درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۶۷: کتاب المتاجر:‌ بیع مرابحة ۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت‌ خوانی آغازین

۳

بیان زیادة و نقصان ایجاد شده در بیع مرابحه

بیع مرابحة

بیان شد که خصوصیّت بیع مرابحة این است که: بایع، قیمت خریدِ خود را و مقدار سودی که قرار است بکند را به مشتری اعلام می‌کند.

نکته1: اگر کسی کالایی را خریداری کرده است و بابت آن اجرتی را پرداخت کرده است تا در آن کالا زیادتی ایجاد کند (برای مثال شمش طلایی را خریده است و اجرت داده تا آن را تبدیل به گوشواره کنند) در اینجا این اجرتی را که داده است، نمی‌تواند همراه ثمن جمع کند و بگوید «اشتریت بکذا»  زیرا مصداقِ کذب خواهد بود (برای مثال یک میلیون تومان طلا خریده است و 100 هزارتومان هم اجرت داده است، نمی‌تواند بگوید من این جنس را یک میلیون و صد هزار تومان خریدم! بلکه باید بگوید من یک میلیون خریدم، 100 هزار تومان هم اجرت آن را پرداخت کرده‌ام).

نکته2: این که مواردی مثل اجرت، مؤونه، غرامت و... باید در اخبار ذکر شود، نه از باب این است که اگر بگوید، دروغ گفته است![۱] بلکه فائده گفتن این است که با گفتن، مشخص می‌شود که برای مشتری چه مخارجی اتفاق افتاده است و بایع بتواند تاثیر این مخارج را در معامله با مشتری اعمال کند.

نکته3: اگر جنس ما، بعد از خریدن عیبی در آن به وجود بیاید، باید آن عیب را در بیع مرابحه مطرح کند. برای مثال اگر کسی یک میز تلویزیون سالم را خریده است به 200 هزارتومان، بعد وقتی خواست این میز را داخل مغازه‌اش بگذارد، گوشه آن گیر کرد به دیوار و ترک برداشت، الآن اگر بخواهد این میز را به بیع مرابحه بفروشد، باید بگوید: «من این میز را به 200 هزارتومان خریدم و وقتی خریدم سالم بود، ولی الآن این میز ترک برداشته است و می‌خواهم آن را 250 هزارتومان بفروشم!» ولی نمی‌تواند بگوید: «من این میز را 200 هزارتومان خریدم و 250 هزارتومان هم می‌فروشم ـ بدون ذکر عیب و آسیب ـ»

نکته4: در بیع، گاهی انسان جنسی را به یک قیمتی‌ می‌خرد. مثلا ماشینی را به قیمت 10 میلیون می خریم ولی بعد که این ماشین را به خانه می‌بریم، متوجه می‌شویم که این ماشین، با عیبی مواجه است. یا حتی بعد از عقد معیوب شده ولی این عیب، به خاطر بایع است، در اینجا حکم «خیار عیب» برای مشتری است. یعنی می‌توان این ماشین را پس داد یا می‌توان ماشین را نگه‌داشت و ارش دریافت نمود. در اینجا اگر مشتری بعد از دریافت ارش، بخواهد این ماشین را بفروشد، می‌تواند بگوید: «من این ماشین 10 میلیون خریدم و 11 میلیون می‌فروشم» ولی حتما باید از «ارش»ی هم که گرفته، سخن بگوید! زیرا این ارش، مقداری از ثمن اولیه پرداختی (10 میلیون) کم کرده است! یعنی چون ما نمی‌‌دانستیم این معیوب است 10 میلیون خریدیم و الا اگر می‌دانستیم معیوب است که کمتر از 10 میلیون (مثلا 8 میلیون) می‌خریدیم. یعنی ارشی که دریافت شده است و از ثمن کم شده است را نمی‌توان در بیع بعدی (مرابحه) نادیده گرفت و باید حتما به مشتری دوم، اطلاع داده شود. پس بایع، باید به مشتری دوم در بیع مرابحه بگوید: «من این ماشین را 10 میلیون خریدم، 2 میلیون هم بابت آن ارش گرفته‌ام ولی الآن آن را 20 میلیون می‌فروشم». 

