درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۷۵: کتاب المتاجر:‌ خیارات ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خیار تاخیر

خیار چهارم: خیار تاخیر

مراد از خیار تاخیر: اگر معامله‌ای با قیود زیر انجام شود، بایع خیارِ فسخ دارد: 

1. ثمن تا سه روز قبض نشد (بایع ثمن را دریافت نکرده است).

2. مبیع هم تحویل داده نشده است (مشتری هم جنس را دریافت نکرده است).

3. شرطِ تاخیر در معامله هم نشده باشد و معامله نقد بوده باشد (مثلا بایع شرط نکرده باشد که من مبیع را یک یا دو هفته بعد تحویل می‌دهم ـ بیع سلم ـ یا مشتری شرط نکرده باشد که من ثمن را یک یا دوهفته بعد تحویل می‌دهم ـ بیع نسیه ـ) 

سؤال: چرا در چنین معامله‌ای فقط بایع خیار فسخ دارد؟ چرا چنین خیاری برای مشتری وجود ندارد؟

پاسخ: زیرا در معاملات، آن‌کسی که باید معمولا مال را حاضر کند مشتری است و در مقابل مبیعِ معمولا حاضر است و نیازی به حاضر کردن آن توسط بایع نیست. حال وقتی مشتری تا سه روز ثمن را نمی‌آورد، یعنی گره کار به دست مشتری است و لذا برای جلوگیری از ضرر بایع، حق فسخ به او داده می‌شود. 

 

بیان 5 مطلب درباره خیار تاخیر

مطلب اول: اگر برخی از ثمن، یا برخی از مثمن یا برخی از هر دو قبض و اقباض شود مانند این است که اصلاً قبض و اقباضی رخ نداده است! برای مثال اگر مشتری 50 کیلو برنج خریده است به 100 تومان. حال 50 تومان از این 100 تومان را به عنوان بیعانه به بایع داده است و در مقابل 20 کیلو از برنج‌ها را هم گرفته است، در اینجا باز هم در صورت تاخیر سه روزه، بایع خیار دارد و این ردّ و بدل کردن بخشی از ثمن و مثمن، مانع جریان این خیار نخواهد بود. زیرا «عدمِ قبضِ ثمن» یا «عدمِ قبضِ مثمن» در چنین معامله‌ای صادق است. 

البته اگر جمیع ثمن یا جمیع مثمن توسط یکی از طرفین گرفته شود، دیگر خیار تاخیر ساقط است (ولو بعداً آن را پس بگیرد).[۱]

مطلب دوم: شرطِ قبضی که گفتیم مانع از ثبوت خیار است این است که قبض، به اذن مالک باشد. یعنی مشتری می‌رود تا پول را بیاورد ولی بایع بدون اذنِ مشتری، از اموالِ او به مقدارِ ثمنی که باید مشتری می‌پرداخته بردارد، در این صورت خیار ساقط نخواهد بود! یعنی این قبضی که توسط بایع انجام شده است اثری ندارد و خیار تاخیر همچنان پابرجاست. 

کما اینکه اگر مشتری مبیع را بدون اذن بایع اخذ کند، این اخذِ او اثری ندارد و همچنان خیار تاخیر برای بایع ثابت است. 

خلاصه اینکه قبض و اقباض، تنها در صورتی اثر دارد که با اذنِ مالک آن باشد (کما اینکه اگر قبضِ ثمن انجام شود ولی بعدا مشخص شود که کلّ آن ثمن یا بعضِ آن برای شخصِ دیگری است! در اینجا هم قبض و اقباض بی اثر است و خیار به جای خود باقی است). 

مطلب سوم: اگر بعد از سه روز، بایع از مشتری ثمن را مطالبه کند، چنین مطالبه‌ای به معنای رضایت به اصلِ عقد هست ولی به معنای سقوطِ خیار نیست!

مطلب چهارم: اگر بعد از گذشت سه روز و قبل از فسخِ معامله توسط بایع، مشتری پول را بیاورد آیا خیارِ تاخیر بایع از بین می‌رود؟ از طرفی استصحاب وجودِ خیار تاخیر را داریم (پس می‌توانیم بگوییم خیار تاخیر همچنان پابرجاست) و از طرفِ دیگر غرضِ از قرار دادن خیار تاخیر، جلوگیری از ضرر کردن بایع بود! خب الآن هم با آوردن ثمن توسط مشتری، دیگر این ضرر از بایع منتفی است! لذا وجهی برای ثبوت خیارِ تاخیر وجود ندارد. 

