درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۲۸: مباحث حجت ۱۰

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خلاصه‌ی جلسه‌ی قبل

بحث در ادله و حجیت خبر واحد بود، دومی آیه بر حجیت خبر واحد، از آیات قرآن آیه‌ی نفر بود، که مرحوم مظفر فرمودند که آیه‌ی نفر دلالت میکند بر دو مطلب مطلب اول اینکه نفر بر عده‌ای لازم و واجب است، و در نتیجه قرآن میگوید انذار بر آنها واجب است و مطلب دوم پس از وجوب نفر و انذار قبول هم بر مردم واجب است لازمه‌ی این مطلب حجیت خبر واحد است، یا فرمودند مفاد آیه رخصت در نفر است و رخصت در انذار، لازمه‌ی این رخصت وجوب قبول است والا انذار لغو است، و لازمه‌ی وجوب قبول باز حجیت خبر واحد است.

۲

تنبیه

در این تنبیه اشاره میفرمایند به یک نکته‌ی جدیدی که مرحوم مظفر از آیه‌ی شریفه استفاده میکنند، میفرمایند غیر از حجیت خبر واحد ما دو نکته‌ی دیگر هم از آیه‌ی شریفه استفاده میکنیم، نکته‌ی اول این است که از آیه استفاده میکنیم که در زمان غیبت امام واجب است عده‌ای به مراکز علمی نفر و کوچ کنند تا اینکه فقیه و متفقه شوند، مجتهد بشوند بعد مردم را انذار کنند و قبول قول این آقایان بر مردم عوام واجب و لازم است، پس از این آیه نتیجه میگیریم چنانچه قبول خبر مخبر واجب و لازم است قبول قول مفتی و مجتهد هم بر عامی واجب و لازم است، دلیلشان چیست؟ میفرمایند جمله‌ی «لیتفقهوا» عام است باید عده‌ای نفر و کوچ کنند برای اینکه فقیه بشوند و بعد قول فقیه حجت است، این فقیه عام است چنانچه شامل میشود راوی و مخبر خبر را، هکذا شامل میشود مجتهد و مفتی را، فقیه یعنی عالم به حکم حالا عالم به حکم فرقی ندارد که از راه سوال از معصوم عالم به حکم بشود و چه از راه اجتهاد و استنباط حکم عالم به احکام بشود باز هم صدق میکند که فقیه است و باید قولش قبول بشود و به انذار او مردم ترتیب اثر بدهند، پس آیه دلالت میکند بر اینکه قبول قول مفتی و مجتهد بر عوام لازم است، بعد اضافه میکنند ولو در تحصیل حکم بین راوی و مجتهد فرق است، راوی حکم را به شیوه‌ی آسانی تحصیل میکند، راوی میرود از امام سوال میکند همین که صدور روایات از معصوم برای راوی قطعی شد، همین که از معصوم شنید و فهمید قطعا این حکم از معصوم صادر شده است به این حکم عمل میکند، میشود فقیه بعد هم میتواند این حکم را ابلاغ بکند، اما مفتی و مجتهد برای فقاهت و علم به حکم سه مرحله را باید طی بکند، مجتهد که به یک روایت برخورد میکند اولا باید صدور روایت را از معصوم مسجل کند، راوی‌های روایت را بررسی کند و اطمینان پیدا کند که این روایت از معصوم صادر شده است، بعد نوبت میرسد به مرحله‌ی دوم جهت صدور روایت را هم باید بررسی کند، شاید این روایت از جهت تقیه صادر شده است، خودش که در محضر امام نبوده است که موقعیت را بداند باید بررسی کند، مرحله‌ی سوم نوبت میرسد به دلالت روایت، آیا ظاهر است یا نص است؟ یا مجمل است؟ معارض دارد یا ندارد؟ عام است یا خاص است؟ اگر تعارض هست باید چکار بکند در مقام، بعد از اینکه این سه مرحله را گذراند مجتهد بر طبق دلالت روایت فتوا میدهد بعد میشود فقیه و عالم به حکم، پس مجتهد سه مرحله را باید برای وصول به حکم طی کند، ولی راوی یک مرحله را فقط، آنهم مرحله‌ی سماع از معصوم یا جهت صدور روایت، میفرمایند ولو در مراحل راوی و مجتهد باهم تفاوت و فرق دارند ولی در پایان این مراحل به هر دو فقیه میگویند، هر دو عالم به حکم هستند، وقتی فقیه بودند عموم آیه شاملشان میشود، اگر فقیهی انذار کرد قبول از ناحیه مردم واجب است، حالا چه آن فقیه راوی حدیث باشد یا نه مجتهد باشد که از راه استنباط حکم را به دست آورده باشد، این تمام کلام در آیه‌ی نفر بود.

