درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۴: تکسب حرام (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

کمک به ظالم

﴿ ومعونة الظالمين بالظلم ﴾ كالكتابة لهم وإحضار المظلوم ونحوه، لا معونتهم بالأعمال المحللّة كالخياطة،

یازدهمین کسب حرام کمک به ظالم در مسیر ظلم است. مانند کاتب و داروغه که مظلومین را حاضر می کند. 

پولی که در مقابل این کارها می گیرد حرام است اما اگر برای ظالم کار می کند ولی آن کار ظلم و کمک به ظلم نیست مانند خیاطی حرام نیست هرچند کراهت دارد.

۳

نوح به باطل

دوازدهمین کسب حرام نوح به باطل است، در گذشته در مجلس ختم بانوانی را اجیر می کردند تا نوحه سرایی کنند. اگر این نوحه سرایی به باطل باشد و سخنان غیر حق بر زبان براند و دروغ بگوید مزدش حرام می باشد.

اما اگر سخن باطلی نگوید به این شرط که نامحرم ها صدای او را نشنوند اشکالی ندارد.

۴

هجاء مومن

سیزدهمین کسب حرام هجو مومنین است. هجو در لغت یعنی: گفتن معایب شخص دیگر در شعر.

برخی هجو مومن را حرام می دانند حتی در غیر شعر.

مومن در مقابل فاسق نیست بلکه مراد شیعه است.

اما اگر شیعه نباشد نه هجو او حرام است و نه لعن او.

۵

غیبت

مورد چهاردهم از کسب های حرام غیبت است.

غیبت یعنی: قول و سخن (یا آنچه مانند قول است مثل کتابت و اشاره ای که معنایی را برساند که اگر آن معنی را به زبان براند غیبت می شود) در مورد مومن به نحوی که اگر آن سخن را بشنود یا بفهمد ناراحت می شود.

برخی اضافه کرده اند که هر چند تعریف او باشد.

این حکم در صورتی است که این سخنان در مورد این شخص صحت داشته باشد و الا تهمت می شود.

دو قید در غیبت مهم است یکی حق و راست بودن و دیگری این که در غیابش باشد. ناراحت شدن شخص هم که در غیبت لحاظ شده بود. 

در توضیح ما فی حکم قول می فرماید: اشاره با دست یا با غیر دست مانند چشم،

«التحاكي بقول» مانند او صحبت کردن (تقلید صدا)، در آوردن ادای او مثلا مانند او راه رفتن،

گوشه و کنایه زدن نظیر این که شخصی به نامحرم نگاه می کند شخص غیبت کننده می گوید خدا به من توفیق داده چشمانم پاک است، اگر این سخن را جوری بگوید که شنونده بفهمد چشمان غیبت شونده نا پاک است غیبت می باشد

۶

تطبیق کمک به ظالم

 ومعونة الظالمين بالظلم ( کمک به ظالمین در مسیر ظلم) كالكتابة لهم (مانند این که کاتب ظالم باشد) وإحضار المظلوم (داروغه باشد که وظیفه اش آوردن کسانی است که ظالم دستور بدهد ) ونحوه، لا معونتهم بالأعمال المحللّة (کمک به ظالم در اعمال حلال ) كالخياطة (مانند خیاطی اشکال ندارد) وإن كره التكسّب بماله ( اگر چه تکسب به مال ظالم مطلقا مکروه است)

۷

تطبیق نوح به باطل

والنوح بالباطل (هم نوح به باطل حرام است و هم کسب بوسیله آن) بأن تصف الميّت بما ليس فيه ( در تعریف نوح باطل می گوید: توصیف کردن میت به آن چه که در میت نیست) ويجوز بالحقّ إذا لم تسمعها الأجانب (اگر نوح به حق باشد و صدای زن را نامحرمان نشنوند حرام نبوده و تکسب با آن هم اشکالی ندارد)

نکته: قید لم تسمعها الأجانب برای غلبه نوحه خوانی زنان بوده است والا فرقی بین زن و مرد در این حکم نیست الا این که شنیدن صدای مردان برای دیگران اشکالی ندارد.

۸

تطبیق هجاء مومنین

وهجاء المؤمنين ـ بكسر الهاء والمدّ ـ وهو ذكر معايبهم بالشعر (معنای هجا ذکر معایب مومنین است بوسیله شعر، هرچند برخی خصوصیتی برای شعر قائل نشده اند) ولا فرق في المؤمن بين الفاسق وغيره (در مومن فرقی بین فاسق و غیر آن نیست چرا که مراد از مومن شیعه است که هر دو را دارا می شود ) ويجوز هجاء غيرهم كما يجوز لعنهم (هجاء غیر مومنین به حکم اولی اشکالی ندارد همان جور که لعنشان هم اشکالی ندارد اما به جهت ثانویه اگر اثر تخریب کننده ای داشته باشد یا وهن شیعه باشد و.... به حکم ثانویه حرام می شود)

