درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۰: معاطات (۲) شرائط عقد (۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العامین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

۲

ثمره قول به جواز اباحه یا ملکیت متزلزله در معاطات

وتظهر الفائدة في النماء، فعلى الثاني هو للقابض متى تحقّق اللزوم بعده. وعلى الأوّل يحتمله وعدمه.

گذشت که معاطات اباحه در تصرف می آورد. مراد از تعبیر شهید اول صرف اباحه است یا ملکیت متزلزل که شهید ثانی فرمودند صرف اباحه از ظاهر عبارت آشکار می گردد.

بحث در ثمره این اختلاف بود.

اگر گفتیم معاطات ملکیت متزلزله می آورد و پس از رد و بدل مالک عین شده است. اگر نمائی برای عین حاصل بشود مانند زایدن یا شیردادن حیوانات و ثمردادن درختان قبل از زمانی که معامله لازم بشود مال خود شخص خواهد بود که عین در دستش می باشد، ملکیتش متزلزل بود اما مالک بود و آنچه در ما یملکش بود نماء داد و نماء هم برای مالکش بوده است.

اما اگر گفته شود معاطات صرف اباحه در تصرف دارد و هنوز مالک نشده است نمائی که قبل از لازم شدن ملکیت داد برای کیست؟ آیا باید نماء را مالک آن هنگام برگرداند؟ این جا هم احتمال دارد برای خودش باشد. چون الان لازم شده است معامله و در آن هنگام اباحه در تصرف داشته است و قبل از نماء معامله معاطاتی رخ داده بود. اما می توان گفت آن هنگام مالک نبوده است و نماء برای مالک است.

۳

تطبیق ثمره قول به جواز اباحه یا ملکیت متزلزله در معاطات

وتظهر الفائدة (فائده این بحث که معاطات صرف اباحه می آورد یا ملکیت متزلزه) في النماء، (در نماء ظاهر می شود) فعلى الثاني (معاطات مفید ملکیت متزلزله باشد) هو (نماء) للقابض (برای کسی است که دریافت کرده باشد عین را{مالک جدید}) متى تحقّق اللزوم بعده. ({بعد از نماء} حال که معامله لازم شد) وعلى الأوّل يحتمله وعدمه. (بنا بر این که معاطات اباحه بیاورد احتمال دارد باز بگوییم برای قابض است و احتمال هم دارد برای مالک قبلی باشد. برای قابض است چون الان بالاخره ملک لازم شده و اصل معاطات هم قبل از نماء بوده است، اما احتمال هم دارد بگوییم آن موقع این شخص مالک نبوده است و قاعده داریم که نماء برای مالک است)

سوال: اختلاف در نماء متصل چور می شود؟

اگر برگردادن نماء را لازم بدانیم در نماء متصل ممکن است بگوویم با یکدیگر شریک هستند به حسب اندازه رشد و نماء 

۴

از بین رفتن عین در معاطات

در آخرین عبارت، شهید اول فرمودن تصرف جایز است و رجوع هم جایز است در حالتی که عین باقی باشد. یعنی اگر عین از بین رفت دیگر حق رجوع ندارد.

در معامله معاطاتی وقتی یکی از طرفین معامله در عین تصرف مالکانه کرد دیگر جواز رجوع از بین خواهد رفت و معامله دیگر معامله لازم شده است.

در فقه مرز بین دو صورت خیلی جا ها مشخص نیست. مثلا یک لیتر آب با چند گرم نمک مضاف می شود؟

سوال: ذهاب العین به چه چیز هایی تعلق می گیرد (در چه صوری معامله لازم می شود)؟

مصادیقی هستند که قطعا ذهاب العین هستند و مصادیقی هم هستند که قطعا ذهاب العین نیستند و مصادیقی هم هستند که بینا بین (مشکوک) هستند.

صورت اول مانند جایی که هر دو عین تلف شوند یا یکی از دو عین تلف بشود یا بعضی از هر کدام از دو عین تلف بشود یا برخی از یکی از دو طرف تلف بشود. اگر تلفی در میان باشد (مثلا بفروشد یا خوردنی است بخورد) قطعا ذهاب العین صورت گرفته است.

صورت دوم نیز مانند جایی که با خودرو یک دور زده است که تصرف هست اما ذهاب العین نیست.

صورت سوم و مشکوک مانند رنگ کردن لباس، یا شستن لباس نو، یا برش زدن پارچه.