۳

تطبیق (تنبیه)

تنبيه 

إنّ هذه الآية الكريمة تدلّ أيضا على وجوب قبول فتوى المجتهد بالنسبة إلى العاميّ (این آیه‌ی شریفه چنانچه بر خبر مخبر و راوی دلالت میکرد همچنین دلالت میکند بر وجوب قبول فتوای مجتهد به نسبت به عامی)، كما دلّت على وجوب قبول خبر الواحد (چنانچه دلالت میکرد بر وجوب قبول خبر واحد)، وذلك ظاهر (این مطلب آشکار است، چرا؟)؛ لأنّ كلمة «التفقّه» عامّة للطرفين (کلمه‌ی تفقه عام است شامل هر دو طرف میشود هم مفتی و مجتهد و هم شامل راوی میشود)، وقد أفاد ذلك (افاده نموده است این مطلب را) شيخنا النائينيّ قدس‌سره، كما في تقريرات بعض الأساطين من تلامذته (چنانچه در تقریرات بعضی از بزرگان از تلامذه‌ی مرحوم نائینی هست)، فإنّه (مرحوم نائینی) قال: «إنّ التفقّه في الأعصار المتأخّرة (ایشان شروع میکنند اول فرق بین مفتی و راوی را در استنباط حکم بیان میکنند و بعد هم میفرمایند هر دو را آیه شامل میشود؛ مرحوم نائینی فرموده است: تفقه در این عصر‌های متأخر) وإن كان هو استنباط الحكم الشرعيّ بتنقيح جهات ثلاث (اگر چه تفقه در عصور متأخره استنباط حکم شرعی است با اثبات کردن سه جهت): الصدور، وجهة الصدور (که تقیه‌ای نباشد)، والدلالة (در عصور متأخره وقتی تفقه حاصل میشود که مجتهد این سه جهت را ثابت کند)، ومن المعلوم أنّ تنقيح الجهتين الأخيرتين (واضح است اینکه اثبات دو جهت آخر، که جهت صدور و دلالت باشد) ممّا يحتاج إلى إعمال النظر والدقّة (از مسائلی است که احتیاج به اعمال نظر و دقت و استنباط دارد)، إلاّ أنّ التفقّه في الصدر الأوّل لم يكن محتاجا إلاّ إلى إثبات الصدور ليس إلاّ (الا اینکه تفقه در صدر اول یعنی زمان معصومین، محتاج نبوده مگر به اثبات صدور، یعنی فقط به اثبات صدور محتاج بوده است، همین قدر راوی میدانست که این روایت از امام صادر شده است بر طبقش عمل میکرد و دیگر نیاز به دو جهت آخر نداشت)، لكن اختلاف محقّق التفقّه (پس بنابراین هر دو فقیه هستند ولی راه‌ها و طرقشان با هم مختلف است، میفرمایند این اختلاف راه‌ها باعث نمیشود که این دو در مفهوم تفقه باهم اختلاف داشته باشند، یکی فقیه باشد و دیگری نباشد، به هر دو فقیه گفته میشود؛ لکن اختلاف درست کننده‌ی تفقه) باختلاف الأزمنة (مختلف است به اختلاف زمان‌ها، در زمان صدر اسلام اگر کسی اثبات صدور کرد دیگر تفقه محقق میشود، در عصور متأخره تحقق تفقه نیاز به سه تا جهت دارد) لا يوجب اختلافا في مفهومه (باعث نمیشود اختلاف در مفهوم تفقه را، به هر دو فقیه گفته میشود)

، فكما أنّ العارف بالأحكام الشرعيّة (چنانچه کسی که آشنای به احکام شرعیه است) بإعمال النظر والفكر (به سبب اعمال نظر و اجتهاد) يصدق عليه الفقيه (به او فقیه گفته میشود)، كذلك العارف بها (همچنین کسی که آشنا و عارف به احکام شرعیه است) من دون إعمال النظر والفكر (بدون اعمال نظر و فکر که راوی باشد) يصدق عليه الفقيه حقيقة». (به هر دو فقیه گفته میشود، وقتی به هر دو فقیه گفته شود قبول خبر هر دو لازم و واجب است)

