درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۸: کسب های مکروه(۲) عقد بیع و آداب آن(۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

اجاره دادن حیوان نر

﴿ وضِراب الفحل ﴾ بأن يؤجره لذلك مع ضبطه بالمرّة والمرّات المعيّنة أو بالمدّة.

هشتمین کسب مکروه: اخذ مال در مقابل واگذاری حیوان نر به صاحب حیوان ماده برای آبستن کردن حیوان ماده است.

در اجاره باید عمل مضبوط باشد مثلا تعداد دفعات یا روز هایی که حیوان نر در اختیار صاحب حیوان ماده است مشخص باشد.

اگر اجاره، و شرط اجرت نباشد بلکه از روی احسان صاحب حیوان ماده پولی به صاحب حیوان نر بدهد کراهتی ندارد.

۳

کسب کودکان

نهمین کسب مکروه کسب کودکان است. اگر کودکی کسب مال کند و ندانیم از حلال کسب مال کرده است یا حرام.

دلیل کراهت شبهه داشتن چنین کسبی است. و شبهه داشتن به این دلیل است که کودکان به حرام جرات دارند چرا که به محرمات واقف نبوده و علم کافی ندارند، و اگر علم کافی داشته باشد می داند مرتکب شدن محرمات برای او اشکالی ندارد.

اگر می دانیم حرامی در مال کودک نیست و احکام شرعیه را مراعات می کند کراهتی در بین نیست. همچنین اگر بدانیم مقداری از مال صبی یا تمام آن حرام است اجتناب از مال صبی یا بعض حرامش واجب می باشد.

حکم کراهت در مورد کودک فعلیت ندارد چرا که تکلیف نشده است و مراد ما از کراهت، مکروه بودن تکسب ولی از مال کودک است یا مصرف کردن مال توسط ولی یا مصرف مال توسط کودک پس از بلوغ.

۴

معامله با شخصی که اهل حلال و حرام نیست

دهمین مکروه معامله با کسانی است که اجتناب از حرام نمی کنند.

اگر علم به حلال یه حرام بودن مال دست چنین شخصی داریم طبق آن عمل می کنیم و اگر حکم این مال دردستش را نمی دانیم معامله مکروه است.

۵

کسب مباح

کسب های حلال مباح آن کسب هایی هستند که هیچ وجه رجحان یا مرجوحیتی نداشته باشند.

۶

تجارت

گذشت که موضوع تجارت (عینی که خرید و فروش می شود) به حرام و مکروه و مباح تقسیم می شود.

خود تجارت به عنوان فعل مکلف احکام خمسه را دارا است (مستحب و واجب را هم شامل می شود)

تجارت واجب مانند تحصیل کردن مونه خود و واجب النفقه خود است (مقدمه تحصیل نفقه واجب النفقه).

تجارت هایی که نظام نوع انسان برآن متوقف است واجب کفایی هستند (هیچ کسی نانوایی نکند).

کسب های مستحب کسب هایی هستند که مقدمه امری بشوند که آن امر مستحب باشد مانند توسعه بر عیال، مالی کسب کند که از آن صدقه بدهد (منفعتی به مومنین برساند، خواه از درآمدش یا این که خود فعل برای مومنین سودی داشته باشد).

مباح در جایی است که هیچ وجه رجحان یا مرجوحیتی در بین نباشد. تجارت می کند که سود ببرد و از آن سود قصدی بر کار های مستحب نداشته باشد حتی توسعه بر عیال.

حرام و مکروه نیز گذشت که تجارت با اعیانی بود که مکروه یا حرام بودند.

تجارت هایی که مقدمه مکروه یا حرام است را نیز می توان اضافه نمود در صورتی که این مقدمه شخص را منجر به حرام یا مکروه بکند.

۷

تطبیق اجاره دادن حیوان نر

﴿ وضِراب الفحل ﴾ (جهاندن حیوان نر بر ماده برای آبستن شدن) بأن يؤجره لذلك (به این شرطه که مالک نر را اجاره دهد برای جهیدن) مع ضبطه بالمرّة والمرّات المعيّنة أو بالمدّة. (ضبط را ذکر کرد زیرا تعداد اگر مشخص نباشد اجاره معنا نمی دهد) ولا كراهة في ما يدفع إليه على جهة الكرامة لأجله. (کراهتی ندارد آنچه به صاحب حیوان نر از روی احسان داده می شود )

