درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۶: تکسب از حرام (۴)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

غش خفی

﴿ والغِشّ ﴾ بكسر الغين ﴿ الخفيّ ﴾ كشوب اللبن بالماء، ووضع الحرير في البرودة ليكتسب ثقلاً.

بیست مورد از کسب های حرام گذشت و مورد بیست یکم غش خفی می باشد.

غش یعنی:  کالا را به صورتی در بیاورد که برای خریدار مشتبه بشود (خریدار به اشتباه بیوفتد) مانند مخلوط کردن آب باشیر.

غش اگر پوشیده و خفی باشد کسبش حرام می باشد اما اگر عیب آشکارا باشد کسب مکروه است.

مثال: قرار دادن ابریشم در مکان خنک تا به وزنش اضافه گردد. یا نمک دادن به گوسفند که باعث تشنگی و آب خوردن و سنگینی گوسفند زنده می گردد.

غش غیر خفی حرام نبوده و مکروه است مانند خاک ریختن در گندم که با تکان دادن دیده خواهد شد یا مخلوط کردن گندم خوب و پست البته در صورتی که تفاوت گندم ها آشکار باشد.

۳

تدليس الماشطة

مشط در لغت یعنی شانه کرد. ماشطه اسم فاعل است و به معنای شانه کننده می باشد. مراد از ماشطه زن آرایش کننده است.

تدلیس در لغت یعنی مخفی کردن عیب. مخفی کردن عیب جنس توسط فروشنده را دلس البایع می گویند.

اگر آرایش گر در زنی که آرایش می کند محاسنی را که در او نیست ظاهر کند تدلیس ماشطه گویند. مانند سرخ کردن صورت یا وصل کردن موی دیگر زنان به موی خانوم به نحوی که عیب موهای او پوشیده بماند. این کار حرام است و کسب به وسیله آن هم حرمت دارد.

آرایش گر خصوصیتی ندارد و هر کس این تدلیس را انجام دهد حرام است حتی خودش.

آرایش کردن به این صورت در فرضی حرام است که تدلیس اتفاق افتاده باشد مثلا این بانو در معرض ازدواج باشد یا کنیزی که می خواهند او را بفروشند و بخواهند معایب ظاهری او را مخفی کنند، تدلیس و حرام است.

در غیر تدلیس، مانند زن شوهر دار یا بانویی که در معرض ازدواج نیست آرایش کردن و مزد گرفتن در مقابل آرایش کردن او اشکالی ندارد زیرا تدلیسی در میان نیست.

۴

تزیین کردن مرد وزن به چیزی که برای او حرام می باشد

مورد بیست و سوم از کسب های حرام تزیین کردن زن و مرد به آنچه که برایشان حرام است. تزیین کردن به حرام حرام است و اگر کسی از این راه پولی کسب کند حرام است.

تزییناتی که برای مردان حرام است: مانند النگو و دست بند و خلخال انداختن یا پوشیدن لباس هایی که مخصوص بانوان است. تزیین و استفاده از هر نوع طلا یا ابریشم خالص مگر مواردی که استثنا شده است. )اگر ابریشم کوچک تر از ساتر عورت باشد اشکال ندارد.)

برای بانوان نیز لباس اختصاصی مردان حرام است (شناسایی لباس های اختصاصی و مشترک بر عهده عرف می باشد) مثل کمربند(که در گذشته زنان از کمر بند استفاده نمی کردند) و عمامه.

این امور حرمت ذاتی دارند و در حرمت، تزیین خصوصیتی ندارد هر چند درمتن ذکر شده است. شاید خواسته است کسی را که این چونین لباس هایی تن دیگران می کند تا بوسیله آن کسب مال کند را شامل بشود.

۵

تطبیق غش

﴿ والغِشّ ﴾ بكسر الغين ﴿ الخفيّ ﴾ (غش خفی حرام است) كشوب اللبن بالماء، (مثل مخلوط کردن شیر با آب) ووضع الحرير في البرودة ليكتسب ثقلاً. (قرار دادن حریر و ابریشم در سرما تا سنگین شوند) ويكره بما لا يخفى، (اگر غش مخفی نباشد حرام نبوده و مکروه است) كمزج الحنطة بالتراب (مانند مخلوط کردن گندم و خاک)  والتِبن (کاه، مخلوط کردن گندم با کاه)  وجيّدها برديئها. (مخلوط کردن جنس خوب از گندم با جنس بد گندم)

