درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۲۱: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

شرائط خرید عبد فراری بدون ضمیمه

 اگر مشتری قدرت بر دست یافتن عبد فراری را دارد (مثلا عبد از بایع فراری است و اگر بداند مشتری او را خریده است برمی گردد) در این فرض آیا می شود عبد را بدون ضمیمه فروخت؟

دو نظر موجود است یکی عدم نیاز به ضمیمه است زیرا مهم تَسَلُم مشتری (تحویل گرفتن) است که مشتری قادر بر تسلُم هست. و برخی ضمیمه را لازم می دانند زیرا در عرف عبد آبق است و روایت مطلق می فرماید فروش عبد فراری ضمیمه می خواهد چه مشتری بتواند تسلم بکند و چه نتواند. تسلُم مشتری به تنهایی کافی نیست بلکه بایع باید تحویل بدهد و مشتری تحویل بگیرد، در بیع شرط است که بایع قدرت تسلیم داشته باشد.

شهید ثانی مخالف قول دوم است و می فرماید مراد روایات از عبد فراری عبدی نیست که مشتری قدرت بر تَسَلُم آن را دارد. تسلِیم مشتری چه خصوصیتی دارد که باید شرط باشد؟ مهم این است که خریدار بتواند در عبد تصرف کند و پس از فروش ارتباط بایع با عبد از بین می رود.

در همین صورت که مشتری قدرت بر تسلُم دارد ولی بایع قدرت بر تسلیم ندارد اگر ضمیمه بیاوریم احکام ضمیمه قبل را ندارد. یعنی مثلا صحت افراد به بیع واجب نیست و می توان عبد فراری دیگری را بعنوان ضمیمه قرار داد یا مثلا اگر مشتری نمی دانست عبد فرار کرده ولی قدرت بر تسلُم را دارد پس از معامله خیار فسخ ندارد.

این جهل به اباق (فرار) مانند صورتی که نمی دانست و قدرت بر دست یافتن هم نداشت نیست.

خلاصه این که احکام ضمیمه در این صورت جاری نیست.

نکته : اصل مسئله این بود که باید در بیع مبیع تحویل داده شود الا عبد فراری که بیان شد با ضمیمه اشکالی ندارد.

اگر شتر یا اسب فراری باشد، یا عبدی را غصب کرده باشند (آبق نیست و مغصوب است) آیا مانند عبد فراری هستند و با ضمیمه می توان خرید و فروش کرد؟ یا مانند دیگر چیز ها بدون قدرت بر تسلیم فروش آن ها جایز نیست؟

می فرمایید مثل عبد آبق نیستند و علت هم عموم قاعده است و فقط عبد فراری استثنا شده است.

این صورت ها فرق هایی هم با یکدیگر دارند نظیر این که عبد فراری منافعی دارد مانند آزاد کردن که در صورت فرار هم قابل استیفا است اما فائده حیوانات بارکشیدن و سواری است که در فرض نبودشان قابل استیفا نیستند.

بخاطر احتمال فرق و خلاف اصل بودن باید به استثنا در روایات (عبد فراری) اکتفا بشود.