۵

رجوع درمعاطات

اگر مالک اولی رجوع به عین کرد در صورتی که مالک بعدی از عین استفاده کرده بود. مثلا خانه ای بصورت معاطاتی فروش رفته است و خریدار آمده و درون خانه ساکن شده است، بعد از مدتی مالک اول رجوع کرده آیا می تواند اجاره این مدت را از خریدار بگیرد؟ می فرماید خیر نمی تواند چون شما خارنه را به او تحویل دادین که رایگان استفاده بکند، خانه را به او اجاره ندادین.

نکته: اگر عین نمائی داشت و آن نماء تلف شد، مانند جایی که یک سال است گوسفندی را فروخته و در این مدت گوسفند بره بدنیا آورد است و در طول این مدت بره ها تلف شدند آیا مالک اول می تواند عوض نماء تلف شده را طلب کند؟ خیر نمی تواند. اما اگر نما موجود بود همان دو احتمال گفته شده ممکن است.

نکته: آیا بعد از ذهاب احد العینین و تلف شدن یکی از دو عین می توان اسم این معامله را بیع گذاشت؟ آیا بیع لازم می شود (شرایط بیع و احکام بیع جاری است) یا معاوضه مستقلی است؟

می فرماید دو احتمال جاری است یکی این که بیع باشد.

  • بیان بیع بودن معاطات پس از لزوم: معاملاتی که عرف انجام می داده و شرع امضا نموده است معاملات محدودی است مانند بیع، هبه، اجاره، مضاربه، مضارعه، مساقات و صلح. شرع چیزی اضافه نکرده است پس معاطات زیر مجموعه یکی از این ها می باشد. اگر صلح بدونه صیغه باشد می شود صلح معاطاتی، اگر بیع بدونه صیغه باشد، بیع معاطاتی است، اگر اجاره بدنه صیغه باشد می شود اجاره معاطاتی.

معاطات معامله مستقلی نیست چرا که علما معاوضات را منحصر در موارد خاصی می دانند که معاطات یکی از آن ها نیست.

  • بیان قول مقابل (بیع نبودن معاطات) معاطات معاوضه مستقلی است: در معاطات گاهی صیغه خوانده نمی شود اما از الفاظی که صیغه شرعی نمی باشد استفاده می کنند مثلا می پرسد از طرف مقابل این را از من می خری می گوید بله بده به من، و پول را می پردازد، این صیغه شرعی نیست اما همین الفاظ دلالت بر تراضی می کنند.اگر این الفاظی که دال بر تراضی است قدرت بیع کردن معامله را ندارد و اگر با این الفاظ و تراضی معامله بیع نشود به طریق اولی با تلف شدن نیز بیع نمی شود. پس معاوضه مستقلی می باشد.
۶

تطبیق از بین رفتن عین در معاطات

ويفهم من جواز الرجوع مع بقاء العين (از این عبارت مصنف که فرمود: جایز است رجوع اگر عین باقی باشد) عدمه (عدم جواز رجوع فهمیده می شود) مع ذهابها، (اگر عین از بین رفته باشد) وهو كذلك. (نظر شهید ثانی هم همین گونه است) ويصدق (ذهاب عین صدق می کند) بتلف العينين، (اگر هردو تلف بشوند) وإحداهما، ( و به تلف شدن یکی از دو طرف) وبعض كلّ واحدةمنهما، (و بعضی از هر کام از عینین تلف بشود ذهاب صدق می کند) ونقلها عن ملكه، (و همین که این مال را از ملک خودش خارج کند مثلا بفروشد یا هدیه کند) وبتغيّرها كطحن الحنطة، (و به تغییر دادن حالت عین مانند آرد کردن گندم) فإنّ عين المنتقل غير باقية، (عین با آرد شدن دیگر آن عین نیست و ذهاب پیدا کرده است) مع احتمال العدم. (هر چند احتمال عدمش هم هست یعنی بگوییم آرد همان گندم است و ذهابی صورت نگرفته است) أمّا لبس الثوب ( اما پوشدن لباس) مع عدم تغيّره (در صورتی که لباس تغییری نکند، مثلا اثر پوشیدگی و زانو نیوفتد) فلا أثر له. (یعنی ذهاب عین اتفاق نیوفتاده است) وفي صبغه (و در رنگ کردن لباس) وقصره (و شستن لباس، قصار کسی است که لباس را سفید می کند و می شوید) وتفصيله (برش زدن پارچه) وخياطته (دوختن پارچه) ـ ونحو ذلك من التصرّفات المغيّرة للصفة مع بقاء الحقيقة ( تغییراتی که صفت را تغییرمی دهد اما عین باقی است) ـ نظر. (دو احتمال دارد یعنی شاید باعث ذهاب عین باشد و شاید هم نباشد)

