درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۲۰: مسائل در شرایط مبیع و مثمن (۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مسئله 1 بیع مالایملک

از شرایط مبیع ما یملک بودن بود. و بیان شد که اراضی مفتوحه عنوة را نمی توان فروخت، یکی از زمین هایی که برخی گفتن خرید و فروشش از همین باب جایز نیست خانه های مکه است.

شهید اول می فرماید: دلیل ما برای عدم جواز بیع خانه های مکه نقل اجماع شیخ طوسی در کتاب خلاف است و البته اگر قائل باشیم که مکه مفتوح عنوة است اما اگر بگوییم با اهالی مکه جنگ نشد و صلح کردند با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فتح مکه قهرا نبوده است (بیع باطل نیست).

شهید ثانی به دلیل مرحوم شهید اول اشکال می کند که اگر دلیل شما اجماع شیخ طوسی است و واقعا اجماع داریم دیگر دلیل ندارد که بگوید اگر مفتوح عنوة باشد (اگر مفتوح غیر عنوة هم باشد اجماع خودش دلیل است که نمی توان خانه های مکه را خرید و فرو ش کرد) و اگر هم اجماع را قبول ندارید و دلیل را مفتوح عنوة می دانید دیگر نقل و استدلال به اجماع برای چیست؟ این دو تنافی دارند.

و بیان شد که بیع مفتوح عنوة به تبع آثار جایز است و این خانه ها جدید هستند نه خانه هایی که در زمان فتح موجود بودند، پس به تبع این بِنا ها می شود خرید و فروش کرد خانه های مکه را اگر دلیل منفوح عنوة بودن مکه باشد.

پس مفتوح عنوة بودن مکه دلیل عدم جواز خرید و فروش منازلش نمی شود، و برخی گفته اند عدم جواز بیع منازل مکه بخاطر دو دلیل دیگر است.

1) پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خرید و فروش خانه های مکه نهی کرده اند.

2) آیه شریفه اول سوره اسرا: سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ

در آیه شریفه معراج از مسجد الحرام بود تا قدس در حالی که در تاریخ معراج از خانه ام هانی خواهر امیرالمومنین عليه‌السلام شروع شده است، یعنی به اعتقاد قرآن خانه ام هانی جزء مسجد است. پس قرآن به خانه های مکه حکم مسجد را می دهد و مسجد را نمی توان فروخت.

می فرماید راوی پسر عمروعاص است و روایت ثابت نیست و ضعیف السند و غیر قابل استناد است.

اما از آیه شریف نمی شود این چنین برداشت شود و اسم مسجد به منزل ام همانی از باب مجاز است به جهت مجاورت و نزدیکی به مسجد الحرام یا مجاز به علاقه شرف و احترام. والا باید نجس کردن منازل مکه هم حرام باشد.