۹

تطبیق غیبت

 والغيبة ـ بكسر المعجمة ـ ( یعنی غین را نقطه دار بخوان)  وهو القول وما في حكمه (سخن یا هم نوع های سخن مانند کتابت و اشاره) في المؤمن ( پس غیبت غیر مومن را جایز می داند) بما يسوؤُه لو سمعه (آن چه که ناراحت بکند مومن را اگر بشنود) مع اتّصافه به (در صورتی که مومن به این حرف و صفت متصف باشد نه این که دروغ باشد) وفي حكم القول الإشارة باليد وغيرها من الجوارح ( در حکم گفتن است اشاره با دست یا دیگر اعضا، البته باید این اشاره آن خاصیت ناراحت کنندگی را دارا باشد) والتحاكي ( عطف به اشاره است)  بقول (تقلید صدا) أو فعل (ادا در آوردن) كمشية الأعرج (مانند راه رفتن کسی که لنگ میزند) والتعريض (تعریض در حکم قول هم هست) كقوله: «أنا لست متّصفاً بكذا» (چشمان ما نا پاک نیست کنایه از این که چشم فلانی نا پاک است) ، أو «الحمد للّٰه‌الذي لم يجعلني كذا» (خدا را شکر من چشم چران نیستم) معرّضاً بمن يفعله (در حالی که تعریض و گوشه و کنایه می زند به کسی که این کار را انجام می دهد)

 ولو فعل ذلك بحضوره ( اگر این سخن یا گوشه و کنایه را در حضور او بزند) أو قال فيه ما ليس به ( سخن نا حق و دروغی را بگوید هر چند پشت سرش باشد) فهو أغلظ تحريماً وأعظم تأثيماً ( این فعل حرمتش بیشتر است و گناهش بالا تر است) وإن لم يكن غيبة اصطلاحاً (گرچه اصطلاحا غیبت نمی باشد)

 

۱۰

مستثنیات غیبت

هشت مورد را استثنا کرده است اما منحصر در این هشت تا نیست و دیگران اضافاتی را نیز ذکر کرده اند.

واستثني منها: نصح المستشير( نصیحت کسی که طلب مشورت می کند، برخی برای غیبت در چنین صورتی دو شرط قرار داده اند اول این که ضرر نگفتنش بیش از گفتنش باشد و دوم این که با مثل کلی گویی نتوان قضیه را رفع کرد یعنی اگر دقیق و با مصداق نگویی نصیحت خاصیت خودش را نخواهد داشت)

وجرح الشاهد (شاهد باید نزد قاضی عدالتش ثابت بشود، اگر دو نفر برای قاضی شهادت دادند که او عادل است و شخص دیگری آمد و گناه کبیره ای به او نسبت داد در واقع او را جرح کرده است، جرح کسی که شاهد شده است در نزد قاضی اشکالی ندارد)

والتظلّم وسماعه، (دادخواهی، یعنی شکایت کردن و گفتن مشکلات خود به قاضی وشکایت کردن که نه گفتن شخص و نه شنیدن قاضی اشکالی ندارد)

وردّ من ادّعى نسباً ليس له (مثلا کسی سید نیست اما با شال خود را همه جا سید معرفی می کند و ما هم می دانیم او سید نیست که رد کردن ادعای این شخص اشکالی ندارد. یا مثلا ادعای فرزندی برای شخص از دنیا رفته بکند برای ارث یا دیگر جهات)

والقدح في مقالة أو دعوى باطلة في الدين (خدشه کردن در گفتار یا ادعای باطل در دین، کسی ادعایی به نام دین دارد هرچند در مکانی گفته است خصوصی حال عالمی می خواهد آن سخن را رد کند در جلسه ای عمومی سخن او را نقل کند و رد کند، چرا که صیانت از دین از آبروی شخص مهم تر است)

والاستعانة على دفع المنكر، وردّ العاصي إلى الصلاح، ( کمک کردن بر دفع منکر و رد گناه کننده به راه درست، اگر غیبت شخصی باعث بشود که منکری دفع بشود و کسی به صلاح برگردد مانند جایی که غیبتش را به کسی می گوید که او را نصیحت کرده و به راه درست برمی گرداند. این غیبت باعث صلاح شد و اگر این نتیجه موجود باشد و مقصود اشکالی ندارد)

وكون المقول فيه مستحقّاً للاستخفاف؛ لتظاهره بالفسق، (غیبت شونده خود استحقاق کوچک شدن را دارد مثلا برای تظاهرش به فسق ، علت حرمت نگه داشتن غیبت احترام مومن است و این شخص که علنی گناه می کند خودش احترام خودش را از بین می برد)

والشهادة على فاعل المحرّم حسبة (شهادت دادن علیه کسی که کار حرام انجام داده است بصورت حسبتا یعنی برای تقرب به خداوند نه بخاطر دشمنی شخصی، مثلا برای صدور حکمی یک شاهد کم است ) وقد أفردنا (جداگانه) لتحقيقها رسالة (کتابی راجع به غیبت نوشتیم) شريفة من أراد الإطّلاع على حقائق أحكامها (احکام غیبه) فليقف عليها.