۶

تطبیق تدلیس ماشطه

﴿ وتدليس الماشطة ﴾ بإظهارها في المرأة محاسن ليست فيها: (حرام بعدی تکسب به وسیله آرایش بانوان است به این صورت که اظهار بکند آرایش گر در زن محاسنی را که در او نیست {البته گاهی هم عیب را مخفی می کند حتی بدونه آرایش و تزیین مانند پوشاندن لکه ای در صورت} ) من تحمير (مانند سرخ کردن رنگ صورت زن)  وجهها ووصل شعرها، (پیوند زدن مو به موی زن)  ونحوه (مانند خالکوبی و غیره)  ومثله فعل المرأة له من غير ماشطة. (مانند همین تدلیس ماشطه حرام است این که انجام بدهد زن به قصد تدلیس بدون زن ماشطه {خودش انجام بدهد})  ولو انتفى التدليس (اگر تدلیس منتفی شد )ـ كما لو كانت مزوّجة ـ(مانند جایی که زن ازدواج کرده است) فلا تحريم.(دیگر حرمتی ندارد)

۷

تطبیق تززین مرد و زن به آنچه برای او حرام می باشد

﴿ وتزيين كلّ من الرجل والمرأة بما يحرم عليه ﴾ (تزیین بکند هر کدام از زن و مرد به آن چه که برای او حرام است) كلبس الرجل السِوار (مانند پوشیدن النگو برای مرد) والخلخال (پابند بستن مرد) والثياب المختصّة بها عادة، (لباس هایی که مخصوص بانوان است) ويختلف ذلك باختلاف الأزمان والأصقاع. (این امور به وسیله اختلاف زمان و مکان متفاوت می باشد {اصقاع جمع صوق به معنای ناحیه می باشد}) ومنه (از موارد تزیین حرام است) تزيّنه بالذهب (تزیین مرد به طلا) وإن قلّ (هرچند کوچک باشد) والحرير إلّا ما استثني.(و ابریشم خالص مگر این که کوچک تر از ساتر عورت باشد که استثنا شده است)  وكلبس المرأة ما يختصّ بالرجل، (اگر زن آنچه که مختص مردان است بپوشد حرام است) كالمِنطقة (مانند کمر بند) والعِمامة. (عمامه)

۸

اجرت گرفتن بر غسل و کفن میت

اجرت گرفتن برای فعل واجب حرام است.

در مورد میت اموری بر انسان واجب کفایی است که نمی شود برای آن امور پولی دریافت کرد مانند غسل میت و کفن میت یا حمل میت به غسال خانه و حمل به سوی قبر و حفر قبر و نماز میت.

اما برای امور مستحبی اجرت گرفتن اشکالی ندارد. مانند شستن اضافه در غسل. نظیر این که در هر غسل میت را دوبار بشوید. یا اگر وضو دادن میت را مستحب بدانیم نه بدعت می توان برای وضو دادن پول دریافت کرد.

مثال دیگر حفر قبر بیش از مقدار واجب است. مقدار واجب در حفر قبر آن مقداری است که بوی میت بیرون نیاید و از شر درندگان محفوظ باشد. اگر بیش از مقداری که این دو شرط محقق شود تا قد یک انسان که مستحب است بکند می تواند برای این مقدار اضافه پول دریافت کند.

۹

اجرت گرفتن برای کاریی که غرض عقلایی ندارد

اجرت گرفتن بر افعالی که غرض عقلایی ندارند مانند جایی که شخصی بی استراحت بیست کیلومتر آمده است و حال می خواهد استراحت کند به او می گوید ده کیلومتر دیگر برو سپس استراحت کن فلان مبلغ را به تو می دهم اگر پشت سر این ده کیلومتر راه رفتن غرض عقلایی نباشد این کسب حلال نیست.

اگر غرض عقلایی دارد مانند جایی که آموزش به جنگ آوران باشد یا امتحان شخص است اشکالی ندارد.

۱۰

اجرت بر زنا و لواط، رشوه بر قاضی

اجرت بر زنا و لواط و نظایر این ها

رشوه بر قاضی، هرچند به حق حکم کند.

۱۱

اجرت گرفتن موذن

اجرت گرفت بر اذان و اقامه گفتن بنا بر قول مشهور تر .

اذان و اقامه مستحب هستند اما چون روایاتی داریم که انسان نمی تواند برای گفتن اذان و اقامه پولی دریافت کند تکسب به وسیله اذان و اقامه حرام است. اما ارتزاق موذن از بیت المال اشکالی ندارد.