۴

تطبیق مسئله 1 بیع مالایملک

﴿ والأقرب عدم جواز بيع رباع مكّة ﴾ (رباع جمع ربع به معنای خانه است، اقرب عدم جواز خرید و فروش خانه های مکه است) أي دورها ﴿ زادها اللّٰه شرفاً، (دعا است که خداوند شرف مکه را زیاد کند) لنقل الشيخ في الخلاف الإجماع ﴾ (دلیل عدم جواز خرید و فروش نقل اجماع شیخ طوسی در کتاب خلاف است) على عدم جوازه (اجماع بر عدم جواز بیع منازل مکه) ﴿ إن قلنا إنّها فتحت عنوة ﴾ (اگر قائل شویم مکه مفتوح عنوة باشد اجماع سود دارد، شهید ثانی ان قلنا را کلام شهید اول می داند که ظاهر هم همین گونه است) لاستواء الناس فيها حينئذٍ، (زیرا مردم در مکه در صورتی که مفتوح عنوة باشد با یکدیگر مساوی هستند و همه با هم شریک هستند) ولو قلنا: إنّها فتحت صلحاً جاز. (اما اگر قائل شدیم که با صلح فتح شده است دیگر خرید و فروش منازل مکه اشکالی ندارد) وفي تقييد المنع بالقول بفتحها عنوة (شهید ثانی اشکال می کند به شهید اول به این که مقید کرد منع را {عدم جواز بیع منازل مکه})  مع تعليله بنقل الإجماع المنقول بخبر الواحد (در کتار علتی که آورد به نقل اجماع منقول به خبر واحد به نقل شیخ طوسی) تنافر؛ (مبتدای موخر برای فی تقیید است، این دو دلیل با یکدیگر تنافی دارند و جور در نمی آیند) لأنّ الإجماع إن ثبت لم يتوقّف على أمر آخر، (زیرا اگر اجماع ثابت است. اجماع حجت است و نیازی به مفتوح عنوة بودن نیست) وإن لم يثبت (و اگر هم اجماع ثابت نیست) افتقر إلى التعليل بالفتح عنوة وغيره. (در این صورت نیاز داریم که بگوییم مکه مفتوح عنوة است یا خیر) ويبقى فيه: (باقی می ماند اشکال دیگر در کلام مصنف) أنّه على ما اختاره سابقاً (طبق آنچه که قبلا در صفحه قبل مصنف قبول کرد) من ملكه تبعاً للآثار (گفت که می تواند مالک اراضی مفتوح عنوة بشود به تبع آثار در آن) ينبغي الجواز، (بخاطر این حرف سزاوار است که بگویید خانه های مکه رامی توان خریدو فروش کرد)  للقطع بتجدّد الآثار في جميع دورها (زیرا تمامی خانه های مکه عوض شده اند و تجدد آثار پیدا کرده اند) عمّا كانت عليه عام الفتح. (از آن بنا هایی که خانه های مکه با آن بنا ها بودند در سال فتح) (تا این جا بحث عدم جواز بیع منازل مکه بخاطر مفتوح عنوة بودن بود، حال اگر ادله دیگری برای منع بیع بیاورند)  وربما علّل المنع بالرواية عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله بالنهي عنه (علت آورده اند برای منع بیع منازل مکه به روایت از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) وبكونها في حكم المسجد، (دلیل دیگر ی که آورده اند این است که منازل مکه مانند مسجد است) لآية الإسراء (بخاطر آیه اول سوره اسرا) مع أنّه كان من بيت اُمّ هانئ (با این که معراج از  خانه ام هانی خواهر امیر المومنین بود آیه فرمود من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی پس خانه های مکه را قرآن مسجد می داند) لكن الخبر لم يثبت، (خبر ثابت نیست {بخاطر راوی}) وحقيقة المسجديّة منتفية، (این که بخاطر آیه شریفه کسی بگوید خانه ام هانی حقیقتا مسجد است و نمی توان آن را خرید و فروش کرد منتفی است) ومجاز المجاورة (مجاز است بخاطر علاقه مجاورت و نزدیکی خانه با مسحد الحرام) والشرف والحرمة (یا بخاطر این که شرافتی که برای مسجد الحرام است تا حدودی برای منازل مکه نیز هست و این مجاز به کار رفته است) ممكن (این مجاز ها ممکن است) والإجماع غير متحقّق، (و اجماعی که شیخ ادعا کرد را نداریم و ثابت نیست) فالجواز متّجه (پس جواز بیع خانه های مکه متجه است {بخاطر خطور می کند})

۵

مسئله دوم مبیع قابل تسلیم باشد

مراد از مبیع خصوص مبیع نیست و مثمن را نیز شامل می شود.

اگر پرنده ای در قفس بود و الان فرار کرده و روی درخت مقابل ما است دیگر نمی توان پرنده را فروخت، عبد فراری را نمی توان فروخت، مگر این که عادتا برگردد مانند کفتر جلد یا عبدی که الان نیست ولی برای کاری رفته و می آید.