۸

تطبیق کسب کودکان

﴿ وكسب الصبيان ﴾ (خود کسب برای کودک کراهت ندارد چرا که او تکلیفی ندارد) المجهول أصله؛ (نمی داند اصل کسب حرام است یا نه) لما يدخله من الشبهة (بخاطر شبهه که در این کسب است ) الناشئة من اجتراء الصبيّ (این شبهه ناشی از جرات کودک است بر حرام) على ما لا يحلّ؛ لجهله (به دلیل این که احکام شرعی باب تجارت را نمی داند) أو علمه بارتفاع القلم عنه، ( یا مسئله را بلد است ولی می داند که بچه تکلیف ندارد) ولو علم اكتسابه من محلّل (اگر می داند از راه حلال بدست آرده است) فلا كراهة (دیگر کراهتی ندارد) وإن أطلق الأكثر (علما مطلق فرموده اند کراهت دارد و فرضی که بدانیم از راه حلال کسب کرده است راذکر نکرده اند و عبارتشان این مورد را هم شامل می شود) كما أنّه لو علم تحصيله أو بعضه من محرّم ( اگر بداند برخی یا تمام اموال صبی از حرام است) وجب اجتنابه أو اجتناب ما علم منه (واجب است اجتناب از کل مال یا آن مقداری که می داند حرام است) أو اشتبه به. (یا مقداری حرام مشتبه شده است، بعض مال حرام است ولی آن مقدار مشخص نیست {علم اجمالی} اجتناب از آن واجب است زیرا شبهه محصوره است وعلم اجمالی داریم) ومحلّ الكراهة (توضیح کراهت کسب صبیان است زیرا صبی تکلیف ندارد) تكسّب الوليّ به، (کسب والدین {سرمایه} به مال صبی کراهت دارد) أو أخذه منه، (گرفتن مال از صبی هرچند بخواهد در مصالح صبی خرج کند) أو الصبيّ (عطف به ولی است) بعد رفع الحجر عنه. (بعد از بلوغ)

۹

تطبیق معامله با شخصی که اهل حلال و حرام نیست

﴿ و ﴾ كذا يكره كسب ﴿ من لا يجتنب المحرّم ﴾ في كسبه. ( هم چنین مکروه است معامله با کسی که از حرام اجتناب نمی کند و برایش اهمیتی ندارد)

۱۰

تطبیق کسب مباح

﴿ والمباح ما خلا عن وجه رجحان ﴾ (آن کسبی که نه رجحان دارد و نه مرجوح است مباح می باشد) من الطرفين، بأن لا يكون راجحاً، ولا مرجوحاً لتتحقّق الإباحة .

۱۱

تطبیق تجارت

﴿ ثم التجارة ﴾ وهي نفس التكسّب (ثم التجاره در مقابل کلام گذشته است که فرمود «ینقسم موضوع التجاره الی محرم  مکروه و مباح» آن جا موضوع تجارت {اعیان} تقسیم شد، حال تجارت به معنای مصدری یعنی عمل مکلف را تقسیم می کند) ﴿ تنقسم بأقسام الأحكام الخمسة ﴾. (تمامی احکام خمسه را دارد)

فالواجب منها: (واجب از تجارت) ما توقّف تحصيل مؤونته ومؤونة عياله الواجبي النفقة عليه، (کسب هایی است که متوقف است بر آن تحصیل مونه و خرجی خودش و عیال واجب النفقه اش) ومطلق التجارة (و مطلق و تمامی تجارت هایی که) التي يتمّ بها نظام النوع (اگر تعطیل بشود نظام اجتماع از بین می رود و مردم گرفتار می شوند) الإنساني، فإنّ ذلك من الواجبات الكفائيّة (این نوع کسب ها واجب کفایی هستند) وإن زاد على المؤونة. (هرچند کسب و سودی که می کند بیش از مونه زندگی اش باشد)

والمستحبّ ما يحصل به المستحبّ، ( تمام کسب هایی که بواسطه آن کسب ها مستحبی حاصل می شود مستحب هستند. زیرا مقدمه مستحب، مستحب است) وهو التوسعة على العيال، (یکی از مستحبات توسعه بر خانواده است، علاوه بر نفقه واجبه) ونفع المؤمنين، (و تجارتی که نفعی به مومنین برساند) ومطلق المحاويج (مطلق نیاز هایی که انسان دارد، خود کاسب یا دیگران) غير المضطرّين. ( اگر به حد اضطرار برسد واجب می شود)

والمباح ما يحصل به الزيادة في المال من غير الجهات الراجحة والمرجوحة. ( اگر دلیل و جهت راجح و مرجوحی در میان نباشد مباح می باشد)

والمكروه والحرام التكسّب بالأعيان المكروهة والمحرّمة، (تکسب به اعیان مکروه، مکروه و حرام ، حرام است) وقد تقدّمت. (حرام و مکروه گذشت)

۱۲

تعریف بیع

﴿ الفصل الثاني ﴾

از این جا وارد بحث بیع شده و از دیگر معاملات مقدار ی فاصله می گیرد که این ایراد را در همان ابتدا شهید ثانی به شهید اول وارد کرد و فرمود تجارت فقط بیع نیست.