۴

تطبیق شرائط خرید عبد فراری بدون ضمیمه

﴿ ولو قدر المشتري على تحصيله ﴾ دون البائع (اگر مشتری بر تحصیل و بدست آوردن عبد قادر است اما بایع قدرت بر دست یافتن بر عبد را ندارد) ﴿ فالأقرب عدم اشتراط الضميمة ﴾ (بدون ضمیمه هم می شود عبد را فروخت) في صحّة البيع؛ (ضمیمه در صحیح بودن بیع شرط نیست) لحصول الشرط (زیرا شرط در این صورت حاصل است) وهو القدرة على تسلّمه. (شرط قدرت بر تَسَلُم است یعنی تحویل گرفتن مشتری که این شرط موجود است و تسلیم و رساندن بایع بدست مشتری شرط نیست) ووجه الاشتراط: (کسانی که گفته اند حتی در این صورت هم نیاز به ضمیمه داریم) صدق «الإباق» معه (با این که مشتری قدرت بر تَسَلُم دارد اما باز هم نام فراری بر عبد صدق می کند) الموجب للضميمة بالنصّ (که در روایت {فراری بودن} دلیل بود برای وجوب وجود ضمیمه) وكون الشرط التسليم، (آن چیزی که در بیع شرط است تسلیم است و تحویل دادن بایع) وهو أمر آخر غير التسلّم. (و تسلیم کار دیگری بغیر از تسَلُم است که کار مشتری است) ويضعّف بأنّ الغاية المقصودة من التسليم حصوله بيد المشتري بغير مانع (تضعیف می شود این قول: تسلیم شرط است؛ به این که مراد از تسلیم بایع به مشتری تَسَلُم مشتری است و تحویل دادن بایع و غیر او خصوصیتی ندارد و مهم رسیدن بدست مشتری است بدون وجود مانع) وهي موجودة، (در این جا این هدف موجود است و عبد در دست مشتری قرار خواهد گرفت) والموجبة للضميمة العجز عن تحصيله وهي مفقودة ( آن چه موجب شد روایات بگویند به ضمیمه لازم است عجز از تحصیل عبد بود که در این جا موجود نمی باشد) ﴿ وعدم لحوق أحكامها لو ضمّ ﴾ (اگر در همین صورت که بیان شد به ضمیمه نیاز نیست ضمیمه اضافه شد احکام آن ضمیمه جاری نیست) فيوزّع الثمن عليهما لو لم يقدر على تحصيله (در شرایط ضمیمه می گفتیم اگر ضمیمه با عبد بود و نتوانست عبد را پیدا کند تمام پول مقابل ضمیمه خواهد بود، در این جا دیگر این گونه نیست زیرا از لحظه اول مشتری قدرت بر تسلم {دست یابی} دارد و اگر عبد برنگردد تمام پول مقابل ضمیمه نیست و بین ضمیمه و عبد توضیع می شود زیرا از اول عقد صحیح بوده است و این عبد فراری مانند عبد حاضر است، {ترجمه دقیق: توضیع می شود ثمن بر عبد و ضمیمه اگر نتواند مشتری بر عبد دست پیدا کند}) أو تلف قبل القبض، (یا اگر قبل از قبض مشتری و پس از عقد بیع عبد تلف شود، عطف به لم یقدر است و ثمن مقابل هر دو قرار می گیرد) ولا يتخيّر لو لم يعلم بإباقه. (اگر مشتری علم به فراری بودن عبد ندارد باز هم خیار فسخ ندارد زیرا واقعا این عبد از ابتدا برای مشتر ی فراری حساب نمی شده است) (گاهی جاهل به فراری بودن است و این فراری بودن خودش عیب است {این که عبد یک بار فرار کرده است امکان دارد قیمت عبد را پایین بیاورد} و برای این صفت خیار عیب باشد ما این خیار را اگر موجود باشد نمی خواهیم نفی کنیم و مراد ما فقط عدم خیار از بابت عدم تسلیم است)

ولا يشترط في الضميمة صحّة إفرادها بالبيع؛ (در این جا لازم نیست ضمیمه را بتوان به تنهایی فروخت) لأنّه حينئذٍ بمنزلة المقبوض، (زیرا عبدی که مشتری قدرت بر تسلم او را دارد مانند عبد حاضر است) وغير ذلك من الأحكام. (دیگر احکام ضمیمه را نیز ندارد) ولا يلحق بالآبق غيره ممّا في معناه، (غیر از عبدآبق از آنچه که در معنای عبد فراری هستند به عبد فراری ملحق نمی شوند، یعنی آن ها با ضمیمه قابل خرید و فروش نیستند) كالبعير الشارد (مانند شتر فراری) والفرس [العائر] (اسب فراری) على الأقوى، بل المملوك المتعذّر تسليمه بغير الإباق، (عبدی که بدلیلی غیر از اباق و فرار بایع نمی تواند به مشتری تحویل بدهد) اقتصاراً فيما خالف الأصل على المنصوص. (زیرا اکتفا می شود با آنچه مخالف اصل است با آن چیزی که در روایات نام برده شده است، اصل این است که قدرت بر تسلیم شرط است و هر چیزی را نتواند تسلیم کند نمی شود فروخت الا آنچه روایات اجازه داده است که فقط عبد فراری است)

۵

فروش عبد گم شده و عبد فراری متعدد

عبد گم شده (فرار نکرده) یا کودک است یا مثلا حواس پرتی دارد و در سفر گم شده است.