واستثنى منه المصنّف (١) وغيره (٢) الحداء للإبل. وآخرون (٣) ومنهم المصنّف في الدروس (٤) فعله للمرأة في الأعراس إذا لم تتكلّم بباطل ولم تعمل بالملاهي ـ ولو بدفّ فيه صَنْج (٥) لا بدونه ـ ولم يسمع صوتها أجانب الرجال. ولا بأس به.

﴿ ومعونة الظالمين بالظلم كالكتابة لهم وإحضار المظلوم ونحوه، لا معونتهم بالأعمال المحللّة كالخياطة، وإن كره التكسّب بماله.

﴿ والنوح بالباطل بأن تصف (٦) الميّت بما ليس فيه. ويجوز بالحقّ إذا لم تسمعها الأجانب.

﴿ وهجاء المؤمنين ـ بكسر الهاء والمدّ ـ وهو ذكر معايبهم بالشعر. ولا فرق في المؤمن بين الفاسق وغيره. ويجوز هجاء غيرهم كما يجوز لعنهم.

﴿ والغيبة ـ بكسر المعجمة ـ وهو القول وما في حكمه في المؤمن بما يسوؤُه لو سمعه، مع اتّصافه به. وفي حكم القول الإشارة باليد وغيرها من الجوارح، والتحاكي بقول أو فعل كمشية الأعرج، والتعريض كقوله: «أنا لست متّصفاً بكذا» ، أو «الحمد للّٰه‌الذي لم يجعلني كذا» ، معرّضاً بمن يفعله. ولو فعل

__________________

(١) الدروس ٢:١٢٦.

(٢) مثل المحقّق في الشرائع ٤:١٢٨، والعلّامة في القواعد ٣:٤٩٥، وغيرهما.

(٣) مثل الشيخ في النهاية:٣٦٧، والمحقّق في المختصر:١١٦ ـ ١١٧، والعلّامة في القواعد ٢:٨، وغيره، والمحقّق الكركي في جامع المقاصد ٤:٢٤، وغيرهم.

(٤) الدروس ٣:١٦٢.

(٥) ما يجعل في إطار الدفّ من النحاس المدوّر صغاراً.

(٦) فاعل الفعل «النائحة» واختصاصها بالذكر لورودها في الأخبار، والوجه في ذلك عدم كون النياحة في ذلك الزمن من دأب الرجال.

ذلك بحضوره أو قال فيه ما ليس به فهو أغلظ تحريماً وأعظم تأثيماً وإن لم يكن غيبة اصطلاحاً.

واستثني منها: نصح المستشير، وجرح الشاهد والتظلّم وسماعه، وردّ من ادّعى نسباً ليس له، والقدح في مقالة أو دعوى باطلة في الدين (١) والاستعانة على دفع المنكر، وردّ العاصي إلى الصلاح، وكون المقول فيه مستحقّاً للاستخفاف؛ لتظاهره بالفسق، والشهادة على فاعل المحرّم حسبة. وقد أفردنا لتحقيقها رسالة شريفة (٢) من أراد الإطّلاع على حقائق أحكامها فليقف عليها.

﴿ وحفظ كتب الضلال عن التلف، أو عن ظهر القلب ﴿ ونسخها ودرسها قراءة ومطالعة ومذاكرة ﴿ لغير النقض لها ﴿ أو الحجّة على أهلها بما اشتملت عليه ممّا يصلح دليلاً لإثبات الحقّ أو نقض الباطل لمن كان من أهلهما ﴿ أو التقيّة وبدون ذلك يجب إتلافها إن لم يمكن إفراد مواضع الضلال، وإلّا اقتصر عليها.

﴿ وتعلّم السحر وهو كلام أو كتابة يحدث بسببه ضرر على من عمل له في بدنه أو عقله، ومنه عقد الرجل عن حليلته وإلقاء البغضاء بينهما، واستخدام الجنّ والملائكة، واستنزال الشياطين في كشف الغائبات، وعلاج المصاب، وتلبّسهم ببدن صبيّ أو امرأة في كشف أمر على لسانه ونحو ذلك. فتعلّم ذلك كله وتعليمه حرام والتكسّب به سُحت، ويقتل مستحلّه.

والحقّ أنّ له أثراً حقيقيّاً وهو أمر وجدانيّ، لا مجرّد التخييل كما زعم

__________________

(١) لم يرد «في الدين» في (ش).

(٢) المسمّاة ب‍ «كشف الريبة عن أحكام الغيبة».