تعارف فراوانی نسبت به بیع بیان شده است.

تعریف شهید اول: «الإيجاب والقبول الدالّان على نقل الملك بعوض معلوم». ایجاب و قبولی که دلالت بر نقل ملک بکند در مقابل عوض معلومی.

این تعریف، تعریف عقد بیع است یا خود بیع؟ ظاهرا تعریف عقد بیع است زیرا ایجاب و قبول یعنی همان صیغه و عقدی که خوانده می شود.

شهید می فرماید این تعریف همچنان که تعریف عقد بیع است صلاحیت دارد تعریف خود بیع نیز باشد زیرا بیع نزد مصنف و جماعتی مساوی با عقد بیع است و وقتی بیع می گوییم به معنای عقد بیع می دانند و علت را تبادر می دانند (وقتی کلمه بیع گفته می شود آنچه به ذهن می آید عقد بیع است) و تبادر هم علامت حقیقت است پس بیع و عقد بیع یکی است.

شهید اول در شروع این فصل می فرماید: «﴿ وهو ﴾ أي عقد البيع ﴿ الإيجاب والقبول الدالّان على نقل الملك بعوض معلوم ﴾»

هو را شهید ثانی به عقد البیع بر می گرداند و با این توضیح که داده شد می توان «هو» را به خود بیع برگرداند که در عبارت موجود است.

اگر عقدالبیع و بیع به یک معنا باشند اضافه عقد به بیع اضافه بیانیه خواهد بود.

نکته: جنس این تعریف کلمه الایجاب و قبول است که برخی فقها به جای این کلمات فرمودن: «اللفظ الدال».

ایحاب و قبول دال بهتر از  لفظ دال است زیرا جنس قریب است و معنای ضیق تری دارد نسبت به لفظ که جنس بعید است.

۱۳

تطبیق تعریف بیع

﴿ الفصل الثاني ﴾

﴿ في عقد البيع وآدابه ﴾

﴿ وهو ﴾ أي عقد البيع ﴿ الإيجاب والقبول الدالّان على نقل الملك بعوض معلوم ﴾ (فصل دوم هم بحث عقد بیع و هم آداب البیع را بیان می کند)  وهذا (این تعریفی که شهید اول کردند) كما هو تعريف للعقد (همان گونه که می تواند تعریف عقد بیع باشد) يصلح تعريفاً للبيع (می تواند تعریف خود بیع هم باشد) نفسه؛ لأنّه عند المصنّف وجماعة عبارة عن العقد المذكور، (زیرا بیع نزد مصنف و جماعتی به معنای عقد بیع است) استناداً إلى أنّ ذلك هو المتبادر من معناه، (و استدلال کرده اند که عقد مذکور متبادر از معنای بیع است به ذهن {ذلک به مقد مذکور اشاره دارد}) فيكون حقيقة فيه. (چون تبادر دارد و تبادر علامت حقیقت است عقد بیع معنای حقیقی بیع می باشد)  ويمكن أن يكون الضمير (امکان دارد هو در اول کلام مرحوم شهید اول) عائداً إلى البيع نفسه (ممکن است ضمیر را به خود بیع برگردانیم که صراحتا گفته باشد بیع به معنای ایجاب و قبول است) وأن يكون إضافة البيع بيانيّة. (اگر این سخن را قائل بشویم اضافه عقد به بیع اضافه بیانیه خواهد بود) ويؤيّده أنّه في الدروس عرّف البيع بذلك مزيداً قيد التراضي. (شهید اول در کتاب دروس همین تعریف را با اضافه قید تراضی آورده است «و هو الایجاب و القبول من الکاملین {بایع و مشتری بالغ باشند، عاقل باشند، سفیه نباشند} الدالان علی نقل العین بعوض مقدر {عوض معلوم} مع التراضی» قید رضایت طرفین را اضافه کرده است)

وجعل جنس التعريف «الإيجاب والقبول» أولى من جعله «اللفظ الدالّ» (برخی ها جنس را در تعریف لفظ دال قرار داده اند اما ایجاب و قبول بهتر است) كما صنع غيره (غیر مصنف از لفظ استفاده کرده اند) لأنّهما (علت اولویت ایجاب و قبول است بر لفظ) جنس قريب و «اللفظ» بعيد (ایجاب و قبول جنس قریب است و لفظ جنس بعید است)

اختصاص النِساجة والحياكة بالمغزول ونحوه، فلا يكره عمل الخوص ونحوه، بل روي أنّه من أعمال الأنبياء والأولياء (١).