اگر ارش، ارش جنایت باشد، مثلا عبدی را خریده‌ایم 10 میلیون تومان، وقتِ خرید، این عبد سالم بود ولی وقتی به منزل مولای جدید آمد، دست او توسط شخصی شکست و قاضی 2 میلیون دیه برای این مسئله مقرّر کرد، و این 2 میلیون دیه، به مولا پرداخت شد. حال اگر این مولا، بخواهد این عبد را بفروشد (به بیع مرابحه)، دیگر لازم نیست حتما از ارش جنایتی که گرفته صحبت کند. می‌تواند بگوید: «من این عبد را 10 میلیون گرفتم و 20 میلیون می‌فروشم!» و نیازی نیست به ماجرای دیه و 2 میلیون تومان اشاره کند زیرا این مسئله، ربطی به ثمنِ عبد ندارد و صرفاً فایده ای بوده است که نصیب مولا شده است.[۲] بله! اگر این عبد، قبل از این که تحویل داده شود دستش بشکند و مولای جدید برود و بابت این شکستگی، از مولای قبلی 2 میلیون بگیرد، در اینجا باید حتما هنگام بیع مرابحه توسط مولای دوم، این مسئله بیان شود (زیرا این 2 میلیون، به مقتضای عقد گرفته شده است).


یعنی اگر شخصی جنسی را یک میلیون خریده است و 100 هزارتومان هم پول کارگر برای آن داده است. الآن اگر بگوید من این جنس را یک میلیون خریدم، دروغ نگفته است! صرفا خبر از پول کارگر نداده!

مثلا اگر عبدی برود و کار کند و پول آن نصیب مولا شود، ذکر این مسئله در بیع مرابحه نیازی نیست و ربطی به دیگران ندارد. 

۴

تطبیق بیان زیادة و نقصان ایجاد شده در بیع مرابحه

والاُجرة (مانند اجرت تبدیل شمش طلا به گوشواره) وما في معناها لا تُضمّ إلى «اشتريت بكذا» (این مسئله ضمیمه نمی‌شود به عبارت اشتریت بکذا زیرا مصداقِ دروغ می‌شود ـ اگر یک میلیون پولِ شمش شده و 100 تومان هم پول اجرت، نمی‌توانی بگویی من این را یک میلیون و صد هزارتومان خریدم! ـ) ﴿ إلّا أن يقول: واستأجرت بكذا (فقط می‌توانی بگویی: من شمش را خریدم یک میلیون، 100 هزارتومان هم اجرت دادم) ﴾ فإنّ الاُجرة تنضمّ حينئذٍ إلى الثمن؛ للتصريح بها (در اینجا چون تصریح به اجرت بودن این 100 هزارتومان شده است، دیگر اشکال ندارد) .

واعلم أنّ دخول المذكورات (موؤنه و غرامت و اجرت و...) ليس من جهة الإخبار (این از جهت صدق یا کذب بودن اخبار نیست! اگر بایع این هزینه ها را نادیده بگیرد و بگوید من این را یک میلیون خریدم ـ اجرت و .. را حساب نکند ـ دروغ نگفته است) ، بل فائدته إعلام المشتري بذلك ليدخل في قوله: بعتك بما اشتريت، أو بما قام عليَّ (قیمتی که بر من ایستاده) ، أو بما اشتريت واستأجرت وربح كذا (فایده اعلامِ این امور به مشتری، لحاظ این هزینه ها در معامله است) .