یا عبدی که مالکیت مالک از او نفی شده است، مثلا شخصی شکایت کرده است که عبد نزد فلانی برای من است و هنوز دادگاه حکم صادر نکرده است (فعلا دست مالک قبلی می ماند زیرا او ید دارد) به این عبد مجحود می گویند یعنی عبدی که می خواهد بفروشد، مالکیتش انکار شده است (ثابت بشود یا خیر)

سوال عبد گم شده و مجحود آیا بیعشان صحیح است یا نیاز به ضمیمه دارند؟

می فرماید بیع این ها صحیح است اما اگر بخواهد بیع لازم بشود متوقف است بر امکان تسلیم و بعد از امکان تسلیم به مشتری می دهیم. مثلا عبد مجحود در جلسه دادگاه مشخص خواهد شد که مالک هست و می تواند عبد را تسلیم مشتری بکند.

امکان تسلیم باید در زمانی باشد که مشتری ضرر نکند اما اگر آن مقداری طول بکشد که او ضرر قابل اعتنایی بکند اگر مشتری راضی شد که صبر بکند هیچ والا مشتری می تواند معامله را فسخ کند.

اگر نتوانست این عبد را پیدا کند احتمال است که بگوییم مشتری خیار فسخ دارد یا این احتمال که قوی هم هست باشد که معامله از ابتدا باطل بوده است زیرا مبیع تعذر تسلیم داشت و ما نمی دانستیم. شرط معامله (تعذر تسلیم) نبوده ومعامله باطل است و معامله باطل خیاری ندارد.

نکته: همین جور که عبد آبق می تواند مثمن قرار بگیرد می تواند ثمن هم قرار بگیرد، زیرا معنای بیع در ثمن و مثمن یکی است و بیع یعنی معامله. آیا این عبد ضمیمه می خواهد؟ بله اقرب همین است و تفاوتی بین ثمن و مثمن نیست و مهم فراری بودن عبد است. می شود دو عبد فراری را با دو ضمیمه فروخت.

نکته: اگر بیش از یک عبد فراری را بخواهیم در یک معامله بفروشیم باید برای هر کدام یک ضمیمه لحاظ بشود یا یک ضمیمه به تنهایی کافی است؟ می فرماید یک ضمیمه کافی است.

آیا آن ضمیمه باید آن مقداری ارزش داشته باشد که به تعداد عبد ها ارزش و مالکیت داشته باشد (مثلا صد عبد را با یک سکه بفروشیم که اگر یک سکه را صد قسمت کنیم مقابل هر کدام ارزش نخواهد داشت)؟ خیر لزومی ندارد و می شود صد عبد را به ضمیمه یک کتاب هم فروخت. مهم این است که بعنوان یک ضمیمه مالیت داشته باشد.

۶

تطبیق فروش عبد گم شده و عبد فراری متعدد

﴿ أما الضالّ (عبد گم شده) والمجحود ﴾ (و عبدی که مالکیت او از بایع انکار شده) من غير إباق ﴿ فيصحّ البيع، (بیع این دو صحیح است) ويراعى بإمكان التسليم ﴾ (متوقف می ماند لزوم بیع به امکان تسلیم) فإن أمكن في وقت قريب (اگر وقت نزدیکی امکان تسلیم پیش آمد) لا يفوت به شيء من المنافع يعتدّ به (زمان قریب یعنی زمان جوری طولانی نباشدکه منافع مهم عبد از بین برود، با یکی دو روز تاخیر تحویل بدهند) أو رضي (عطف به امکن یعنی امکان تحویل ندارد در وقت نزدیک) المشتري بالصبر إلى أن يسلّم (اما مشتری قبول می کند صبر کند تا زمانی که به او مبیع را تحویل بدهند ) لزم (بیع لازم است) ﴿ وإن * تعذّر (اگر نتوانست عبد را تحویل دهد) فسخ المشتري إن شاء ﴾ (مشتری اگر بخواهد می تواند معامله را فسخ کند) وإن شاء التزم (اگر هم بخواهد بیع را قبول می کند) وبقي على ملكه ينتفع به بالعتق ونحوه. (و عبد در ملکیت او می ماند ومی تواند بعنوان کفاره عبد را آزاد کند) ويحتمل قويّاً بطلان البيع، (البته در این فرض تعذر تسلیم احتمال بطلان بیع نیز هست) لفقد شرط الصحّة، (زیرا شرط صحت عقد نیست) وهو إمكان التسليم. (شرط صحت امکان تسلیم است) وكما يجوز جعل الآبق مثمناً يجوز جعله ثمناً، (همین جور که عبد فراری می تواند مثمن واقع بشود می تواند ثمن هم واقع بشود) سواء كان في مقابله آبق آخر أم غيره؛ (چه در مقابل این عبد فراری عبد فراری دیگری باشد چه چیز دیگری مقابل عبد فراری باشد) لحصول معنى البيع في الثمن والمثمن. (زیرا معنای بیع در ثمن و مثمن یکی است)