وبمقتضى عموم التفقّه (به مقتضای عموم تفقه)، فإنّ الآية الكريمة ـ أيضا ـ تدلّ على وجوب الاجتهاد في العصور المتأخّرة عن عصور المعصومين وجوبا كفائيّا (آیه میگوید چنانچه در زمان حضور معصوم نفر و تعلم واجب بوده است، امروز هم که زمان غیبت معصوم است نفر و تعلم یک عده واجب است، و دلالت میکند بر وجوب کفایی)، بمعنى أنّه يجب على كلّ قوم أن ينفر منهم طائفة (اینکه کوچ کند از آنها یک گروه) فيرحلوا لتحصيل التفقّه (پس سفر کنند برای تحصیل تفقه) ـ وهو الاجتهاد ـ (که در این عصور متأخره تحصیل تفقه معنایش اجتهاد است) لينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم، كما تدلّ أيضا (چنانچه دلالت میکند آیه) بالملازمة ـ التي سبق ذكرها ـ على حجّيّة قول المجتهد على الناس الآخرين (بر حجیت قول مجتهد بر مردم)، ووجوب قبول فتواه عليهم. (و وجوب قبول فتوای مجتهد بر مردم، پس ایشان از آیه استفاده کردند که آیه دلالت میکند بر اینکه کوچ عده‌ای برای تحصیل اجتهاد واجب است بعد هم مردم لازم است که قول مجتهد را قبول کنند)

۴

الآية الثالثة: آية حرمة الكتمان

آیه‌ی سومی که برای حجیت خبر واحد به این آیه استناد میشود آیه‌ی حرمت کتمان است، مفاد آیه‌ی شریفه این است که خداوند میفرمایند کسانی که کتمان میکنند آنچه را که خداوند او را برای مردم فرستاده است، کسانی که کتمان میکنند احکامی را که خداوند برای مردم فرستاده است، بعد از اینکه اینها در کتاب الله بیان شده است «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ...»، کسانی که «ما انزل الله» را کتمان میکنند خداوند آنها را لعنت میکند، به این آیه استدلال شده است بر حجیت خبر واحد، بیان استدلال به دو مقدمه این دلیل را علما بیان کرده‌اند:

مقدمه‌ی اول: گفته‌اند از آیه استفاده میشود که کتمان چیزی که خدا فرستاده است حرام است، از کجا استفاده میکنیم این حرمت را؟ از جمله‌ی «يَلْعَنُهُمُ اللهُ» کسانی که کتمان میکنند «ما انزل الله» را خداوند لعنتشان میکند، یعنی کار حرامی مرتکب شده‌اند که خداوند آنها را لعنت میکند، پس بنابراین کتمان «ما انزل الله» حرام است، نتیجه این میشود که اظهار «ما انزل الله» واجب است.

مقدمه‌ی دوم: اگر اظهار «ما انزل الله» واجب باشد قبول هم واجب است حتما، والا اگر قبول واجب نباشد لازمه‌اش این است که اظهار احکام لغو و بلا اثر و بیهوده است، درست مثل استدلال به آیه‌ی نفر.

پس بنابراین کتمان احکام حرام است نتیجه میشود اظهار احکام واجب است، چون اظهار احکام واجب است قبول هم واجب است، اگر قبول واجب نباشد لازمه‌اش این است که آن اظهار لغو و بی‌فائده و بلا اثر میشود، پس از این آیه حجیت خبر واحد را نتیجه میگیرند.

ان قلت که آیه دال بر حجیت خبری است که مفید علم باشد، در جواب میگوییم نه آیه اطلاق دارد «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا» آیه قید ندارد کسانی که کتمان میکنند ما انزل الله را که اطلاقش مفید علم است، همچین نکته‌ای در آیه ذکر نشده است، آیه میگوید کسانی که احکام الله را میدانند و کتمان میکنند، این کتمان احکام الله حرام است، چه اظهارش مفید علم باشد چه نباشد، چون حرمت کتمان حرمت است وجوب قبول هم مطلق است، چه مفید علم باشد و چه نباشد.