﴿ وإن طرأ عيب وجب ذكره ﴾ (اگر مبیعی که خریداری شده است ـ مانند میز تلویزیونی که 200 هزارتومان خریداری شده است ـ عیبی بر آن عارض شد یا ترکی برداشت، باید این عیب ذکر شود) لنقص المبيع به عمّا كان حين شراه (قیمت این مبیع نسبت به وقتی که خریداری شده است نقص پیدا کرده است) ﴿ وإن أخذ أرشاً ﴾ بسببه (اگر ارش بگیرد به سبب عیب ـ عیب را خودش حادث نکرده است و از قبل بوده یا بعد از عیب بود ولی تقصیر بایع بود ـ) ﴿ أسقطه ﴾ (باید مقدار ارشی را که گرفته است از ثمن کم کند! ـ اگر یک میلیون خریده و 200 هزارتومان هم ارش گرفته، نمی‌تواند بگوید: من این کالا را 1 میلیون خریده‌ام! باید بگوید 800 هزارتومان خریده‌ام ـ)  لأنّ الأرش جزءٌ من الثمن (ارش جزء ثمن محسوب می‌شود) ، فكأنّه اشتراه بما عداه (200 تومان از یک میلیون کم می‌شود و انگار 800 تومان کلا پول داده است) ، وإن كان قوله: «اشتريته بكذا» حقّاً (البته اگر بگوید یک میلیون خریدم، دروغ نگفته است) ؛ لطروء النقصان الذي هو بمنزلة الجزء (به خاطر اینکه عارض شده است این نقصان ـ نقصانی که به منزله جزء است و بابت آن ارش دریافت کرده است) . ولو كان الأرش بسبب جناية (اگر ارشی که دریافت کرده است به سبب جنایت باشد ـ همان دیه ـ) لم يسقط من الثمن (این دیگر ربطی به ثمن معامله اولیه ندارد ـ اگر مثلا عبدی را خرید 10 میلیون و بعد این عبد در دعوایی دستش شکست و 2 میلیون دیه دست او را به مولایش دادند، مولا نیاز نیست این 2 میلیون دیه را در بیع مرابحه بیان کند ـ) ؛ لأنّها (جنایت موجب ارش) حقّ متجدّد لا يقتضيها العقد (حقی است که ایجاد شده است و اقتضاء نکرده است این جنایت را عقد) كنتاج الدابّة (اگر گوسفندی که باردار نیست خریداری شود و بعد در ملک شخص باردار شود، این بچه ربطی به ثمن اولیه گوسفند ندارد)‌ . بخلاف العيب (عین غلط است! عیب درست است) وإن كان حادثاً  (اگر چه آن عیب حادث باشد) بعد العقد حيث يُضمن (در جایی که ضمان با همان بایعی است که از او جنس خریداری شده بود) ؛ لأ نّه بمقتضى العقد أيضاً (به خاطر اینکه این‌ عیب ولو حادث بعد از عقد باشد چون ضمانش گردن بایع است، مقتضی عقد خواهد بود) فكان كالموجود حالته (مانند عیب موجود در حالت عقد می‌ماند) . (شهید ثانی بین ارش عیب و جنایت فرق گذاشتند! ولی عبارت شهید اول، در اینجا مطلق است: و ان اخذ ارشاً اسقطه. حال شهید ثانی می‌خواهند به این اطلاق عبارت اشکال کنند:) ويُفهم من العبارة إسقاط مطلق الأرش (چه ارش عیب و چه ارش جنایت) وليس كذلك (در ارش جنایت، کم کردن لازم نیست) . وبما قيّدناه صرّح في الدروس كغيره (به این قیدی که «اگر ارش جنایت باشد، کم کردن لازم نیست» در دروس تصریح شده است)

۵

تقسیط و تبعیض در بیع مرابحة

سؤال: اگر کالایی را به ثمنی بخریم، آیا می‌توان بعض آن کالا را قیمت گذاری کرد و به بیع مرابحه فروخت؟ مثلا شخصی، مغازه برنج فروشی دارد و 10 تُن برنج هاشمی خریده است، حال ممکن است بابت این 10 تن برنج، 100 میلیون پول داده باشد که می‌شود کیلویی 10 تومان. آیا می‌تواند به مشتری بگوید: این یک کیلو برنج را من 10 تومان خریدم و 11 تومان می‌فروشم؟

پاسخ: جایز نیست بعضِ مجموعِ مبیع را قیمت گذاری کند و خبر بدهد به آن ثمن بعض برای بیع مرابحه! حتی اگر مثلِ برنج متساوی باشد![۱] زیرا مصداقِ کذب است! بایعِ برنج، این یک کیلو برنج را 10 تومان نخریده است! بلکه یک تن را 100 میلیون خریده است! گاهی بین خرید کلّ و خرید جزء تفاوت است! 