شهید می‌فرمایند: هر دو وجه در اینجا وجود دارد. 

مطلب پنجم: اگر قبل از اینکه بایع مبیع را به مشتری بدهد، مبیع تلف شود، قاعده‌ای داریم که می‌گوید: «کلّ مبیع تلف قبل قبضه فهو من مالِ بایعه» حتی اگر مالکِ آن مال مشتری باشد ولی بازهم چون قبل از قبضِ مال توسط مشتری، مال در نزد بایع تلف شده است، لذا این مبیع از جیب بایع رفته است چه در سه روز و چه بعد از آن. 

علّت بیان این مطلب این است که ممکن است در اینجا کسی بیاید و بگوید: در سه روز چون بایع این مبیع را به مصلحت مشتری نگه‌داشته است، اگر هم مبیع تلف شود، از جیب مشتری رفته است و نه بایع (نظر برخی از فقها همین است). شهید ثانی می‌فرمایند:‌ ما این کلام را قبول نداریم! چه در این سه روز و چه بعد از آن اگر مبیع در نزد بایع تلف شود، از جیب خودِ او رفته است. دلیلمان هم این است که قاعده «کلّ مبیع تلف قبل قبضه فهو من مالِ بایعه» هم به نصّ و هم به اجماع به صورت مطلق ثابت است. 


اگر مشتری، تمام ثمن معامله را به بایع بدهد، ولی بعد بلافاصله همان ثمن را به عنوان قرض از بایع بگیرد، دیگر خیار تاخیر ساقط است.

۴

تطبیق خیار تاخیر

﴿ الرابع: خيار التأخير ﴾

(تاخیر چی؟) أي تأخير إقباض الثمن والمثمن (تاخیر تحویل دادن ثمن توسط مشتری، و تاخیر تحویل دادن مبیع توسط بایع) ﴿ عن ثلاثة أيّام (از سه روز که تاخیر بیوفتد خیار تاخیر ثابت است) فيمن باع (نسبت به کسی که جنسی را فروخته است) ولا قبض ﴾ الثمن (نه ثمن را قبض کرده است) ﴿ ولا أقبض * ﴾ المبيع (و نه مبیع را تحویل داده است) ﴿ ولا شرط التأخير (شرطِ تاخیر هم نشده است ـ تاخیر اقباض مثمن و قبضِ ثمن نشده است‌ ـ) ﴾ أي تأخير الإقباض والقبض، فللبائع الخيار بعد الثلاثة في الفسخ (بایع می‌تواند فسخ کند بعد از سه روز) (این خیار را فقط برای بایع ثابت می‌‌دانند زیرا اول وظیفه مشتری است که پول را بیاورد و تحویل بایع بدهد! و الّا معمولا مبیع در نزد بایع، آماده تحویل دادن است) . ﴿ و (مطلب اول:) قبضُ البعض كلا قبض (اگر برخی از ثمن یا برخی از مثمن یا برخی از هردو قبض و اقباض شود، این مانند جایی است که اصلاً قبض و اقباضی رخ نداده است) ﴾ لصدق عدم قبض الثمن وإقباض المثمن مجتمعاً (قبض بعضِ ثمن همراه با قبضِ بعضِ مثمن) ومنفرداً (یا قبضِ بعضِ ثمن یا قبضِ بعضِ مثمن) (چون عدمِ قبضِ کلّ ثمن و کلّ مثمن در اینجا صادق است) . ولو قبض الجميع أو أقبضه فلا خيار وإن عاد إليه بعدَه (اگر تحویل بگیرد جمیع را ـ مشتری تمام مبیع یا بایع تمام ثمن را بگیرد ـ دیگر خیاری وجود ندارد. اگرچه برگردد به او بعد از تحویل دادن یا تحویل گرفتن) .

و (مطلب دوم:) شرط القبض المانع كونُه (قبض) بإذن المالك (شرطِ آن قبضی که گفتیم مانع از خیار تاخیر است، قبضی است که به اذن مالک باشد) ، فلا أثر لما يقع بدونه (بدون اذن مالک) (اثری نیست برای قبضی که واقع شود بدون اذن مالک) ؛ وكذا لو ظهر الثمن مستحقّاً أو بعضه (مانند جایی که بعد از قبض ثمن، معلوم شود تمامِ یا بعضِ آن برای دیگری است) . و (مطلب سوم:) لا يسقط بمطالبة البائع بالثمن بعد الثلاثة (ساقط نمی‌شود خیار بایع به اینکه مطالبه کند بایع ثمن را بعد از سه روز) وإن كان قرينة الرضا بالعقد (گرچه این مطالبه، قرینه است بر رضایت بایع به عقد، ولی به هر حال نشانه اسقاطِ خیار تاخیر نیست) .

