درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۴: بیع فضولی (۳)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

رجوع مالک فضولی به مشتری

 ﴿ ولو نما كان ﴾ النماء ﴿ لمالكه ﴾ متّصلاً كان أم منفصلاً، باقياً كان أم هالكاً، فيرجع عليه بعوضه وإن كان جاهلاً، 

بیان شد که اگر مالک بیع فضولی اجازه ندهد به مشتری رجوع می کند و عین را پس گرفته می تواند اجرت منافع استیفا شده و نشده را نیز بگیرد در صورتی که قدرت بر استیفا را داشته باشد.

اگر مال نمائی داشت مانند گاو که  شنبه فروخته شده و پنج شنبه مالک فهمیده و رجوع کرده، در این مدت گاو صد کیلو شیر داده است، آیا مالک می تواند رجوع کند؟ می فرماید نماء چه متصل باشد و چه منفصل، چه تلف شده باشد و چه موجود باشد برای مالک است، اگر تلف شده باشد مالک به عوض آن رجوع می کند هرچند مشتری به فضولی بودن عقد جاهل بوده باشد. البته در مواردی مشتری هم می تواند از بایع فضولی این غرامت ها را دریافت کند.

اگر مبیع تلف شده باشد {تمام مبیع یا برخی از عین، مثلا چند گاو بوده باشد) می تواند به مشتری رجوع بکند چه مشتری کوتاهی کرده باشد و چه کوتاهی نکرده باشد.

گرفتن عوض چگونه است؟ برخی از اعیان مثلی هستند و برخی قیمی.

مثلی کالایی است که اجزائش در قیمت مانند یکدیگر باشند، یک کیسه برنج اجزاء مختلفش تفاوت قیمتی ندارند.

اگر عین مثلی بود و تلف شد مالک مثلش را دریافت می کند.

قیمی یعنی کالایی که اجزائش در قیمت متفاوت باشند مانند گوسفند که قیمت دنبه و گوشت متفاوت است.

در این موارد عین را قیمت کرده  سپس قیمتش را می پردازد.

اگر قیمی بود قیمت چه زمانی پرداخت می شود؟ شاید زمان خریدن با فروش تفاوت قیمتی داشته باشد و در بین این مدت هم شاید نوسان قیمتی بوده باشد.

اگر تفاوت قیمت به جهت بازار است مثلا گوسفند نزدیک عید قربان گران می شود، قیمت بازار تفاوت کرد نه این که گوسفند تفاوتی کرده باشد، می فرماید در این صورت ملاک قیمت یوم التلف است.

اما اگر تفاوت قیمت به جهت زیاده در گوسفند باشد یا مثلا مریض بشود و قیمت کم بشود و سپس دوباره چاق بشود و قیمت بالا رودو سپس تلف شود می فرمایید باید بالاترین قیمت را ملاک قرار دهیم.

۳

تطبیق رجوع مالک فضولی به مشتری

﴿ ولو نما كان ﴾ النماء ﴿ لمالكه ﴾ (اگر عین فروخته شده فایده و نماء و سودی داشته باشد برای مالک است) متّصلاً كان أم منفصلاً، باقياً كان أم هالكاً، (نماء متصل باشد مانند چاقی یا منفصل باشد مانند شیر، نماء باقی باشد یا تلف شده باشد ) فيرجع (فاء نتیجه هالکا است، اگر هالک بود) عليه بعوضه (رجوع می کند مالک بر مشتری به عوض نماء) وإن كان جاهلاً، (هرچند مشتری جاهل بوده باشد به فضولی بودن عقد) وكذا يرجع بعوض المبيع نفسه (و هم چنین رجوع می کند مالک به عوض خود مبیع) لو هلك في يده (اگر تلف شده باشد) أو بعضه (عوض بعض مبیع را می گیرد) مع تلف بعضه (در صورتی که بعض مبیع تلف شده باشد) بتفريط وغيره. (تفاوتی ندارد که مشتری کوتاهی کرده باشد با نه خود به خود تلف شده است)

والمعتبر في القيمي قيمته يوم التلف إن كان التفاوت بسبب السوق، (اگر تفات قیمت به جهت بازار است نه مبیع، ملاک قیمت یوم التلف است) وبالأعلى (بالاترین قیمت ملاک است) إن كان بسبب زيادة عينيّة. (اگر تفاوت قیمت به جهت خود عین باشد)

۴

رجوع مشتری به بایع فضولی

ثمنی که مشتری به بایع فضولی پرداخت کرده است گاهی عینش باقی است. پول یا عوض مبیع {مثلا گاو را به گوسفندانی خریده است} باقی است، مشتری می تواند به بایع مراجعه کند و عین عوض را دریافت کند، چه مشتری می دانسته معامله فضولی است یا نمی دانسته.