۷

تطبیق رجوع درمعاطات

وعلى تقدير الرجوع في العين (اگر مالک اول به عین رجوع کرد) وقد استعملها من انتقلت إليه (در حالی که از عین استفاده کرده است کسی که عین را به او انتقال داده است. مانند خانه و ماشین که یک سال است در آن زندگی می کند) يأخذها بغير اُجرة؛ (نمی تواند از او اجرت و اجاره بگیرد) لإذنه في التصرّف مجّاناً. (زیرا خودش اجازه داده که تصرف بکند و تصرفش هم مجانی باشد. از اول اجاره نداده بود) ولو نمت وتلف النماء  (اگر عین نماء داشته باشد و آن نماء از بین رفته باشد) فلا رجوع به كالأصل، (به نماء هم نمی تواند رجوع کند، یعنی پول بره های از بین رفته را نمی تواند بگیرد مانند اصل مال که اگر تلف می شد دیگر نمی توانست بگیرد. این نیز همان گونه است) وإلّا فالوجهان. ( اگر نما موجود باشد همان دو صورت گفته شده قبل پیش می آید که مالک نماء کیست)

وهل تصير مع ذهاب العين بيعاً، أو معاوضة خاصة؟ ( اگر ذهاب عین اتفاق افتاد و معامله لازم شد آیا این معامله همان بیع است یا خودش معاوضه جدیدی است بغیر از آنچه تا کنون می شناختیم) وجهان: (دوصورت متصور است) من (دلیل بیع بودن) حصرهم المعاوضات وليست أحدها، (علما معاوضات را محصور کرده اند در چندتا و معاطات یکی از آن ها نیست پس یکی از همین معاوضات مشهور است) ومن (دلیل بیع نبودن) اتّفاقهم على أنّها ليست بيعاً بالألفاظ الدالّة على التراضي، (زیرا این الفاظ که دلالت بر تراضی طرفین می کند {یعنی معاطات الفاظ داشته است اما الفاظ بیع را نداشته است و صیغه بیع نیست} باعث بیع شدن معامله نمی شود) فكيف تصير بيعاً بالتلف؟ (چطور می تواند با تلف شدن بیع بشود. وقتی الفاظ نتواند معامله را بیع بکند چطور تلف شدن بتواند این کار را بکند)

۸

معنای لغوی معاطات

معنای لغوی معاطات : عطاء طرفینی

اگر معاطات به معنای عطاء طرفینی باشد یعنی داد و ستد باشد. اگر یک طرف فقط اتفاق افتاد یعنی عین را داده است اما هنوز وجه را دریافت نکرده است این معاطات است یا خیر؟ هنوز پول نداده آیا معامله ای انجام شده یا این که خیر، آیا اباحه در تصرف اتفاق افتاده است یا خیر؟ و اگر قائل به ملکیت متزلزل شدیم آیا این ملکیت آمده است یا خیر؟ زیرا هنوز عطا طرفینی رخ نداده است.

می فرماید دو احتمال است

ومقتضى المعاطاة (مقتضی معنای لغوی معاطات این است که) أنّها مفاعلةمن الجانبين، ( از باب مفاعله است و طرفینی است و معنای مشارکت دارد) فلو وقعت بقبض أحد العوضين ( اگر معامله معاطات با قبض یکی از دو طرف واقع شد) خاصّة (فقط) مع ضبط الآخر على وجه يرفع الجهالة، (دیگری هم معلوم شده که چه عوضی بنا است بپردازد {مشکل دیگری جز قبض از یک طرف نباشد}) ففي لحوق أحكامها نظر، (آیا احکام معاطات این جا جاری می شود یا خیر اختلاف نظر است) من (دلیل عدم لحوق این چنین معامله ای به معاطات) عدم تحقّقها، (زیرا معاطات به معنای طرفینی خودش اتفاق نیوفتاده است) وحصول (دلیل لحوق به معاطات) التراضي، (دلیل اباحه در معاطات تراضی طرفین بود یعنی طرفین راضی بودند که در عین، طرف دیگر تصرف بکند. این جا هم تراضی وجود دارد و تفاوتی با معاطات دو طرفه ندارد) وهو (لحوق) اختياره في الدروس على تقدير دفع السِلعة (کالا) دون الثمن. (با این شرط مصنف لحوق را در دروس اختیار نموده است. یعنی می فرماید در این معامله کالا را رد و بدل کردی اما پول را هنوز نداده معاطات صحیح است و می تواند تصرف بکند اما اگر پول را داده اما جنس را هنوز رد و بدل نکرده اند معاطات صحیح نیست)