و (مطلب چهارم:) لو بذل المشتري الثمن بعدَها (بعد از سه روز) قبل الفسخ (قبلِ از اینکه بایع معامله را فسخ کند ـ چون اگر فسخ کرده باشد که دیگر کار تمام است ـ) ففي سقوط الخيار وجهان: ومنشؤهما الاستصحاب (از طرف ممکن است بگوییم که وجودِ خیار را استصحاب می‌کنیم ـ دلیل ثبوتِ خیار ـ) ، وزوال الضرر (دلیل قرار داده شدن خیار تاخیر، جلوگیری از ضررِ بایع بود! حالا که مشتری ثمن را آورده است دیگر این ضرر منتفی است و لذا خیارِ تاخیر وجهی ندارد ـ دلیل سقوطِ خیار ـ) .

(مطلب پنجم:)‌ ﴿ وتلفه ﴾ أي المبيع ﴿ من البائع مطلقاً (تلف مبیع از جیب بایع است مطلقا ـ چه در سه روز تلف رخ دهد و چه بعد از سه روز ـ) ﴾ في الثلاثة وبعدَها (مراد از تلفِ مبیع، تلفِ مبیع در دست بایع است و الا بعد از رسیدن آن به دست مشتری، دیگر محلّ بحث نخواهد بود) ؛ لأنّه غير مقبوض (مبیع هنوز قبض نشده است) ، و (قاعده‌ای مهم و پر کاربرد در فقه:) كلّ مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه. ونبّه (جنابِ مصنّف) بالإطلاق على خلاف بعض الأصحاب (اینکه مصنّف فرمودند که مطلقا این‌گونه است برای این است که می‌خواهد توجه بدهد به اختلافی که بعضی از اصحاب کرده‌اند) حيث زعم أنّ تلفه في الثلاثة من المشتري (این‌ها گفته اند که اگر در این سه روز تلفی رخ دهد از مال مشتری است) ؛ لانتقال المبيع إليه (زیرا مبیع به مشتری منتقل شده است) وكون التأخير لمصلحته (اگر بایع تحویل مشتری نداده است هنوز، به خاطر مصلحت او بوده است) وهو (این حرف غیر مسموع است) غير مسموع (غیر قابل پذیرش) في مقابلة القاعدة الكلّية (كلّ مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه) الثابتة بالنصّ والإجماع (این قاعده کلّی هم به نص و هم به اجماع ثابت است) .

۵

خیار پنجم: خیار ما یفسد لیومه

خیار پنجم: خیار ما یفسد لیومه

تا به حال، بحث در مورد اجناسی بود که اگر سه روز یا بیشتر بمانند، برایشان مشکلی ایجاد نخواهد شد. امّا برخی از اجناس هستند که اگر بنا باشد سه روز بمانند، دیگر هیچ چیز از آن‌ها باقی نمی‌ماند. مانند شیر، سبزی و... لذا خیاری به وجود آمد به نام «خیار ما یفسد لیومه». 

معنای این خیار: اگر بایع، مبیعی را به مشتری بفروشد که در همان روز فاسد می‌شود. اگر مشتری رفت تا ثمن را بیاورد ولی برنگشت، در این صورت، به محضِ اینکه شب داخل شود، آقای بایع خیار خواهد داشت (در اینجا دیگر نمی‌گوییم که بایع باید سه روز صبر کند! بلکه بلافاصله بعد از اذان مغرب، برای بایع خیار وجود خواهد داشت).

در این باره، روایتی هم وجود دارد: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ أَوْ غَيْرِهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ وَ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي اَلرَّجُلِ يَشْتَرِي اَلشَّيْءَ اَلَّذِي يَفْسُدُ مِنْ يَوْمِهِ وَ يَتْرُكُهُ حَتَّى يَأْتِيَهُ بِالثَّمَنِ قَالَ إِنْ جَاءَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّيْلِ بِالثَّمَنِ وَ إِلاَّ فَلاَ بَيْعَ لَهُ.»

اشکال1: اگر جنس «یفسد من یومه» است، چه طور خیار را از شب ثابت می‌ دانید؟ معنای «یفسد من یومه» یعنی همان روز خراب می‌شود! خب این یعنی وقتی شب داخل شود، دیگر جنس فاسد شده است! با این وجود، دیگر خیار به چه دردی می‌خورد؟

پاسخ: به خاطر وجود همین اشکال، مصنّف در برخی از کتاب‌هایشان (مانند دروس) اینگونه تعبیر کرده‌اند: «خیار ما یفسده المبیت». جنسی باید باشد که تا شب خراب نمی‌شود اما اگر مبیت اتّفاق بیوفتد و شب را به صبح برساند خراب می‌شود. 