اگر ثمن تلف شده است و مشتری می دانسته معامله فضولی است حق رجوع به گوسفندان تلف شده را ندارد زیرا مشتری با علم به این که بایع استحقاق گرفتن گوسفندان را ندارد در اختیار او قرار داد و این یعنی اباحه در تصرف. مانند میوه در مهمانی که جلوی انسان می گذارند و مباح قرار داده است استفاده از آن را، با این حال که ما مالک نیستیم میوه را می خوریم.

در اباحه در تصرف در صورت تلف طرف مقابل ضامن نیست.

برخی گفته اند اگر گوسفندان موجود هم باشد حق رجوع ندارد زیرا می دانسته بایع فضولی است.

شهید می فرماید اگر عین باقی باشد این سخن در نهایت بعد و دوری است، عین مال موجود است اگر اباحه در تصرف را هم بپذیریم اباحه شده است و الان می خواهد مالش را برگرداند، مانند برداشتن میوه از جلوی میهمان.

اگر تلف هم شده باشد باز مشتری حق رجوع را به بایع فضولی دارد، وقتی معامله کرد توقع داشت که بایع فضولی بتواند از مالک اجازه بگیرد، گوسفندان را داد برای این که گاو را بگیرد. بایع فضولی چه حقی دارد در گوسفندان تصرف کند؟ در هیچ صورتی او مالک نمی شده است. پس ضامن است و باید اگر تلف شد عوض آن را بپردازد.

البته اکثر علما قول اول را فرموده اند و شهید می فرماید نظر من این است مگر این که کسی بتواند اجماع را ثابت کند.

گرچه اجماع کل نداریم زیرا محقق حلی مخالف است و می فرماید در هر صورت مشتری حق رجوع دارد.

۵

تطبیق رجوع مشتری به بایع فضولی

﴿ ويرجع المشتري على البائع بالثمن إن كان باقياً، (رجوع می کند مشتری به بایع فضولی برای دیافت کردن ثمن اگر ثمن باقی باشد) عالماً كان أو جاهلاً ﴾ (مشتری می دانسته معامله فضولی است یا نمی دانسته) لأنّه ماله (حال که مالش باقی است چرا می تواند رجوع کند؟ زیرا ملکش است) ولم يحصل منه ما يوجب نقله عن ملكه، (معامله ای هم اتفاق نیوفتاد که باعث نقل این مال از ملک مشتری بشود) فإنّه إنّما دفعه عوضاً عن شيء لم يسلّم له. (اگر گوسفندان را به بایع فضولی داد به عوضی گاوی داد که آن گاو به او تسلیم نشده است)