۵

تطبیق (الآية الثالثة: آية حرمة الكتمان)

الآية الثالثة: آية حرمة الكتمان

وهي قوله (تعالى) في سورة البقرة «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ...». (کسانی که کتمان میکنند آنچه را که فرستادیم ما، بعد از اینکه بیان کردیم آن را برای مردم در کتاب، لعنت خدا بر آنها باد) 

وجه الاستدلال بها يشبه الاستدلال بآية النفر (وجه استدلال به این آیه شباهت دارد با آیه‌ی نفر)، فإنّه لمّا حرّم الله (تعالى) (شأن این است چون که خداوند تعالی حرام کرده است) كتمان البيّنات والهدى (کتمان بینات و هدی را)، وجب أن يقبل قول من يظهر البيّنات والهدى (واجب است قبول شود قول کسی که اظهار میکند قول بینات و هدی را)، ويبيّنه للناس (واجب است قبول قول کسی که بیان میکند آن «ما انزل الله» را برای مردم)، وإن كان ذلك المظهر والمبيّن واحدا (ولو اینکه اظهار کننده و مبیّن واحد باشد) لا يوجب قوله العلم (قولش هم موجب علم نشود)، وإلاّ (اگر بگوییم قبول قول مبیّن و مظهر واجب نیست) لكان تحريم الكتمان لغوا (تحریم کتمان لغو میشود) وبلا فائدة لو لم يكن قوله حجّة مطلقا. (اگر قول مظهر مطلقا حجت نباشد، چه موجب علم باشد و چه نباشد اظهار او بلافائده و لغو میشود)

والحاصل أنّ هناك ملازمة عقليّة (حاصل این است که اینجا ملازمه‌ی عقلیه است) بين وجوب الإظهار ووجوب القبول (بین وجوب اظهار و وجوب قبول، چون اظهار واجب است قبول هم واجب است والا اظهار لغو میشود)، وإلاّ لكان وجوب الإظهار لغوا وبلا فائدة. ولمّا كان وجوب الإظهار (و چون که وجوب اظهار شرط نیست در آن وجوب اظهار اینکه اظهار موجب علم باشد) لم يشترط فيه أن يكون الإظهار موجبا للعلم فكذلك لازمه (پس همینطور لازم آن اظهار که وجوب قبول باشد) ـ وهو وجوب القبول ـ لا بدّ أن يكون مطلقا من هذه الناحية (چاره‌ای نیست که از اینکه مطلق باشد از این ناحیه)، غير مشترط فيه بما يوجب العلم. (شرط نباشد وجوب قبول در آن خبری که موجب علم است، چون آیه میگوید اظهار ما انزلنا واجب است مطلقا چه مفید علم باشد و چه مفید علم نباشد، قبول هم مطلقا واجب است، والا اگر بگوییم قبول واجب است در صورتی که موجب علم شود، لازمه‌اش این است که اظهار کسانی که قولشان را اظهار میکنند و قولشان مفید علم نمیشود لغو و بلا فائده باشد) وعلى هذا الأساس من الملازمة قلنا (و بر همین اساس ملازمه گفتیم ما) بدلالة آية النفر على حجّيّة خبر الواحد، وحجّيّة فتوى المجتهد. (با همین ملازمه بود که در باب آیه‌ی نفر هم گفتیم که قول مجتهد و خبر واحد حجت است)

۶

نظر مرحوم مظفر در مورد آیه

مرحوم مظفر دلالت این آیه را بر حجیت خبر واحد قبول ندارند، میفرمایند آیه‌ی کتمان از محل بحث ما خارج است، به این بیان که در باب خبر سه خصوصیت است که آیه درست بر خلاف این سه خصوصیت مشی میکند، خصوصیت اول باید خبر و اخبار باشد، خصوصیت دوم این است که موضوع خبر باید بر دیگران پوشیده باشد، موضوع خبر احکام مجهوله است در آیه‌ی نفر دقت کردید ما گفتیم عده‌ای کوچ میکنند متفقه میشوند احکام را به دیگران که نمیدانند یاد میدهند، پس موضوع خبر احکامی است که مجهول است، خصوصیت سوم در باب خبر گفتیم چون اظهار واجب است پس بنابراین قبول هم واجب است والا اظهار لغو است.