اشکال2: این تعبیر شهید اول در دروس، با محتوای روایتی که بیان شد تفاوت دارد (خروج از نصّ است). زیرا تعبیر روایت این بود: «الشیء الذی یفسد من یومه» روایت نفرمود: «جنسی که مبیت آن را فاسد می‌کند!»

پاسخ شهید ثانی: حتّی اگر این تعبیر شهید اول، خروج از نصّ هم باشد اشکالی ندارد! زیرا اگر این روایت هم شامل آن نشود، حدیث لاضرر که شامل آن می‌شود. بالاخره اگر قرار باشد جنسی در روز فاسد شود معنا ندارد که خیار را در شب برای آن ثابت بدانیم! بلکه باید جنسی را بگوییم شب خیار دارد که تا فردای آن روز باقی بماند! 

علاوه بر این، مصنّف نه تنها این حرف را در مورد «ما یفسده المبیت» است، بلکه قریب شمرده است تعدیه حکمِ خیار را به هر متاعی که فساد آن زود فرا می‌رسد.[۱]

سؤال: این «فسادی» که در اینجا مطرح شده است، به چه معناست؟

پاسخ: منظور ما از «فساد» قابل استفاده نبودن به طور مطلق نیست! برای مثال در سبزی، منظور همان از دست دادن طراوت و پلاسیده شدن است نه از بین رفتن و خراب شدن کامل آن. 

نکته: همه این حرف هایی که تا به حال بیان شد، کلمات شهید اول در دروس بود. شهید ثانی هم می‌فرمایند تمام این سخنان درست است حتی اگر خروج از نصّ باشد. زیرا روایتی که در بالا خوانده شد، هم دلالتاً مشکل دارد (وقتی در روز خراب می‌شود، چرا خیار باید از شب بیاید؟ بعد از خراب شدن که دیگر خیار فایده‌ای ندارد و باعث از بین رفتن ضرر این بایع نخواهد شد) و هم سنداً (سندِ این روایت مرسله می‌باشد: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ أَوْ غَيْرِهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ...»)


برای مثال در شهر مکه و مدینه که هوا بسیار گرم است، اگر مشتری شیر را بخرد ولی برود تا یکی دو ساعت برای گرفتن شیر بر نگردد، ممکن است شیر خراب شود! لذا برای بایع باید با خوفِ ضرر، خیار ثابت باشد. 

۶

تطبیق خیار پنجم: خیار ما یفسد لیومه

﴿ الخامس: خيار ما يفسد ليومه ﴾

﴿ وهو(خیار ما یفسد لیومه) ثابت بعد دخول الليل (بعد از داخل شدن شب، این خیار ثابت است) ﴾ هذا هو الموافق لمدلول الرواية ولكن يُشكل (مشکل این روایت این است که:) بأنّ الخيار لدفع الضرر (خیار برای دفع ضرر قرار داده شده است) ، وإذا توقّف ثبوته على دخول الليل مع كون الفساد يحصل في يومه (اصلاً فرض روایت این بود) لا يندفع الضرر (اینگونه که ضرر دفع نمی‌شود) ، وإنّما يندفع بالفسخ قبل الفساد (قبل از فساد باید خیار فسخ وجود داشته باشد) .

وفَرَضَه المصنّف في الدروس (مصنّف در دروس، این خیار را اینگونه برداشت کرده است) «خيار ما يفسده المبيت (خیارِ آن مبیعی که فاسد می‌کند آن مبیع را شب ماندن) » وهو حسن (این تعبیر مصنّف در دروس حسن است) وإن كان فيه خروج عن النصّ (گرچه خروج از نص دارد) ؛ لتلافيه بخبر الضرار (این خروج از نص جبران می‌شود به واسطه خبر ضرار) واستقرب تعديته إلى كلّ ما يتسارع إليه الفساد (قریب شمرده است مصنّف تعدیه حکم خیار را به هر جنسی که سرعت می‌گیرد به آن جنس فساد) عند خوفه (فساد) ولا يتقيّد بالليل (دیگر ربطی ندارد که این شب برسد یا نرسد) . واكتفى (مصنّف) في الفساد بنقص الوصف (همین مقدار که وصف ناقص شود) وفوات الرغبة (رغبت مشتری کم شود حتی اگر یک درصد هم فاسد نشده باشد) كما في الخضراوات (سبزیجات) واللحم والعنب وكثير من الفواكه. واستشكل فيما لو استلزم التأخير فوات السوق (بازارش را از دست دهد) . فعلى هذا لو كان ممّا يفسد في يومين تأخّر الخيار عن الليل إلى حين خوفه. هذا كلّه متّجه وإن خرج عن مدلول النصّ الدالّ على هذا الحكم؛ لقصوره عن إفادة الحكم متناً وسنداً . وخبر