عبد آبق (فراری) را طبق روایات می توان همراه ضمیمه فروخت. مثلا عبد را همراه سکه طلایی که یک میلیون می ارزد به شخصی به ده میلیون می فروشند، فرمودن آن چه که ضمیمه می شود اگر خودش به تنهایی می تواند مورد معامله قرار بگیرد صلاحیت ضمیمه شدن را دارد.

نمی توان عبد فراری را همراه عبد فراری دیگری فروخت.

اگر عبد پیدا شود که صحیح است و اگر پیدا نشود هیچ یک از پول در مقابل عبد قرار نمی گیرد و تمام ده میلیون در مقابل سکه خواهد بود.

سوال: آیا مشتری خیار فسخ دارد؟ خیر اگر می دانسته عبد فراری است حق فسخ ندارد. اما اگر نمی دانسته عبد آبق است، گول خورده و جهل داشته است که بخاطر گول خوردن خیار فسخ دارد در صورتی که بگوییم این چنین معامله ای صحیح بوده است. اما می توان گفت علم به مبیع نداشته است ولذا بیع باطل بوده است. فرق این دو صورت در این است که اگر از اول باطل باشد معامله قابل تصحیح نخواهد بود.

نکات:

در بیع عبد فراری تمامی شرایط باید موجود باشد بجز قدرت بر تسلیم. مانند علم به ثمن و مثمن، مثلا باید سن عبد را بداند و محارت هایش را (آن چیز هایی که در قیمت تاثیر دارد) بداند. چرا که اگر ضمیمه نبود و عبد هم حاضر بود و قابل تسلیم اما اوصافش مشخص نبود عقد باطل بود.

اگر مشخص شد که قبل از بیع عبد مرده بوده معامله باطل است.

اگر عبد را با ضمیمه فروخت و سپس آشکار شد فروشنده مالک نبوده است معامله نسبت به پولی که مقابل عبد است باطل است مگر در صورتی که مالک اجازه بدهد.

اگر عبد آبق را با ضمیمه فروخت و محارت هایی نیز برایش بیان شد و سپس کشف خلاف شد، مثلا سن را کمتر گفته بود و اوصاف این عبد با آنچه که گفته بود متفاوت است مشتری خیار فسخ دارد.

۶

تطبیق مسئله دوم مبیع قابل تسلیم باشد

﴿ الثانية ﴾ :

﴿ يشترط ﴾ في المبيع ﴿ أن يكون مقدوراً على تسليمه، (شرط است در مبیع  که بتوان تسلیم مشتری کرد) فلو باع الحمام الطائر ﴾ (اگر کبوتر در حال پرواز {غیر قابل تسلیم} را بفروشد) أو غيره من الطيور المملوكة (یا غیر از کبوتر از پرندگانی که قابل خرید و فروش است) ﴿ لم يصحّ، (صحیح نیست) إلّا أن تقضي العادة بعوده ﴾ (مگر این که عادتا پرنده برگردد که در این صورت صحیح است) فيصح؛ لأنّه (زیرا پرنده ای که عادتا برمی گردد) حينئذٍ كالعبد المنفَذ في الحوائج (این پرنده مانند عبدی است که برای کاری او را فرستاده اند {مثلا رفته خرید کند و برگردد}) والدابّة المرسلة (مانند چهارپایی که آزاد است می ماند، حیواناتی که چرا می کنند و خودشان بر می گردند) ﴿ ولو باع ﴾ 