آیه‌ی شریفه مفادش درست برعکس این سه خصوصیت است، اولا آیه‌ی شریفه میگوید کسانی که کتمان میکنند بینات را، بینات غیر از احکام است، در تفسیر آیه وارد شده است که این آیه نازل شده است نسبت به علمای یهود و نصاری که نشانه‌های پیامبر اکرم را در کتب خوانده بودند و این بینات را کتمان میکردند، پس اولا مفاد آیه در خبر از احکام نیست بلکه کتمان بینات است، ثانیا خود آیه تصریح میکند و میگوید آن بیناتی را که ما قبلا در کتاب برای مردم ذکر کرده‌ایم، پس مفاد آیه احکام مجهوله نیست بلکه چیزهایی است که در کتاب قبلا با کمان صراحت ذکر شده است، نکته‌ی سوم در رابطه با این مسائل قبول مردم واجب است چه کسی اظهار بکند و چه اظهار نکند، چون در کتاب این بینات است، مردم باید قبول کنند چه مظهری داشته باشد و چه مظهری نداشته باشد، پس بنابراین از این سه خصوصیت نتیجه میگیریم که مفاد آیه‌ی شریفه در حقیقت به تمام معنا از بحث خبر و اخبار از احکام مجهوله به دور است.

۷

تطبیق (نظر مرحوم مظفر در مورد آیه)

ولكنّ الإنصاف أنّ الاستدلال لا يتمّ بهذه الآية الكريمة (انصاف این است که استدلال تمام نمیشود با این آیه‌ی کریمه)، بل هي أجنبيّة جدّا عمّا نحن فيه (بلکه این آیه اجنبی است از آنچه که ما در صدد بیان آن هستیم)؛ لأنّ ما نحن فيه ـ وهو حجّيّة خبر الواحد ـ أن يظهر المخبر شيئا لم يكن ظاهرا ({صدای استاد قطع میشود...})، ويعلّم ما تعلّم من أحكام غير معلومة للآخرين (که آن شیء بیان است از آن احکامی که معلوم نیست برای دیگران)، كما في آية النفر، فإذا وجب التعليم والإظهار، وجب قبوله على الآخرين، وإلاّ كان وجوب التعليم والإظهار لغوا.

وأمّا: هذه الآية فهي واردة في مورد كتمان ما هو ظاهر وبيّن للناس جميعا (آیه‌ی شریفه وارد شده است در مورد کتمان چیزی که ظاهر و واضح است برای همه مردم، آیه نمیگوید شما خبر بدهید به مردم آیه میگوید آنچه را که ما در کتاب ذکر کرده‌ایم شما انکار نکنید و کتمان نکنید شما هم مثل بقیه آن را قبول داشته باشید)، بدليل (به دلیل ذیل آیه که خود قرآن میگوید) قوله (تعالى): «مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ» لا إظهار ما هو خفيّ على الآخرين. (نه اینکه آیه در مقام بیان اظهار حکمی باشد که آن حکم پوشیده است بر دیگران)

والغرض أنّ هذه الآية واردة في مورد ما هو بيّن واجب القبول (این آیه‌ی شریفه وارد شده است در موردی که بیّن و واجب القبول است)، سواء كتم أم أظهر (چه کتمان بشود و چه اظهار بشود، مردم واجب است قبول کنند چون در کتاب ذکر شده است، پس اینجا قبول ملازمه با اظهار ندارد، بخلاف باب خبر، که در باب خبر گفتیم چون اظهار واجب است قبول هم واجب است والا اظهار لغو است)، لا في مورد يكون قبوله من جهة الإظهار (نه در موردی که باشد قبول انسان از جهت اظهار)، حتى تكون ملازمة بين وجوب القبول وحرمة الكتمان (تا اینکه بین وجوب قبول و حرمت کتمان ملازمه باشد، اینجا نه! قبول واجب است چه کتمان حرام باشد و چه نباشد)، فيقال: «لو لم يقبل لما حرم الكتمان». (تا اینکه گفته شود اگر قبول نباشد هر آینه کتمان حرام نیست) وبهذا يظهر الفرق بين هذه الآية وآية النفر. (با همین بیان ظاهر میشود فرق بین این آیه و آیه‌ی نفر، که در آیه‌ی نفر ملازمه بود، اما در اینجا بین حرمت کتمان و وجوب قبول ملازمه نمیباشد) 