﴿ وفي احتياج العبد الآبق المجعول ثمناً إلى الضميمة احتمال ﴾ (احتمالی وجود دارد که بگوییم عبد فراریی که ثمن واقع شده نیاز به ضمیمه دارد) لصدق «الإباق» المقتضي لها (زیرا لفظ اباق که باعث ضرورت ضمیمه می شد این جا هم صدق می کند) ﴿ ولعلّه الأقرب ﴾ (این نظر که نیاز به ضمیمه باشد بهتر است) لاشتراكهما في العلّة المقتضية لها (زیرا مشترک هستند عبد فراری ثمن با عبد فراری مثمن در علتی که مقتضی ضمیمه بود{ فرار و تعذر تسلیم}) ﴿ وحينئذٍ يجوز أن يكون أحدهما ثمناً والآخر مثمناً مع الضميمتين ﴾. (در یک معامله می توان دو عبد فراری را با یکدیگر معاوضه کرد به شرطی که هر دو ضمیمه داشته باشند)

﴿ ولا يكفي ﴾ في الضميمة في الثمن والمثمن ﴿ ضمّ آبق آخر إليه ﴾ (نمی توان عبد فراری دیگری را به عبد فراری ضمیمه کرد) لأنّ الغرض من الضميمة أن تكون ثمناً إذا تعذّر تحصيله، (زیرا غرض از ضمیمه این بود که ثمن باشد و اگر نتواند عبد را پیدا کند تمام پول مقابل ضمیمه باشد) فتكون (ضمیمه) جامعة لشرائطه (باید جامع شرایط بیع باشد) التي من جملتها إمكان التسليم، (که یکی از شرایط بیع امکان تسلیم به مشتری است) والآبق الآخر ليس كذلك. (و عبد فراری دیگر این چنین نیست و او هم امکان تسلیم را ندارد)

﴿ ولو تعدّدت العبيد ﴾ في الثمن والمثمن (اگر عبد فراری متعدد باشد در ثمن و مثمن، صد عبد را بخواهد بفروشد) ﴿ كفت ضميمة واحدة ﴾ (یک ضمیمه کافی است) لصدق «الضميمة مع الآبق» (زیرا در روایت بیان شد که عبد فراری باید ضمیمه داشته باشد و در این جا هم وجود ضمیمه صدق می کند) ولا يعتبر فيها كونها متموّلة (معتبر نیست در ضمیمه که ضمیمه مالیت داشته باشد) إذا وزّعت على كلّ واحد؛ (اگر ضمیمه مقابل هر کدام از عبد ها واقع شود {اگر ضمیمه را به صد قسمت تقسیم کردیم هر قیمت مالیت داشته باشد}) لأنّ ذلك يصير بمنزلة ضمائم، (زیرا اگر باید هر تکه مالیت عرفی داشته یعنی باید صد ضمیمه داشت) مع أنّ الواحدة كافية. (با این حال که اگر یک ضمیمه هم باشد کافی است)

وهذه الفروع من خواصّ هذا الكتاب (این فروض که بیان شد از خواص این کتاب است) ومثلها (مثل این فروض) في تضاعيفه (در مانند کتاب لمعه) كثير ننبّه عليه إن شاء اللّٰه تعالى في مواضعه.

المملوك ﴿ الآبق المتعذّر تسليمه ﴿ صحّ مع الضميمة إلى ما يصحّ بيعه منفرداً ﴿ فإن وجده المشتري وقدر على إثبات يده عليه ﴿ وإلّا كان الثمن بإزاء الضميمة ونزّل الآبق بالنسبة إلى الثمن منزلة المعدوم، ولكن لا يخرج بالتعذّر عن ملك المشتري، فيصحّ عتقه عن الكفّارة وبيعه لغيره مع الضميمة. ﴿ ولا خيار للمشتري مع العلم بإباقه لقدومه على النقص، أمّا لو جهل جاز الفسخ إن كان البيع صحيحاً.