﴿ والحجامة مع شرط الاُجرة، لا بدونها، كما قيّده المصنّف في غيره (٢) وغيره (٣) ودلّ عليه الخبر (٤) وظاهره هنا الإطلاق.

﴿ وضِراب الفحل بأن يؤجره لذلك مع ضبطه بالمرّة والمرّات المعيّنة أو بالمدّة. ولا كراهة في ما يدفع إليه على جهة الكرامة لأجله.

﴿ وكسب الصبيان المجهول أصله؛ لما يدخله من الشبهة الناشئة من اجتراء الصبيّ على ما لا يحلّ؛ لجهله أو علمه بارتفاع القلم عنه، ولو علم اكتسابه من محلّل فلا كراهة وإن أطلق الأكثر (٥) كما أنّه لو علم تحصيله أو بعضه من محرّم وجب اجتنابه أو اجتناب ما علم منه أو اشتبه به. ومحلّ الكراهة تكسّب الوليّ به، أو أخذه منه، أو الصبيّ بعد رفع الحجر عنه.

﴿ و كذا يكره كسب ﴿ من لا يجتنب المحرّم في كسبه.

﴿ والمباح ما خلا عن وجه رجحان من الطرفين، بأن لا يكون راجحاً، ولا مرجوحاً لتتحقّق الإباحة (٦).

***

__________________

(١) اُنظر البحار ١٤:١٥، الحديث ٢٥، و ٨٣، الحديث ٢٩.

(٢) قيّده في الدروس ٣:١٨٠.

(٣) اُنظر النهاية:٣٦٦، والسرائر ٢:٢٢٣، والشرائع ٢:١١، والقواعد ٢:٥، وغيرها.

(٤) اُنظر الوسائل ١٢:٧١ ـ ٧٣، الباب ٩ من أبواب ما يكتسب به، الحديثين ١ و ٩.

(٥) مثل المحقّق في الشرائع ٢:١١، والعلّامة في القواعد ٢:٦، وغيره، والشهيد في الدروس ٣:١٨٠، وغيرهم.

(٦) في (ر) زيادة: بالمعنى الأخصّ.

﴿ ثم التجارة وهي نفس التكسّب ﴿ تنقسم بأقسام (١) الأحكام الخمسة .

فالواجب منها: ما توقّف تحصيل مؤونته ومؤونة عياله الواجبي النفقة عليه، ومطلق التجارة التي يتمّ بها نظام النوع الإنساني، فإنّ ذلك من الواجبات الكفائيّة وإن زاد على المؤونة.

والمستحبّ ما يحصل به المستحبّ، وهو التوسعة على العيال، ونفع المؤمنين، ومطلق المحاويج غير المضطرّين.

والمباح ما يحصل به الزيادة في المال من غير الجهات الراجحة والمرجوحة.

والمكروه والحرام التكسّب بالأعيان المكروهة والمحرّمة، وقد تقدّمت.

__________________

(١) في سوى (ع) : بانقسام.

﴿ الفصل الثاني ﴾

﴿ في عقد البيع وآدابه ﴾

﴿ وهو أي عقد البيع ﴿ الإيجاب والقبول الدالّان على نقل الملك بعوض معلوم وهذا كما هو تعريف للعقد يصلح تعريفاً للبيع نفسه؛ لأنّه عند المصنّف (١) وجماعة (٢) عبارة عن العقد المذكور، استناداً إلى أنّ ذلك هو المتبادر من معناه، فيكون حقيقة فيه. ويمكن أن يكون الضمير عائداً إلى البيع نفسه وأن يكون إضافة البيع بيانيّة. ويؤيّده أنّه في الدروس عرّف البيع بذلك مزيداً قيد التراضي.

وجعل جنس التعريف «الإيجاب والقبول» أولى من جعله «اللفظ الدالّ» كما صنع غيره (٣) لأنّهما جنس قريب و «اللفظ» بعيد. وباقي القيود خاصّة مركّبة، يخرج بها من العقود ما لا نقل فيه كالوديعة والمضاربة والوكالة، وما تضمّن نقل الملك بغير عوض كالهبة والوصيّة بالمال. وشمل ما كان ملكاً للعاقد وغيره،

__________________

(١) الدروس ٣:١٩١.

(٢) منهم المحقّق في المختصر:١١٨، والفاضل المقداد في التنقيح الرائع ٢:٢٤، وابن فهد الحلّي في المهذّب البارع ٢:٣٥٥.

(٣) صنعه المحقّق في الشرائع ٢:١٣.