﴿ وإن تلف، (اگر گوسفندان دردست بایع فضولی تلف شدند) قيل ﴾ والقائل به الأكثر ـ بل ادّعى عليه في التذكرة الإجماع ـ (اول می فرماید قیل است و بعد می فرماید قائلین به این نظر اکثر علما هستن و بعد می فرماید برایش ادعای اجماع شده است) : ﴿ لا رجوع ﴾ به ﴿ مع العلم ﴾ (اگر جاهل به فضولی بودن بود مشتری حتی در صورت تلف هم می تواند برود و به بایع رجوع کند، اما اگر ه فضولی بودن بیع عالم بود) بكونه غير مالك ولا وكيل؛ (که بایع نه مالک عین است نه وکیل مالک نمی تواند بعد از تلف ثمن رجوع کند ) لأنّه سلطّه على إتلافه مع علمه بعدم استحقاقه له، (زیرا خودش مسلط کرد بایع فضولی را بر اتلاف ثمن در صورتی که می دانست استحقاق این مال را ندارد) فيكون بمنزلة الإباحة، (مانند اباحه است و خودش برای بایع اباحه در تصرف قرار داده است) بل ظاهر كلامهم عدم الرجوع به مطلقاً؛ (ظاهر کلام علما نشان می دهد که چه تلف شده باشد و چه باقی باشد حق رجوع ندارد) لما ذكرناه من الوجه (بخاطر دلیلی که ذکر شد که خودش مسلط کرده است) ﴿ وهو ﴾ (قول به عدم جواز رجوع، نظریه لارجوع) مع بقاء العين (در صورتی که مال مشتری در دست بایع موجود باشد) في غاية البعد، (خیلی بعید است) ومع تلفه (اگر گوسفندان تلف شده باشند) ﴿ بعيد (باز هم بعید است) مع توقّع الإجازة ﴾ (در صورتی که مشتری توقع اجازه را داشته باشد، وقتی گوسفندان را به بایع می داد فکر می کرد می تواند برایش از مالک اجازه بگیرد، یعنی اگر انتظار اجازه را نداشت، مثلا گوشفندان را می دهد اما می داند بایع نمی تواند اجازه بگیرد این قول بعید نیست) لأنّه حينئذٍ (مشتری در این هنگام که توقع اجازه دارد) لم يبحه له مطلقاً (اباحه نکرده است مطلقا {حتی اگر عوضی در کار نباشد تصرف برای بایع مباح باشد} ثمن را برای بایع فضولی) بل دفعه متوقّعاً لكونه عوضاً عن المبيع (بلکه دفع کرد مشتری ثمن را به انتظار این که عوض مبیع باشد) فيكون مضموناً له، و (عطف به لانه حینئذ است، دلیل دوم بعید است) لتصرّف البائع فيه تصرّفاً ممنوعاً منه (بایع چه حقی داشت در این ثمن تصرف کند چرا که در صورت اجازه و غیر اجازه او مالک نمی شد) فيكون مضموناً عليه. (پس ضامن است) وأمّا مع بقائه (اگر ثمن باقی باشد) فهو عين مال المشتري، (عین {ثمن} مال مشتری است و دلیلی هم نداریم که از ملک مشتری خارج شده باشد) ومع تسليم الإباحة (اگر اباحه در تصرف را هم برای بایع فضولی بپذیریم) لم يحصل ما يوجب الملك، (ملکیت بایع فضولی را که نمی پذیریم) فيكون القول بجواز الرجوع به (ثمن) مطلقاً (چه ثمن تلف شده باشد و چه ثمن تلف نشده باشد) قويّاً (رجوع مشتری به بایع مطلقا {چه تلف شده باشد و چه موجود باشد} قول قویی است) وإن كان نادراً، (اگر چه اکثر علما قبول نداشته باشند) إن لم يثبت الإجماع على خلافه، (اگر اجماع بر خلاف این قول قوی اثبات نشود) والواقع خلافه، (واقع این است که اجماعی در این مورد نداریم) فقد ذهب المحقّق إلى الرجوع به مطلقاً (زیرا محقق حلی فرموده مشتری رجوع می کند مطلقا، چه موجود باشد و چه  موجود نباشد ثمن) وكيف يجتمع تحريم تصرّف البائع فيه (چطور این دو حکم با یکدیگر جمع می شود؟ حرمت تصرف بایع در ثمن) مع عدم رجوع المشتري به في حال؟ (با عدم رجوع مشتری. اگر تصرف حرام را انجام دادی دیگر مشتری نمی تواند به تو رجوع بکند، اگر تصرف حرام باشد باید ضامن باشد)  فإنّه حينئذٍ لا محالة غاصب، (بایع فضولی در این صورت غاصب است ) آكل للمال بالباطل. ولا فرق في هذا الحكم بين الغاصب محضاً (غاصب محض یعنی کسی که از اول مال مردم را به نیت غصب برمی دارد) والبائع فضوليّاً (در این حکم فرقی نیست بین غاصب محض و بایع فضولی) مع عدم إجازة المالك. (جایی که مالک اجازه نداد)

﴿ فإن لم يجز انتزعه من المشتري لأنّه عين ماله ﴿ ولو تصرّف المشتري ﴿ فيه بما لَه اُجرة كسكنى الدار وركوب الدابّة ﴿ رجع بها عليه بل له الرجوع بعوض المنافع وإن لم يستوفها مع وضع يده عليها؛ لأنّه حينئذٍ كالغاصب وإن كان جاهلاً. ﴿ ولو نما كان النماء ﴿ لمالكه متّصلاً كان أم منفصلاً، باقياً كان أم هالكاً، فيرجع عليه بعوضه وإن كان جاهلاً، وكذا يرجع بعوض المبيع نفسه لو هلك في يده أو بعضه مع تلف بعضه بتفريط وغيره.