ويشترط في بيعه ما يشترط في غيره: من كونه معلوماً موجوداً عند العقد وغير ذلك سوى القدرة على تسليمه، فلو ظهر تلفه حين البيع أو استحقاقه لغير البائع أو مخالفاً للوصف بطل البيع فيما يقابله في الأوّلين وتخيّر المشتري في الأخير على الظاهر.

﴿ ولو قدر المشتري على تحصيله دون البائع ﴿ فالأقرب عدم اشتراط الضميمة في صحّة البيع؛ لحصول الشرط وهو القدرة على تسلّمه. ووجه الاشتراط: صدق «الإباق» معه الموجب للضميمة بالنصّ (١) وكون الشرط التسليم، وهو أمر آخر غير التسلّم. ويضعّف بأنّ الغاية المقصودة من التسليم حصوله بيد المشتري بغير مانع وهي موجودة، والموجبة للضميمة العجز عن تحصيله وهي مفقودة ﴿ وعدم لحوق أحكامها لو ضمّ فيوزّع الثمن عليهما لو لم يقدر على تحصيله أو تلف قبل القبض، ولا يتخيّر لو لم يعلم بإباقه.

ولا يشترط في الضميمة صحّة إفرادها بالبيع؛ لأنّه حينئذٍ بمنزلة المقبوض، وغير ذلك من الأحكام. ولا يلحق بالآبق غيره ممّا في معناه، كالبعير الشارد والفرس [العائر] (٢) على الأقوى، بل المملوك المتعذّر تسليمه بغير الإباق،

__________________

(١) اُنظر الوسائل ١٢:٢٦٢، الباب ١١ من أبواب عقد البيع وشروطه.

(٢) في المخطوطات: الغاير. وعار الفرس إذا ذهب على وجهه وتباعد عن صاحبه.

اقتصاراً فيما خالف الأصل (١) على المنصوص.

﴿ أما الضالّ والمجحود من غير إباق ﴿ فيصحّ البيع، ويراعى بإمكان التسليم فإن أمكن في وقت قريب لا يفوت به شيء من المنافع يعتدّ به أو رضي المشتري بالصبر إلى أن يسلّم لزم ﴿ وإن * تعذّر فسخ المشتري إن شاء وإن شاء التزم وبقي على ملكه ينتفع به بالعتق ونحوه. ويحتمل قويّاً بطلان البيع، لفقد شرط الصحّة، وهو إمكان التسليم. وكما يجوز جعل الآبق مثمناً يجوز جعله ثمناً، سواء كان في مقابله (٢) آبق آخر أم غيره؛ لحصول معنى البيع في الثمن والمثمن.

﴿ وفي احتياج العبد الآبق المجعول ثمناً إلى الضميمة احتمال لصدق «الإباق» المقتضي لها ﴿ ولعلّه الأقرب لاشتراكهما في العلّة المقتضية لها ﴿ وحينئذٍ يجوز أن يكون أحدهما ثمناً والآخر مثمناً مع الضميمتين .

﴿ ولا يكفي في الضميمة في الثمن والمثمن ﴿ ضمّ آبق آخر إليه لأنّ الغرض من الضميمة أن تكون ثمناً إذا تعذّر تحصيله، فتكون جامعة لشرائطه التي من جملتها إمكان التسليم، والآبق الآخر ليس كذلك.

﴿ ولو تعدّدت العبيد في الثمن والمثمن ﴿ كفت ضميمة واحدة لصدق «الضميمة مع الآبق» ولا يعتبر فيها كونها متموّلة إذا وزّعت على كلّ واحد؛ لأنّ ذلك يصير بمنزلة ضمائم، مع أنّ الواحدة كافية.

وهذه الفروع من خواصّ هذا الكتاب (٣) ومثلها في تضاعيفه كثير ننبّه عليه إن شاء اللّٰه تعالى في مواضعه.

__________________

(١) وهو اشتراط القدرة على التسليم.

(*) في (ق) و (س) : فإن.

(٢) في (ع) و (ش) : مقابلته، وفي (ر) مقابلة.

(٣) أي اللمعة.