المملوك ﴿ الآبق ﴾ المتعذّر تسليمه (اگر بفروشد مملوک فراری را {مملوک می گوید زیرا تفاوتی بین عبد و کنیز نیست} که نمی تواند آن راتسلیم مشتری بکند) ﴿ صحّ مع الضميمة ﴾ (صحیح است به شرطی که با ضمیمه باشد) إلى ما يصحّ بيعه منفرداً (باید عبد ضمیمه شود به چیزی که خرید آن به تنهایی مجاز باشد نه این که ضمیمه هم عبد فراری دیگر ی باشد) ﴿ فإن وجده ﴾ المشتري (اگر مشتری توانست عبد را پیدا کند) وقدر على إثبات يده عليه (و قدرت پیدا کرد که تسلط پیدا کند بر آن عبد، {جواب ان محذوف است که ان وجده فبها و نعم}) ﴿ وإلّا (اگر نتوانست پیدا کند یا پیدا کرد اما نتوانست اثبات ید بر او بکند) كان الثمن بإزاء الضميمة ﴾ (تمامی ثمن و پول در مقابل ضمیمه {یک سکه طلا} قرار می گیرد) ونزّل الآبق بالنسبة إلى الثمن منزلة المعدوم، (و عبد آبق در مبیع به منزله معدوم است .انگار کلا عقد در مقابل همان یک سکه بوده است) ولكن لا يخرج بالتعذّر عن ملك المشتري، (اما با تعذر از پیدا کردن از ملک مشتری خارج نمی شود) فيصحّ عتقه عن الكفّارة (پس می توان آن را بخاطر کفاره آزاد کرد) وبيعه لغيره مع الضميمة. (و یا این شخص هم می تواند عبد را با ضمیمه بفروشد) ﴿ ولا خيار للمشتري مع العلم بإباقه ﴾ (برای مشتری خیار فسخی نیست در صورتی که از فراری بودن عقد خبر داشت) لقدومه على النقص، (زیرا خودش بر معامله ای که مشتمل بر نقص است اقدام کرده است) أمّا لو جهل جاز الفسخ إن كان البيع صحيحاً. (اما اگر نمی دانسته عبد فراری است خیار فسخ برای مشتری ثابت است اگر در این صورت بیع را صحیح بدانیم زیرا ممکن است بگوییم بخاطر جهل به مثمن بیع از ابتدا باطل بوده است)

ويشترط في بيعه ما يشترط في غيره: (شرط است در بیع مملوک آبق آنچه که در دیگر عقد ها شرط است) من كونه معلوماً (باید اوصاف عبد معلوم باشد {آنچه که در قیمت عبد مهم است باید معلوم باشد}) موجوداً عند العقد (باید هنگام عقد موجود باشد و اگر مرده باشد بیع باطل است) وغير ذلك سوى القدرة على تسليمه، (تمامی دیگر شروط بیع را نیز باید داشته باشد بجز قدرت بر تسلیم که گفتیم بخاطر وجود ضمیمه شرط نیست) فلو ظهر تلفه (اگر معلوم شد که عبد مرده است) حين البيع (زمانی که بیع انجام می گرفت) أو استحقاقه لغير البائع (یا آشکار شود که بایع فضولی است) أو مخالفاً للوصف (یا این عبد با اوصافی که بایع گفته بود مطابق نیست) بطل البيع فيما يقابله (عقد به اندازه ای که در مقابل عبداست باطل است) في الأوّلين (در جایی که تلف ظاهر بشود یا جایی که معلوم شود بایع مالک نیست {گفتیم که اگر مالک اجازه بدهد بعنوان بیع فضولی جایز است}) وتخيّر المشتري في الأخير على الظاهر. ( در جایی که مخالف با وصف باشد مشتری خیار دارد {علی الظاهر یعنی ممکن است کسی بگوید در این جا معامله باطل است و خیار معنا ندارد})

﴿ والأقرب عدم جواز بيع رباع مكّة (١) أي دورها ﴿ زادها اللّٰه شرفاً، لنقل الشيخ في الخلاف الإجماع على عدم جوازه (٢) ﴿ إن قلنا إنّها فتحت عنوة لاستواء الناس فيها حينئذٍ، ولو قلنا: إنّها فتحت صلحاً جاز. وفي تقييد المنع بالقول بفتحها عنوة مع تعليله بنقل الإجماع المنقول بخبر الواحد تنافر؛ لأنّ الإجماع إن ثبت لم يتوقّف على أمر آخر، وإن لم يثبت افتقر إلى التعليل بالفتح عنوة وغيره. ويبقى فيه: أنّه على ما اختاره سابقاً من ملكه تبعاً للآثار ينبغي الجواز، للقطع بتجدّد الآثار في جميع دورها عمّا كانت عليه عام الفتح. وربما علّل المنع بالرواية عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله بالنهي عنه (٣) وبكونها في حكم المسجد، لآية الإسراء (٤) مع أنّه كان من بيت اُمّ هانئ (٥) لكن الخبر لم يثبت، وحقيقة المسجديّة منتفية، ومجاز المجاورة والشرف والحرمة ممكن والإجماع غير متحقّق، فالجواز متّجه.

