خیار ششم: خیار رؤیت
مرحوم شیخ انصاری، در مکاسب جلد 5 صفحه 266، عبارتی دارند: «الظاهر ثبوت خيار الرؤية في كلّ عقدٍ واقعٍ على عينٍ شخصيّةٍ موصوفةٍ كالصلح والإجارة». پس یعنی خیار رؤیت، تنها اختصاص به بیع ندارد.
لذا اگرچه شهید اول و ثانی، بحث را در خیار رؤیت میبرند روی بایع و مشتری، ولی این به این معنا نیست که این خیار، تنها اختصاص به بیع دارد.
معنای خیار رؤیت: اگر مبیعِ معیّن خارجی (کلّی در ذمّه نباشد) فروخته شود با ذکرِ اوصاف ولی بدون رؤیت ولی بعد مشخّص شود مبیع، مطابق با اوصاف نیست[۱]. در اینجا دو صورت وجود دارد:
الف) این عدمِ تطابق اوصاف، به این صورت است که اوصافی که الآن وجود دارد، بالاتر و بهتر از اوصافی است که قبلا بیان شده است. در این صورت خیارِ رؤیت برای بایع است. (بایع برنج را تایلندی وصف کرده بوده، ولی الآن معلوم شد که برنج او، برنجِ ایرانی هاشمی بوده است! در اینجا خودِ بایع خیار دارد)
ب) این عدمِ تطابق اوصاف، به این صورت است که اوصافی که الآن وجود دارد، بدتر و پایینتر از اوصافی است که قبلا بیان شده است. در این صورت خیارِ رؤیت برای مشتری است. (بایع برنج را ایرانی توصیف کرده است ولی هنگام تحویل، مشخص میشود که برنج تایلندی بوده است)
نکته1: پس خیار رؤیت تنها در جایی است که طرفِ معامله، جنس و مبیع را ندیده باشد (صرفا با شنیدن و تکیه بر اوصاف معامله کرده باشد).
نکته2: اگر مشتری، جنس را دیده است ولی رؤیت او، رؤیتی است که در قدیم واقع شده بوده (مثلا زید میخواهد ماشینی را به عمرو بفروشد. عمرو این ماشین را یکسال پیش دیده است. حالا زید این ماشین را برای عمرو توصیف میکند و عمرو هم بر اساسِ این توصیفات میخرد ولی بعد که زید این ماشین را برای تحویل میآورد، عمرو متوجه میشود که این ماشین، خیلی با آن ماشینی که 1 سال قبل دیده است متفاوت است) در این صورت هم خیار وجود دارد. زیرا آنچه در سابق دیده شده است، با آنچه الآن معامله دارد روی آن واقع میشود، تفاوت کرده است.
اما نمیتوان به چنین خیاری، خیارِ رؤیت اطلاق کرد! زیرا مصنّف بعداً میفرماید: «ولا بدّ فيه من ذكر الجنس و الوصف ...» این بدین معناست که هیچ رؤیتی قبلا اتفاق نیوفتاده است. و الا اگر رؤیت قدیمه هم باشد، دیگر ذکرِ جنس و وصف، نباید اجباری میشد!
نکته3: خیارِ رؤیت در صورتی ثابت است که وصف، در طرفِ بایع زیاد شود و در طرفِ مشتری کم شود. یعنی اگر قرار است خیارِ رؤیت به بایع داده شود، باید معلوم شود که مبیع، از اوصافِ بیان شده بالاتر بوده است و اگر هم قرار است خیارِ رؤیت به مشتری داده شود، باید معلوم شود که مبیع، از اوصافِ بیان شده پایین تر بوده است. البته ممکن است که خیارِ رؤیت، برای هر دو طرف (بایع و مشتری) ثابت شود! به این صورت که مثلا بایع 5 وصف را برای مبیع ذکر کرده است، حالا وقتی موقع تحویل رسیده است، میبینیم که برخی از اوصافِ بیان شده پایین تر اند و برخی بالاتر! در این صورت هر دو طرف خیار دارند. در جاهایی هم که طرفین خیار دارند، قولِ فاسخ مقدّم است.
سؤال: آیاخیارِ رؤیت فوری است یا تراخی دارد؟ (اگر بگوییم فوری است، یعنی به محضِ اینکه مشخص شد این مبیع، این اوصاف را ندارد، مشتری باید فوراً تصمیم گیری کند[۲] یا نه! میتواند صبر کند!)
پاسخ: اجود این است که گفته شود خیارِ رؤیت فوری است. زیرا برای خیارِ رؤیت، زمانی در روایات معیّن نشده است و قولِ به تراخی، سبب ضرر به طرفِ مقابل در معامله میشود.
نکته4: ثابت شدن خیارِ رؤیت دو شرط دارد:
شرطِ اول: ذکرِ جنس یا فصلی که رافع جهالت است شده باشد. اگر معامله، ذکرِ جنس و فصل در آن نشده باشد، رؤیتی هم هنگامِ معامله در آن صورت نگرفته باشد، از ریشه باطل خواهد بود! تا معاملهای صحیح نباشد، امکانِ صحبت از این که خیار دارد یا ندارد معنایی ندارد.[۳]
شرطِ دوم: مبیع باید جنسِ معیّن خارجی باشد. یعنی اگر کلّی در ذمّه باشد، دیگر خیارِ رؤیت ثابت نیست! زیرا کلّی در ذمّه، بدل پذیر است! تا وقتی هم بدل ممکن باشد، دیگر خیارِ فسخ نیاز نیست.
نکته5: اگر بخشی از مبیع، دیده شده باشد و بخشی دیگر به توصیف فروخته شده باشد، در کلّ مبیع، خیارِ رؤیت وجود دارد! برای مثال اگر زید، 10 کیسه معین برنج را از عمرو خرید، ولی فقط 1 کیسه را دید و بقیه را با توصیف عمرو خرید، در این صورت اگر اوصاف مغایرت داشته باشد، زید میتواند معامله را در همه 10 کیسه فسخ کند. زیرا آنچه واقع شده است، یک معامله واحد بوده است!