اجرت گرفتن و عقد اجاره برای اذان گفتن اشکال دارد.

تفاوت در این است که اجرت خصوصیاتی دارد نظیر این که باید مقدار عمل (تعداد اذان) مشخص باشد. عوض و اجرت معلوم باشد. مدت باید مشخص باشد و اجاره صیغه خاص دارد اما در ارتزاق از بیت المال هیچ کدام معتبر نیست بلکه حاکم شرع مبلغی را برای فلان موذن مشخص می کند.

نکته1: در تحریم اجرت فرقی نیست که اجرت را از یک شخص بگیرد یا از جمعی. مثلا موذنی بگوید از شخصی اجرت نمی گیرم بلکه در مسجد برای من پول جمع می کنند و از آن پول عقد اجاره می بندند و حقوقی به من می دهند.

نکته2: اگر مالی را وقف برای مصالح مسجد بکنند و متولی بخشی از این مال را برای موذن قرار بدهد یا خود واقف بخشی را برای موذن قرار بدهد اجرت محسوب نمی شود و عقدی اتفاق نیوفتاده است. هرچند موذن بخاطر طلب آن پول اذان بگوید .

۱۲

تطبیق اجرت گرفتن برای غسل و کفن میت

﴿ والاُجرةُ على تغسيل الموتى (اجرت گرفتن برغسل میت حرام است)  وتكفينهم (اجرت بر کفن کردن مردگان)﴾ وحملهم إلى المغتسل (پول گرفتن برای بردن میت به غسال خانه) وإلى القبر،(حمل به سوی قبر)  وحفر قبورهم (برای کندن قبر پول بگیرد) ﴿ ودفنهم، والصلاة عليهم ﴾ وغيرها من الأفعال الواجبة كفاية (برای همه افعالی که واجب کفایی است در بحث میت اجرت گرفتن بر آن افعال حرام است). ولو اشتملت هذه الأفعال على مندوب (اگر این افعال کار مستحبی هم در کنارشان باشد )ـ كتغسيلهم زيادة على الواجب، (مانند غسل دادن بیش از مقدار واجب، {یک بار شستن در هر غسلی کافی است و برای شستن های اضافی می توان اجرت گرفت} ) وتنظيفهم (براش شستن میت هم می توان مزد گرفت) ووضوئهم (وضو دادن میت) ، وتكفينهم بالقطع المندوبة، (و برای کفن کردن بیشتر از آن مقداری که واجب است مانند عمامه بستن {بیشتر از آن سه تکه واجب}) وحفر القبر زيادة على الواجب (برای حفر قبر بیش از مقدار واجب نیز می تواند مزد بگیرد) الجامع لوصفي كتم الريح وحراسة الجثّة (مقدار واجب را توضیح می دهد: آن مقداری است که دارای این دو صفت باشد : 1. بوی میت بیرون نیاید. 2. بدن میت را از شر درندگان حفظ کند.) إلى (مقدار انتهای حفر قبر است. حفز قبر از آن جایی که این دو صفت را داشته باشد تا جایی که) أن يبلغ القامة، (به اندازه یک قد انسان برسد، که تا این مقدار مستحب است)  وشقّ اللحد، (درست کردن لحد، لحد، گویا لحد واجب نیست و مستحب است)  ونقله إلى ما يدفن فيه من مكان زائد على ما يمكن دفنه فيه (نقل میت از نزدیک ترین مکانی که می توان در آن جا دفن کرد به مکان دورتر واجب نیست و می توان برای این نقل و حمل اضافه اجرت دریافت کرد) ـ لم يحرم (جواب لو اشتملت است، یعنی اگر دارای افعال مستحبی بود مانند این مثال ها حرام نیست اجرت گرفتن) التكسّب به. (در مقابل این اعمال مستحبه)

۱۳

تطبیق اجرت گرفتن بر افعال غیر عقلایی

﴿ والاُجرة على الأفعال الخالية من غرض حِكمي، (مزد گرفتن در مقابل کارهایی که خالی از غرض عقلایی است) كالعبث (کارهای بیهوده) ﴾ مثل الذهاب إلى مكان بعيد أو في الظلمة، (مانند رفتن به مکان دور یا رفتن در تاریکی) أو رفع صخرة، (رفتن بر روی صخره)  ونحو ذلك ممّا لا يعتدّ بفائدته عند العقلاء. (دیگر کارهایی که فایده عقلایی ندارند)

۱۴

تطبیق اجرت بر زنا ولواط، رشوه به قاضی

﴿ والاُجرة على الزنا ﴾ واللواط (مزد گرفتن در مقابل زنا و لواط) وما شاكلهما. (مانند مساحقه که بین دو زن اتفاق می افتد)

﴿ ورُشا القاضي ﴾ ـ بضمّ أوّله وكسره (مکسور خواندن اولش) مقصوراً (همزه آخر ندارد) ـ جمع رشوة بهما (به ضم یا کسر رشوه)  وقد تقدّم .