۹

شرائط عقد

در عقد بیع به ایجاب و قبول نیاز است. ایجاب را بایع یعنی فروشنده می خواند و قبول را مشتری و خریدار می خواند.

اولین شرط این است که ایجاب و قبول به لفظ ماضی باشد. دلیل هم این است که ماضی صریح در ایجاد و انشا است اما مضارع و امر شبیه وعده است زیرا زمانشان در حال و آینده است. در بیع باید قصد انشا بکند و وقتی می گوید بعت معنای اخبار از بیع در گذشته ندارد بلکه می خواهد الان بیع را ایجاد کند.

سوال: آیا برای ایجاب و قبول اشاره کافی است؟ 

اگر زبان ندارد و لال و گنگ است اشاره ای که مفهم باشد (مرادش را مشخص بکند) و عاجز باشد از استفاده ی لفظ اشاره کافی است.

اما اگر کسی می تواند صیغه را بخواند و اشاره کند بیع شرعی صحیح نخواهد بود و این معامله معاطات خواهد بود.

۱۰

تطبیق شرایط عقد

﴿ ويشترط وقوعهما ﴾ الإيجاب والقبول (توضیح هما است، شرط است وقوع ایجاب و قبول) ﴿ بلفظ الماضي ﴾ العربيّ 
(ایجاب و قبول باید ماضی عربی باشد، برخی تصریح دارند در عربیت که باید بلد باشد و الا اگر بلد نباشد فارسی هم کفایت می کند، شاید هم بتوان گفت کسی که عربی بلد است هم لازم نیست حتما عربی بخواند) ﴿ كبعت ﴾ من البائع (مانند لفظ بعت {فروختم} که بایع {فروشنده} می گوید) ﴿ واشتريت ﴾ من المشتري، (و لفظ اشتریت به معنای خریدم از مشتری) وشريت منهما؛ (شراء در لغت به معنای خریدو فروش است و هر کدام از خریدار و مشتری می توانند این لفظ را بگویند) لأنّه مشترك بين البيع والشراء ﴿ وملكت ﴾ بالتشديد من البائع، (اگر لام ملکت را با تشدید بخوانیم برای فروشنده خواهد بود چون بایع جنس خودش را به دیگری تملیک می کند) والتخفيف من المشتري (اگر بدونه تشدید خوانده شود لفظ مشتری خواهد بود چرا که معنایش می شود مالک شدم و به ملکیت خودم در آوردم ) وتملّكت. (مانند ملکت می باشد {با تخفیف} به معنای به تملیک خودم در آوردم)

﴿ ويكفي الإشارة ﴾ الدالّة على الرضا على الوجه المعيّن (کفایت می کند از لفظ اشاره ای که نشان دهنده رضایت باشد {وجه معین یعنی بیع بودن کاملا محرز باشد، مراد از معین مفهم است}) ﴿ مع العجز ﴾ عن النطق (در صورتی که عاجز از صحبت کردن باشد) لخرس (به خاطر لال بودن) وغيره، (مثلا دهنش را بسته اند) ولا تكفي مع القدرة، (اشاره کافی نیست {اشاره برای بیع کافی نیست} برای کسی که می تواند صحبت کند) نعم تفيد المعاطاة مع الإفهام الصريح. ( اگر افهام صریح در خرید و فروش داشته باشد اشاره کسی که می تواند صحبت کند افاده معاطات می کند و این معامله معاطاتی می شود)

۱۱

تقدیم ایجاب بر قبول

﴿ ولا يشترط تقديم الإيجاب على القبول (آیا باید ایجاب قبل از قبول باشد یا می توان قبول را مقدم کرد؟ می فرماید شرط نیست ایجاب قبل از قبل باشد) وإن كان ﴾ تقديمه ﴿ أحسن ﴾ (اگر چه مقدم بودن ایجاب بهتر است) 

اگر قبول به لفظ قبلت باشد اید ایجاب برآن مقدم باشد زیرا معنا ندارد تا گفته و چیزی نباشد بگوید قبول کردم.