﴿ الرابع: خيار التأخير ﴾

أي تأخير إقباض الثمن والمثمن ﴿ عن ثلاثة أيّام فيمن باع ولا قبض الثمن ﴿ ولا أقبض * المبيع ﴿ ولا شرط التأخير أي تأخير الإقباض والقبض، فللبائع الخيار بعد الثلاثة في الفسخ. ﴿ وقبضُ البعض كلا قبض لصدق عدم قبض الثمن وإقباض المثمن مجتمعاً ومنفرداً. ولو قبض الجميع أو أقبضه فلا خيار وإن عاد إليه بعدَه.

وشرط القبض المانع كونُه بإذن المالك، فلا أثر لما يقع بدونه؛ وكذا لو ظهر الثمن مستحقّاً أو بعضه. ولا يسقط بمطالبة البائع بالثمن بعد الثلاثة وإن كان (١) قرينة الرضا بالعقد.

ولو بذل المشتري الثمن بعدَها قبل الفسخ ففي سقوط الخيار وجهان: ومنشؤهما الاستصحاب، وزوال الضرر.

﴿ وتلفه أي المبيع ﴿ من البائع مطلقاً في الثلاثة وبعدَها؛ لأنّه غير مقبوض، وكلّ مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه. ونبّه بالإطلاق على خلاف بعض الأصحاب (٢) حيث زعم أنّ تلفه في الثلاثة من المشتري؛ لانتقال المبيع إليه وكون التأخير لمصلحته (٣) وهو غير مسموع في مقابلة القاعدة الكلّية

__________________

(*) في (ق) : لا قبّض.

(١) كذا، ولعلّ الأنسب: كانت.

(٢) لم يرد «الأصحاب» في (ع).

(٣) ذهب إليه المفيد في المقنعة:٥٩٢، وتبعه السيّد في الانتصار:٤٣٧ ـ ٤٣٨، المسألة ٢٤٩.

الثابتة بالنصّ (١) والإجماع.

﴿ الخامس: خيار ما يفسد ليومه ﴾

﴿ وهو ثابت بعد دخول الليل هذا هو الموافق لمدلول الرواية (٢) ولكن يُشكل بأنّ الخيار لدفع الضرر، وإذا توقّف ثبوته على دخول الليل مع كون الفساد يحصل في يومه لا يندفع الضرر، وإنّما يندفع بالفسخ قبل الفساد.

وفَرَضَه المصنّف في الدروس «خيار ما يفسده المبيت» (٣) وهو حسن وإن كان فيه خروج عن النصّ؛ لتلافيه بخبر الضرار (٤) واستقرب تعديته إلى كلّ ما يتسارع إليه الفساد عند خوفه ولا يتقيّد بالليل. واكتفى في الفساد بنقص الوصف وفوات الرغبة كما في الخضراوات واللحم والعنب وكثير من الفواكه. واستشكل فيما لو استلزم التأخير فوات السوق. فعلى هذا (٥) لو كان ممّا يفسد في يومين تأخّر الخيار عن الليل إلى حين خوفه. هذا كلّه متّجه وإن خرج عن مدلول النصّ الدالّ على هذا الحكم؛ لقصوره عن إفادة الحكم متناً (٦) وسنداً (٧). وخبر

__________________

(١) المستدرك ١٣:٣٠٣، الباب ٩ من أبواب الخيار.

(٢) الوسائل ١٢:٣٥٨ ـ ٣٥٩، الباب ١١ من أبواب الخيار، الحديث الأوّل.

(٣) الدروس ٣:٢٧٤.

(٤) الوسائل ١٧:٣٤٠ ـ ٣٤١، الباب ١٢ من أبواب إحياء الموات.

(٥) أي على ما استقربه المصنّف من التعدية.

(٦) ووجه ضعفه دلالةً هو ظهوره في انفساخ البيع لا الخيار (راجع هامش ر).

(٧) لكونه مرسلاً. راجع المسالك ٣:٢١٠.