والمعتبر في القيمي قيمته يوم التلف إن كان التفاوت بسبب السوق، وبالأعلى إن كان بسبب زيادة عينيّة.

﴿ ويرجع المشتري على البائع بالثمن إن كان باقياً، عالماً كان أو جاهلاً لأنّه ماله ولم يحصل منه ما يوجب نقله عن ملكه، فإنّه إنّما دفعه عوضاً عن شيء لم يسلّم له.

﴿ وإن تلف، قيل والقائل به الأكثر (١) ـ بل ادّعى عليه في التذكرة الإجماع (٢) ـ : ﴿ لا رجوع به ﴿ مع العلم بكونه غير مالك ولا وكيل؛ لأنّه سلطّه على إتلافه مع علمه بعدم استحقاقه له، فيكون بمنزلة الإباحة، بل ظاهر كلامهم عدم الرجوع به مطلقاً؛ لما ذكرناه من الوجه ﴿ وهو مع بقاء العين في غاية البعد، ومع تلفه ﴿ بعيد مع توقّع الإجازة لأنّه حينئذٍ لم يبحه له مطلقاً بل دفعه متوقّعاً لكونه عوضاً عن المبيع فيكون مضموناً له، ولتصرّف البائع فيه تصرّفاً ممنوعاً منه فيكون مضموناً عليه. وأمّا مع بقائه فهو عين مال المشتري، ومع

__________________

(١) منهم العلّامة في القواعد ٢:١٩، وولده في الإيضاح ١:٤٢١، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤:٧٧.

(٢) التذكرة ١٠:١٨.

تسليم الإباحة لم يحصل ما يوجب الملك، فيكون القول بجواز الرجوع به مطلقاً قويّاً وإن كان نادراً، إن لم يثبت الإجماع على خلافه، والواقع خلافه، فقد ذهب المحقّق إلى الرجوع به مطلقاً (١) وكيف يجتمع تحريم تصرّف البائع فيه مع عدم رجوع المشتري به في حال؟ فإنّه حينئذٍ لا محالة غاصب، آكل للمال بالباطل. ولا فرق في هذا الحكم بين الغاصب محضاً والبائع فضوليّاً مع عدم إجازة المالك.

﴿ ويرجع المشتري على البائع ﴿ بما اغترم للمالك حتى بزيادة القيمة عن الثمن لو تلفت العين فرجع بها عليه على الأقوى؛ لدخوله على أن تكون له مجّاناً. أمّا ما قابل الثمن من القيمة فلا يرجع به؛ لرجوع عوضه إليه، فلا يجمع بين العوض والمعوّض.

وقيل: لا يرجع بالقيمة مطلقاً (٢) لدخوله على أن تكون العين مضمونة عليه، كما هو شأن البيع الصحيح والفاسد، كما لو تلفت العين.

وفيه: أنّ ضمانه للمثل أو القيمة أمر زائد على فوات العين الذي قدم على ضمانه وهو مغرور من البائع بكون المجموع له بالثمن، فالزائد بمنزلة ما رجع عليه به، وقد حصل له في مقابلته نفع، بل أولى.

هذا إذا كانت الزيادة على الثمن موجودة حال البيع. أمّا لو تجدّدت بعده

__________________

(١) لم نعثر عليه فيما بأيدينا من كتبه ونسبه في جامع المقاصد ٤:٧٧ إلى رسالة منه، وفي المسالك ٣:١٦١ قال: وهو الذي اختاره المصنف رحمه‌الله في بعض تحقيقاته، وقال السيد العاملي في مفتاح الكرامة ٤:١٩٤: كذا نقل عنه المحقّق الثاني فكان كلامه ليس بتلك المكانة من الظهور أو الصراحة، وأمّا العبارة المستظهر منها فالظاهر هي المسألة الرابعة من المسائل الطبرية المطبوعة ضمن الرسائل التسع للمحقق:٣٠٦.

(٢) قاله المحقّق في الشرائع ٣:٢٤٥.