حتی اگر اخبار به حال هم صورت بگیرد باز جایز نیست! یعنی حتی اگر بایع بیاید و قضیه را برای مشتری توضیح دهد که «من 1 تن برنج خریدم 100 میلیون، می‌شود کیلویی 10 تومان، الآن یک کیلو را به تو می‌دهم 11 تومان!» باز هم معامله صحیح نیست!

[استاد: این خیلی حرف عجیبی است!]

نکته: البته این تقسیط کلّ بر جزء، در برخی جاها پذیرفته شده است. مثال: من 100 کیلو برنج از زید خریدم به 700 هزارتومان، وقتی خواستم بروم تحویل بگیرم، زید گفت این 100 کیلو، 50 کیلو اش خراب شده است! دراینجا می‌توان 50 کیلو برنج سالم باقی‌مانده را برداشت به 350 هزارتومان! پس تبعیض در برخی جاها مثل این مثال پذیرفته شده است.

مثالی دیگر: من 100 کیلو برنج از زید خریدم به 700 هزارتومان، بعدا معلوم شد که از این 100 کیلو اصلا 50 کیلو برای خود زید نبوده است و برای دیگری‌ بوده است! در اینجا اگر صاحب آن 50 کیلو، معامله را در سهم خود قبول نکند، ما می‌توانیم 50 کیلو باقی‌مانده را برداریم و 350 تومان به بایع بدهیم (البته خیار تبعّض صفقه برای مشتری وجود دارد)


چون ممکن است برخی اوقات در برخی معاملات متساوی نباشد. مثلا در یک معامله واحد، یک انگشتر و یک کتاب و یک قلم به 100 تومان خریده شده باشد.

۶

تطبیق تقسیط و تبعیض در بیع مرابحة

﴿ ولا يقوّم أبعاض الجملة (نباید قیمت کند بعضِ کلّ کالا را) ﴾ ويُخبر بما يقتضيه التقسيط من الثمن وإن كانت متساويةً (مثل برنج) أو (برخی محشّین مثل زبدة «أو» را در اینجا به معنای «الّا عن» گرفته اند یعنی گر خبر به حال بدهد دیگر اشکال ندارد) (استاد: این برداشت زبده و ... اشتباه است: زیرا شرایع محقق حلی، همین بحث را آورده است ولی به اینجا که رسیده است می‌گوید «الّا بعد ان یخبر بذلک»! ولی شهید ثانی، همانجا ذیل این عبارت می‌فرمایند: و مقتضی الاستثنا، انه لو اخبر بالحال، جاز بیعه مرابحة و لیس کذلک»! این دیگر تصریح به این است که «أو» در اینجا به همان معنای خودش به کار رفته است)  أخبر بالحال ؛ لأنّ المبيع المقابل بالثمن هو المجموع (به خاطر اینکه آن مبیعی که در مقابل 700 هزارتومان بود، کلّ آن 100 کیلو برنج است نه اینکه کیلویی 7 تومان باشد) ، لا الأفراد وإن يُقسّط الثمن عليها في بعض الموارد (اگرچه این ثمن در برخی موارد، تقسیط می‌شود بر افراد) ، كما لو تلف بعضها (100 کیلو برنج خرید ولی 50 کیلو‌ش خراب شد) أو ظهر مستحقّاً (برای دیگری در آمد) .

قسمين وثلاثة وأربعة منها على قياس ذلك.

والأقسام الأربعة:

﴿ أحدها: المساومة :

وهي البيع بما يتّفقان عليه من غير تعرّض للإخبار بالثمن، سواء علمه المشتري أم لا، وهي أفضل الأقسام.