وينسق على هذه الآية باقي الآيات الأخر (و مثل این آیه است باقی آیات دیگری که) التي ذكرت للاستدلال بها على المطلوب (که این آیات ذکر شده است برای استدلال به این آیات بر مطلوب)، فلا نطيل بذكرها. (از این بیان ایشان متوجه میشویم که مرحوم مظفر از بین این پنج آیه‌ای که استدلال شده است بر خبر واحد فقط دو آیه را قبول دارند، دیگر بقیه‌ی آیات را قبول ندارند، چون میگویند مثل همین آیه است یعنی اشکال دارند باقی آیات دیگری که برای استدلال به خبر واحد ذکر شده است)

نعم ، يبقى شيء ، وهو أنّ الواجب أن تنفر من كلّ فرقة طائفة ، والطائفة ثلاثة فأكثر ، أو أكثر من ثلاثة. وحينئذ لا تشمل الآية خبر الشخص الواحد أو الاثنين.

ولكن يمكن دفع ذلك بأنّه لا دلالة في الآية على أنّه يجب في الطائفة أن ينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم مجتمعين بشرط الاجتماع ، فالآية من هذه الناحية مطلقة ، وبمقتضى إطلاقها يكون خبر الواحد ـ لو انفرد بالإخبار ـ حجّة أيضا. يعني أنّ العموم فيها أفراديّ لا مجموعيّ (١).

تنبيه (٢)

إنّ هذه الآية الكريمة تدلّ أيضا على وجوب قبول فتوى المجتهد بالنسبة إلى العاميّ ، كما دلّت على وجوب قبول خبر الواحد ، وذلك ظاهر ؛ لأنّ كلمة «التفقّه» عامّة للطرفين ، وقد أفاد ذلك شيخنا النائينيّ قدس‌سره ، كما في تقريرات بعض الأساطين من تلامذته ، فإنّه قال : «إنّ التفقّه في الأعصار المتأخّرة وإن كان هو استنباط الحكم الشرعيّ بتنقيح جهات ثلاث : الصدور ، وجهة الصدور ، والدلالة ، ومن المعلوم أنّ تنقيح الجهتين الأخيرتين ممّا يحتاج إلى إعمال النظر والدقّة ، إلاّ أنّ التفقّه في الصدر الأوّل لم يكن محتاجا إلاّ إلى إثبات الصدور ليس إلاّ ، لكن اختلاف محقّق التفقّه باختلاف الأزمنة لا يوجب اختلافا في مفهومه ، فكما أنّ العارف بالأحكام الشرعيّة بإعمال النظر والفكر يصدق عليه الفقيه ، كذلك العارف بها من دون إعمال النظر والفكر يصدق عليه الفقيه حقيقة» (٣).

وبمقتضى عموم التفقّه ، فإنّ الآية الكريمة ـ أيضا ـ تدلّ على وجوب الاجتهاد في العصور المتأخّرة عن عصور المعصومين وجوبا كفائيّا ، بمعنى أنّه يجب على كلّ قوم أن ينفر منهم طائفة فيرحلوا لتحصيل التفقّه ـ وهو الاجتهاد ـ لينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم ، كما تدلّ أيضا بالملازمة ـ التي سبق ذكرها ـ على حجّيّة قول المجتهد على الناس الآخرين ، ووجوب قبول فتواه عليهم.

__________________

(١) كما في فوائد الأصول ٣ : ١٨٦ ، وأجود التقريرات ٢ : ١١٠.

(٢) وفي «س» تنبيه مهمّ.

(٣) أجود التقريرات ٢ : ١١٠.

الآية الثالثة : آية حرمة الكتمان

وهي قوله (تعالى) في سورة البقرة ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ ... (١).

وجه الاستدلال بها يشبه الاستدلال بآية النفر ، فإنّه لمّا حرّم الله (تعالى) كتمان البيّنات والهدى ، وجب أن يقبل قول من يظهر البيّنات والهدى ، ويبيّنه للناس ، وإن كان ذلك المظهر والمبيّن واحدا لا يوجب قوله العلم ، وإلاّ لكان تحريم الكتمان لغوا وبلا فائدة لو لم يكن قوله حجّة مطلقا.

والحاصل أنّ هناك ملازمة عقليّة بين وجوب الإظهار ووجوب القبول ، وإلاّ لكان وجوب الإظهار لغوا وبلا فائدة. ولمّا كان وجوب الإظهار لم يشترط فيه أن يكون الإظهار موجبا للعلم فكذلك لازمه ـ وهو وجوب القبول ـ لا بدّ أن يكون مطلقا من هذه الناحية ، غير مشترط فيه بما يوجب العلم. وعلى هذا الأساس من الملازمة قلنا بدلالة آية النفر على حجّيّة خبر الواحد ، وحجّيّة فتوى المجتهد.