۱۵

تطبیق اجرت گرفتن موذن

﴿ والاُجرة على الأذان والإقامة ﴾ على أشهر القولين (اجرت گرفتن در مقابل اذان و اقامه هم حرام است هرچند واجب نیستند ولی روایت دارد که نمی توان در مقابل اذان و اقامه پول دریافت کرد)  ولا بأس بالرزق بالرزق من بيت المال. (ارتزاق موذن از بیت المال اشکالی ندارد) والفرق بينهما (فرق بین اجرت و ارتزاق از بیت المال در این است که) أنّ الاُجرة تفتقر إلى تقدير العمل (مقدار عمل در اجاره باید مشخص باشد)  والعوض (مقدار اجرت نیز باید مشخص باشد) والمدّة (زمان اجاره هم باید مشخص باشد ) والصيغة الخاصّة، (اجاره صیغه خاص می خواهد) والرزق منوط بنظر الحاكم.(اما ارتزاق از بیت المال منوط است به نظر حاکم شرع).

 ولا فرق في تحريم الاُجرة بين كونها من معيّن (فرقی نیست که فرد معینی اجرت را پرداخت کند)  ومن أهل البلد والمحلّة وبيت المال.(یا افراد متعدد پرداخت کنند، حتی اگر از بیت المال هم اجرت برای موذن پرداخت شود حرام است)  ولا يلحق بها أخذ ما اُعدّ للمؤذّنين من أوقاف مصالح المسجد (ملحق به اجرت نمی شود گرفتن آن چیزی که آماده شده برای موذنین از وقف چیزی که برای مصالح مسجد است ) وإن كان مقدّراً وباعثاً على الأذان. (اگر چه مقداری که وقف شده برای موذن معین باشد و دلیل اذان گفتن موذن هم آن پول باشد ) نعم لا يثاب فاعله إلّا مع تمحّض الإخلاص به كغيره من العبادات. (بلی ثواب نمی برد موذن مگر در صورتی که اخلاص داشته باشد مانند دیگر عبادات)

كثير (١) ولا بأس بتعلّمه ليتوقّى به أو يدفع سحر المتنبّئ به، وربما وجب على الكفاية؛ لذلك، كما اختاره المصنّف في الدروس (٢).

﴿ والكهانة ـ بكسر الكاف ـ وهي عمل يوجب طاعة بعض الجانّ له فيما يأمره به، وهو قريب من السحر، أو أخصّ منه.

﴿ والقيافة وهي الاستناد إلى علامات وأمارات يترتّب عليها إلحاق نسب ونحوه، وإنّما يحرم إذا رتّب عليها محرّم أو جزم بها.

﴿ والشَعْبذة وهي الأفعال العجيبة المتربَّة (٣) على سرعة اليد بالحركة فيلبّس (٤) على الحسّ. كذا عرّفها المصنّف (٥) ﴿ وتعليمها كغيرها من العلوم والصنائع المحرّمة.

﴿ والقِمار بالآلات المعدّة له، حتى اللعب بالخاتم والجوز والبيض، ولا يملك ما ترتّب (٦) عليه من الكسب وإن وقع من غير المكلّف، فيجب ردّه على مالكه. ولو قبضه غير مكلّف فالمخاطب بردّه الوليّ، فإن جهل مالكه تصدّق به عنه، ولو انحصر في محصورين وجب التخلّص منهم ولو بالصلح.

﴿ والغِشّ بكسر الغين ﴿ الخفيّ كشوب اللبن بالماء، ووضع الحرير في البرودة ليكتسب ثقلاً. ويكره بما لا يخفى، كمزج الحنطة بالتراب والتِبن

__________________

(١) منهم الراوندي في الخرائج والجرائح ٣:١٠١٨ ـ ١٠٢١، والعلّامة في القواعد ٢:٩، والمصنّف في الدروس ٣:١٦٤.