﴿ وثانيها: المرابحة :

﴿ ويشترط فيها العلم أي علم كلّ من البائع والمشتري ﴿ بقدر الثمن، و قدر ﴿ الربح والغرامة والمُؤَن إن ضمّها ﴿ ويجب على البائع الصدق في الثمن، والمُؤَن، وما طرأ من موجب النقص، والأجل، وغيره.

﴿ فإن لم يُحدث فيه زيادة قال: اشتريته، أو هو عليَّ، أو تقوّم بكذا.

﴿ وإن زاد بفعله من غير غرامة ماليّة ﴿ أخبر بالواقع، بأن يقول: اشتريته بكذا وعملت فيه عملاً يساوي كذا، ومثله ما لو عمل فيه متطوّع.

﴿ و إن زاد ﴿ باستئجاره عليه ﴿ ضمّه، فيقول: تقوّم عليَّ بكذا ﴿ لا اشتريت به؛ لأنّ الشراء لا يدخل فيه إلّا الثمن، بخلاف «تقوّم عليَّ» فإنه يدخل فيه الثمن وما يلحقه من اُجرة الكيّال والدلّال والحارس والمَحْرَس والقصّار والرفّاء (١) والصبّاغ، وسائر المؤن المرادة للاسترباح، لا ما يُقصد به استبقاء الملك دون الاسترباح، كنفقة العبد وكسوته وعلف الدابّة. نعم العلف الزائد على المعتاد للتسمين يدخل. والاُجرة وما في معناها لا تُضمّ إلى «اشتريت

__________________

(١) الرفاء بالمدّ من رفات الثوب بالهمز، وربما قيل بالواو (هامش ر).

بكذا» ﴿ إلّا أن يقول: واستأجرت بكذا فإنّ الاُجرة تنضمّ حينئذٍ إلى الثمن؛ للتصريح بها.

واعلم أنّ دخول المذكورات ليس من جهة الإخبار، بل فائدته إعلام المشتري بذلك ليدخل في قوله: بعتك بما اشتريت، أو بما قام عليَّ، أو بما اشتريت واستأجرت وربح كذا.

﴿ وإن طرأ عيب وجب ذكره لنقص المبيع به عمّا كان حين شراه ﴿ وإن أخذ أرشاً بسببه ﴿ أسقطه لأنّ الأرش جزءٌ من الثمن، فكأ نّه اشتراه بما عداه، وإن كان قوله: «اشتريته بكذا» حقّاً؛ لطروء النقصان الذي هو بمنزلة الجزء. ولو كان الأرش بسبب جناية لم يسقط من الثمن؛ لأنّها حقّ متجدّد لا يقتضيها العقد كنتاج الدابّة. بخلاف العين وإن كان حادثاً بعد العقد حيث يُضمن؛ لأ نّه بمقتضى العقد أيضاً فكان كالموجود حالته. ويُفهم من العبارة إسقاط مطلق الأرش وليس كذلك. وبما قيّدناه صرّح في الدروس (١) كغيره (٢).

﴿ ولا يقوّم أبعاض الجملة ويُخبر بما يقتضيه التقسيط من الثمن وإن كانت متساويةً أو أخبر بالحال؛ لأنّ المبيع المقابل بالثمن هو المجموع، لا الأفراد وإن يُقسّط الثمن عليها في بعض الموارد، كما لو تلف بعضها أو ظهر مستحقّاً.

﴿ ولو ظهر كذبه في الإخبار بقدر الثمن أو ما في حكمه (٣) أو جنسه أو وصفه ﴿ أو غلطُه ببيّنة أو إقرار ﴿ تخيّر المشتري بين ردّه وأخذه بالثمن

__________________

(١) الدروس ٣:٢١٩.

(٢) مثل المحقّق في الشرائع ٢:٤١، والعلّامة في القواعد ٢:٥٧.

(٣) كاُجرة الدلّال والكيّال.