الذي اشتراه فيه إلى موضع اختباره، فعلى الأوّل على البائع، وعلى الثاني على المشتري؛ لوقوعه في ملكه. ويشكل بأ نّه وإن كان ملكاً للبائع حينئذٍ لكن نقله بغير أمره، فلا يتجّه الرجوع عليه بالمؤونة. وكون المشتري هنا كجاهل استحقاق المبيع ـ حيث يرجع بما غرم ـ إنّما يتّجه مع الغرور، وهو منفيّ هنا؛ لاشتراكهما في الجهل.

ولو اُريد بها مؤونة نقله من موضع الكسر ـ لو كان مملوكاً وطلب مالكه نقله أو ما في حكمه ـ انعكس الحكم واتّجه كونه على البائع مطلقاً؛ لبطلان البيع على التقديرين. واحتمال كونه على المشتري؛ لكونه من فعله وزوال الماليّة عنهما مشترك أيضاً بين الوجهين، وكيف كان فبناء حكمها على الوجهين ليس بواضح.

وربما قيل بظهور الفائدة أيضاً في ما لو تبرّأ البائع من عيبه، فيتّجه كون

__________________

(١) الدروس ٣:١٩٨.

تلفه من المشتري على الثاني (١) دون الأوّل (٢) ويشكل صحّة الشرط (٣) على تقدير فساد الجميع؛ لمنافاته لمقتضى العقد؛ إذ لا شيء في مقابلة الثمن فيكون أكل مال بالباطل.

وفي ما لو رضي به المشتري بعد الكسر (٤) وفيه أيضاً نظر؛ لأنّ الرضا بعد الحكم بالبطلان لا أثر له.

﴿ العاشرة :

﴿ يجوز بيع المسك في فأره بالهمز، جمع فأرة، به أيضاً، كالفأرة في غيره (٥) وهي الجلدة المشتملة على المسك ﴿ وإن لم تفتق بناءً على أصل السلامة، فإن ظهر بعد فتقه معيباً تخيّر ﴿ وفتقه ـ بأن يدخل فيه خيط بإبرة ثم يخرج ﴿ ويشمّ ـ أحوط لترتفع الجهالة رأساً.

﴿ الحادية عشرة :

﴿ لا يجوز بيع سمك الآجام، مع ضميمة القصب، أو غيره للجهالة ولو في بعض المبيع ﴿ ولا اللبن في الضرع بفتح الضاد، وهو الثدي لكلّ

__________________

(١) يعني على القول بطروء الفسخ بعد الكسر وظهور الفساد.

(٢) لم نعثر عليه. نعم، قال الشيخ في النهاية:٣٩٢ بأنّ مع تبرّؤ البائع من العيوب جميعاً لم يكن للمبتاع الرجوع، ولكن لم يفصّل. ومثله قاله أتباعه كما نقله الشهيد في الدروس ٣:١٩٨.

(٣) يعني تبرّي البائع من عيبه.

(٤) لم نظفر به.

(٥) يعني في غير هذا المعنى، وهو الحيوان المعروف.

ذات خفّ أو ظلف ﴿ كذلك أي وإن ضمّ إليه شيئاً ولو لبناً محلوباً؛ لأنّ ضميمة المعلوم إلى المجهول تصيّر المعلوم مجهولاً. أمّا عدم الجواز بدون الضميمة فموضع وفاق، وأمّا معها فالمشهور أنّه كذلك.

وقيل: يصحّ (١) استناداً إلى رواية ضعيفة (٢) وبالغ الشيخ فجوّز ضميمة ما في الضرع إلى ما يتجدّد مدّة معلومة (٣) والوجه المنع. نعم لو وقع ذلك بلفظ الصلح اتّجه الجواز.

وفصّل آخرون (٤) فحكموا بالصحّة مع كون المقصود بالذات المعلوم وكون المجهول تابعاً، والبطلان مع العكس وتساويهما في القصد الذاتي. وهو حسن، وكذا القول في كلّ مجهول ضمّ إلى معلوم.

﴿ ولا الجلود والأصواف والأشعار على الأنعام وإن ضمّ إليه غيره أيضاً؛ لجهالة مقدراه، مع كون غير الجلود موزوناً فلا يباع جزافاً ﴿ إلّا أن يكون الصوف وشبهه ﴿ مستجزّاً أو شرط * جزّه فالأقرب الصحّة لأنّ المبيع حينئذ مشاهد، والوزن غير معتبر مع كونه على ظهرها وإن استجزّت، كالثمرة على الشجرة وإن استجذّت.

__________________

(١) قاله الشيخ في النهاية:٤٠٠ ـ ٤٠١، والطوسي في الوسيلة:٢٤٦، وغيرهما كما نقله العلّامة في المختلف ٥:٢٤٧ ـ ٢٤٨.

(٢) الوسائل ١٢:٢٥٩، الباب ٨ من أبواب عقد البيع وشروطه، الحديث ٢. ولعلّ الضعف مستند إلى سماعة، اُنظر المسالك ٢:٤٨٠، و ١٤:٢٠٧.

(٣) اُنظر النهاية:٤٠٠.

(٤) وهم: العلّامة في المختلف ٥:٢٤٨ و ٢٥٤، وأبو العباس في المقتصر:١٦٧، والصيمري في غاية المرام ٢:٢٦.

(*) في (ق) : يشترط.