بحث در اشتریت و بعت است که می شود اول بگوید اشتریت هذا الکتاب بالمأة و سپس بگوید بعت.

لا ينافي الإباحة. وربما ظهر من بعض الأصحاب (١) الثاني؛ لتعبيره بجواز فسخها الدالّ على وقوع أمر يوجبه.

وتظهر الفائدة في النماء، فعلى الثاني هو للقابض متى (٢) تحقّق اللزوم بعده. وعلى الأوّل يحتمله وعدمه.

ويفهم من جواز الرجوع مع بقاء العين عدمه مع ذهابها، وهو كذلك. ويصدق بتلف العينين، وإحداهما، وبعض كلّ واحدةمنهما، ونقلها عن ملكه، وبتغيّرها كطحن الحنطة، فإنّ عين المنتقل غير باقية، مع احتمال العدم. أمّا لبس الثوب مع عدم تغيّره فلا أثر له. وفي صبغه وقصره وتفصيله وخياطته ـ ونحو ذلك من التصرّفات المغيّرة للصفة مع بقاء الحقيقة ـ نظر.

وعلى تقدير الرجوع في العين وقد استعملها من انتقلت إليه يأخذها بغير اُجرة؛ لإذنه في التصرّف مجّاناً. ولو نمت وتلف النماء فلا رجوع به كالأصل، وإلّا فالوجهان.

وهل تصير مع ذهاب العين بيعاً، أو معاوضة خاصة؟ وجهان: من حصرهم المعاوضات وليست أحدها، ومن اتّفاقهم على أنّها ليست بيعاً بالألفاظ الدالّة على التراضي، فكيف تصير بيعاً بالتلف؟

ومقتضى المعاطاة أنّها مفاعلةمن الجانبين، فلو وقعت بقبض أحد العوضين خاصّة مع ضبط الآخر على وجه يرفع الجهالة، ففي لحوق أحكامها نظر، من عدم تحقّقها، وحصول التراضي، وهو اختياره في الدروس (٣) على تقدير دفع

__________________

(١) مثل العلّامة في التحرير ٢:٢٧٥.

(٢) في (ر) : مع.

(٣) الدروس ٣:١٩٢.

السِلعة دون الثمن.

﴿ ويشترط وقوعهما (١) الإيجاب والقبول ﴿ بلفظ الماضي العربيّ ﴿ كبعت من البائع ﴿ واشتريت من المشتري، وشريت منهما؛ لأنّه مشترك بين البيع والشراء ﴿ وملكت بالتشديد من البائع، والتخفيف من المشتري وتملّكت.

﴿ ويكفي الإشارة الدالّة على الرضا على الوجه المعيّن ﴿ مع العجز عن النطق لخرس وغيره، ولا تكفي مع القدرة، نعم تفيد المعاطاة مع الإفهام الصريح.

﴿ ولا يشترط تقديم الإيجاب على القبول وإن كان تقديمه ﴿ أحسن بل قيل: بتعيّنه (٢) ووجه عدم الاشتراط أصالة الصحّة وظهور كونه عقداً فيجب الوفاء به، ولتساويهما في الدلالة على الرضا وتساوي المالكين في نقل ما يملكه إلى الآخر. ووجه التعيّن: الشكّ في ترتّب الحكم مع تأخّره، ومخالفته للأصل، ولدلالة مفهوم القبول على ترتّبه على الإيجاب؛ لأنّه رضى به. ومنه يظهر وجه الحسن.

ومحلّ الخلاف ما لو وقع القبول بلفظ «اشتريت» كما ذكره أو «ابتعت» أو «تملّكت» ... لا ب‍ «قبلت» وشبهه وإن أضاف إليه باقي الأركان؛ لأنّه صريح في البناء على أمر لم يقع.

__________________

(١) في (ر) زيادة: أي

(٢) قاله الطوسي في الوسيلة:٢٣٧، وابن إدريس في السرائر ٢:٢٤٣، والعلّامة في المختلف ٥:٥٢، والتذكرة ١٠:٨، وغيرهم.