﴿ الثانية :

﴿ يشترط في المبيع ﴿ أن يكون مقدوراً على تسليمه، فلو باع الحمام الطائر أو غيره من الطيور المملوكة ﴿ لم يصحّ، إلّا أن تقضي العادة بعوده فيصح؛ لأنّه حينئذٍ كالعبد المنفَذ في الحوائج والدابّة المرسلة ﴿ ولو باع

__________________

(١) وفي الدروس [٣:٢٠٠] نقل الخلاف من غير فتوى. (منه رحمه‌الله).

(٢) الخلاف ٣:١٨٨ ـ ١٩٠، المسألة ٣١٦ من كتاب البيوع.

(٣) اُنظر السنن الكبرى ٦:٣٥، وكنز العمال ١٢:٢٠٦ ـ ٢٠٧، الحديثين ٣٤٦٨٣ و ٣٤٦٨٥.

(٤) الإسراء:١.

(٥) كما نسبه في مجمع البيان ٣:٣٩٦، إلى أكثر المفسرين.

المملوك ﴿ الآبق المتعذّر تسليمه ﴿ صحّ مع الضميمة إلى ما يصحّ بيعه منفرداً ﴿ فإن وجده المشتري وقدر على إثبات يده عليه ﴿ وإلّا كان الثمن بإزاء الضميمة ونزّل الآبق بالنسبة إلى الثمن منزلة المعدوم، ولكن لا يخرج بالتعذّر عن ملك المشتري، فيصحّ عتقه عن الكفّارة وبيعه لغيره مع الضميمة. ﴿ ولا خيار للمشتري مع العلم بإباقه لقدومه على النقص، أمّا لو جهل جاز الفسخ إن كان البيع صحيحاً.

ويشترط في بيعه ما يشترط في غيره: من كونه معلوماً موجوداً عند العقد وغير ذلك سوى القدرة على تسليمه، فلو ظهر تلفه حين البيع أو استحقاقه لغير البائع أو مخالفاً للوصف بطل البيع فيما يقابله في الأوّلين وتخيّر المشتري في الأخير على الظاهر.

﴿ ولو قدر المشتري على تحصيله دون البائع ﴿ فالأقرب عدم اشتراط الضميمة في صحّة البيع؛ لحصول الشرط وهو القدرة على تسلّمه. ووجه الاشتراط: صدق «الإباق» معه الموجب للضميمة بالنصّ (١) وكون الشرط التسليم، وهو أمر آخر غير التسلّم. ويضعّف بأنّ الغاية المقصودة من التسليم حصوله بيد المشتري بغير مانع وهي موجودة، والموجبة للضميمة العجز عن تحصيله وهي مفقودة ﴿ وعدم لحوق أحكامها لو ضمّ فيوزّع الثمن عليهما لو لم يقدر على تحصيله أو تلف قبل القبض، ولا يتخيّر لو لم يعلم بإباقه.

ولا يشترط في الضميمة صحّة إفرادها بالبيع؛ لأنّه حينئذٍ بمنزلة المقبوض، وغير ذلك من الأحكام. ولا يلحق بالآبق غيره ممّا في معناه، كالبعير الشارد والفرس [العائر] (٢) على الأقوى، بل المملوك المتعذّر تسليمه بغير الإباق،

__________________

(١) اُنظر الوسائل ١٢:٢٦٢، الباب ١١ من أبواب عقد البيع وشروطه.

(٢) في المخطوطات: الغاير. وعار الفرس إذا ذهب على وجهه وتباعد عن صاحبه.