(٢) الدروس ٣:١٦٤.

(٣) في (ش) و (ع) : المترتّبة.

(٤) في (ر) : فيلتبس.

(٥) الدروس ٣:١٦٤.

(٦) في (ش) و (ر) : ما يترتّب.

وجيّدها برديئها.

﴿ وتدليس الماشطة بإظهارها في المرأة محاسن ليست فيها: من تحمير وجهها ووصل شعرها، ونحوه ومثله فعل المرأة له من غير ماشطة. ولو انتفى التدليس ـ كما لو كانت مزوّجة ـ فلا تحريم.

﴿ وتزيين كلّ من الرجل والمرأة بما يحرم عليه كلبس الرجل السِوار والخلخال والثياب المختصّة بها عادة، ويختلف ذلك باختلاف الأزمان والأصقاع. ومنه تزيّنه بالذهب وإن قلّ والحرير إلّا ما استثني. وكلبس المرأة ما يختصّ بالرجل، كالمِنطقة والعِمامة.

﴿ والاُجرةُ على تغسيل الموتى وتكفينهم وحملهم إلى المغتسل وإلى القبر، وحفر قبورهم ﴿ ودفنهم، والصلاة عليهم وغيرها من الأفعال الواجبة كفاية. ولو اشتملت هذه الأفعال على مندوب ـ كتغسيلهم زيادة على الواجب، وتنظيفهم ووضوئهم، وتكفينهم بالقطع المندوبة، وحفر القبر زيادة على الواجب الجامع لوصفي كتم الريح وحراسة الجثّة إلى أن يبلغ القامة، وشقّ اللحد، ونقله إلى ما يدفن فيه من مكان زائد على ما يمكن دفنه فيه ـ لم يحرم التكسّب به.

﴿ والاُجرة على الأفعال الخالية من غرض حِكمي، كالعبث مثل الذهاب إلى مكان بعيد أو في الظلمة، أو رفع صخرة، ونحو ذلك ممّا لا يعتدّ بفائدته عند العقلاء.

﴿ والاُجرة على الزنا واللواط وما شاكلهما.

﴿ ورُشا القاضي ـ بضمّ أوّله وكسره مقصوراً ـ جمع رشوة بهما وقد تقدّم (١).

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٨٠.

﴿ والاُجرة على الأذان والإقامة على أشهر القولين (١) ولا بأس بالرزق بالرزق من بيت المال. والفرق بينهما أنّ الاُجرة تفتقر إلى تقدير العمل والعوض والمدّة والصيغة الخاصّة، والرزق منوط بنظر الحاكم. ولا فرق في تحريم الاُجرة بين كونها من معيّن ومن أهل البلد والمحلّة وبيت المال. ولا يلحق بها أخذ ما اُعدّ للمؤذّنين من أوقاف مصالح المسجد وإن كان مقدّراً وباعثاً على الأذان. نعم لا يثاب فاعله إلّا مع تمحّض الإخلاص به كغيره من العبادات.

﴿ والقضاء بين الناس؛ لوجوبه، سواء احتاج إليها أم لا، وسواء تعيّن عليه القضاء أم لا ﴿ ويجوز الرزق من بيت المال وقد تقدّم في القضاء (٢) أنّه من جملة المرتزقة منه.

﴿ والاُجرة على تعليم الواجب من التكليف * سواء وجب عيناً كالفاتحة والسورة وأحكام العبادات العينيّة، أم كفاية كالتفقّه في الدين وما يتوقّف عليه من المقدّمات علماً وعملاً، وتعليم المكلّفين صيغ العقود والإيقاعات، ونحو ذلك.

__________________

(١) ذهب إلى الأشهر الشيخ في النهاية:٣٦٥، والخلاف ١:٢٩٠، المسألة ٣٦ من كتاب الصلاة، وابن إدريس في السرائر ٢:٢١٧، والمحقّق في المختصر:١١٧، والعلّامة في المختلف ٢:١٣٤، والقواعد ٢:١٠، وغيرهم. وأما غير الأشهر وهو كراهة أخذ الاُجرة على الأذان فقد نسبه المحقّق في المعتبر:١١٧ والعلّامة في المختلف ٢:١٣٤ إلى السيّد المرتضى في المصباح.

(٢) تقدّم في الصفحة ٧٨.

(*) في (ق) : التكاليف.