ولكنّ الإنصاف أنّ الاستدلال لا يتمّ بهذه الآية الكريمة ، بل هي أجنبيّة جدّا عمّا نحن فيه ؛ لأنّ ما نحن فيه ـ وهو حجّيّة خبر الواحد ـ أن يظهر المخبر شيئا لم يكن ظاهرا ، ويعلّم ما تعلّم من أحكام غير معلومة للآخرين ، كما في آية النفر ، فإذا وجب التعليم والإظهار ، وجب قبوله على الآخرين ، وإلاّ كان وجوب التعليم والإظهار لغوا.

وأمّا : هذه الآية فهي واردة في مورد كتمان ما هو ظاهر وبيّن للناس جميعا ، بدليل قوله (تعالى) : ﴿مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ لا إظهار ما هو خفيّ على الآخرين.

والغرض أنّ هذه الآية واردة في مورد ما هو بيّن واجب القبول ، سواء كتم أم أظهر ، لا في مورد يكون قبوله من جهة الإظهار ، حتى تكون ملازمة بين وجوب القبول وحرمة الكتمان ، فيقال : «لو لم يقبل لما حرم الكتمان». وبهذا يظهر الفرق بين هذه الآية وآية النفر.

وينسق على هذه الآية باقي الآيات الأخر التي ذكرت للاستدلال بها على المطلوب ،

__________________

(١) البقرة (٢) الآية : ١٥٩.

فلا نطيل بذكرها. (١)

ب. دليل حجّيّة خبر الواحد من السنّة

من البديهيّ أنّه لا يصحّ الاستدلال على حجّيّة خبر الواحد بنفس خبر الواحد ؛ فإنّه دور ظاهر ، بل لا بدّ أن تكون الأخبار المستدلّ بها على حجّيّته معلومة الصدور من المعصومين ، إمّا بتواتر ، أو قرينة قطعيّة.

ولا شكّ في أنّه ليس في أيدينا من الأخبار ما هو متواتر بلفظه في هذا المضمون ، وإنّما كلّ ما قيل هو تواتر الأخبار معنى في حجّيّة خبر الواحد إذا كان ثقة مؤتمنا في الرواية ، كما رآه الشيخ الحرّ صاحب الوسائل. (٢) وهذه دعوى غير بعيدة ، فإنّ المتتبّع يكاد يقطع جازما بتواتر الأخبار في هذا المعنى ، (٣) بل هي بالفعل متواترة لا ينبغي أن يعتري فيها الريب للمنصف. (٤)

وقد ذكر الشيخ الأنصاريّ (قدّس الله نفسه) طوائف من الأخبار ، (٥) يحصل بانضمام

__________________

(١) منها : آية السؤال ، وهي قوله (تعالى) : ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. النحل (١٦) الآية : ٤٣.

ومنها : آية الأذن ، وهي قوله (تعالى) : ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ .... التوبة (٩) الآية : ٦١.

ومنها : آيات الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ، آل عمران (٣) الآية : ١٠٤ ، والتوبة (٩) الآية : ٧.

وإن شئت تفصيل البحث عن الاستدلال بها فراجع : فرائد الأصول ١ : ١٣٢ ـ ١٣٤ ، وكفاية الأصول : ٣٤٤ ـ ٣٤٦.

(٢) وسائل الشيعة ١٨ : ٥٢ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ؛ و ١٨ : ٩٨ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي.

(٣) وهذا ما ادّعاه أيضا المحقّق النائينيّ في فوائد الأصول ٣ : ١٩٠ ـ ١٩١ ، والمحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٣ : ١٤٣.

(٤) إنّ الشيخ صاحب الكفاية لم يتّضح له تواتر الأخبار معنى ، وإنّما أقصى ما اعترف به «أنّها متواترة إجمالا». * وغرضه من التواتر الإجماليّ هو العلم بصدور بعضها عنهم عليهم‌السلام يقينا. وتسمية ذلك بالتواتر مسامحة ظاهرة ـ منه قدس‌سره ـ.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٣٧ ـ ١٤٤.

__________________

* كفاية الأصول : ٣٤٧.