کتاب الدین
قسم اول: قرض
دین معنایی اعمّ از قرض دارد. قرض در فقه اسلامی، یکی از عقود است مانند عقود دیگر (بیع و هبه و اجاره و...). امّا معنای دین، اعمّ از قرض میباشد. یعنی گاهی اوقات، دین صادق است ولی قرض صادق نیست. مثال: اگر زید بیع نسیه انجام دهد، چون باید پولِ کالا را بعداً تحویل دهد، دین صادق است ولی این دین، عقدی جدا از آن عقد بیع نیست به خلافِ قرض که یکی از معاملات است.
نکته1: با این که بحث ما در قرض است، ولی برخی مطالبی که در این فصل بیان میشود، احکام کلّی دین است.
ثوابِ قرض دادن: یکی از اموری که فضیلتِ عظیمی دارد قرض دادن است. در روایات است که یک درهم قرض، برابر با هجده درهم ثواب دارد ولی یک درهم صدقه، برابر با ده درهم ثواب دارد (پس فضیلت و ثواب قرض، حتی از صدقه هم بیشتر است). در روایات، دو دلیل برای برتری ثوابِ قرض نسبت به صدقه بیان شده است:
دلیل اول: فردی که قرض میگیرد معمولا محتاج است به خلاف صدقه (محتاج و غیر محتاج صدقه را دریافت میکنند مانند بسیاری از متکدّیان)
دلیل دوم: وقتی مالی قرض داده شود، بعد از مدّتی که دوباره به مال قرض دهنده بر میگردد، قابلیّت اینکه دوباره آن مال در کارهای خیر استفاده شود وجود دارد. به خلافِ صدقه که یکبار داده میشود و دیگر به مالِ صدقه دهنده بر نمیگردد.
هر دو دلیلِ بالا از روایات استفاده میشود.
تفاوتِ صدقه و قرض: اصلِ تحقّق قرض، متوقّف بر قصد قربت نیست. زیرا قرض (از حیث اصطلاحی) عبادت محسوب نمیشود[۱] (گرچه اگر کسی بخواهد قرض دادن او، استحقاق ثواب داشته باشد باید قصد قربت کند) به خلاف صدقه که اصلِ تحقّق آن متوقف بر قصد قربت است. لذا برای مثال در زکات فطره (که نوعی صدقه محسوب میشود) گفتهاند که اگر کسی بدون قصد قربت آن را بپردازد، تحقّق پیدا نمیکند.
سؤال: اگر اصلِ تحقّق قرض متوقّف بر قصد قربت نیست، پس چرا روایت به صورت مطلق فرمود: «قرض هجده برابر ثواب دارد و صدقه ده برابر»؟ چرا روایت بین قرضی که قصد قربت در آن وجود دارد (و استحقاق ثواب دارد) و قرضی که بدون قصد قربت انجام میشود (استحقاق ثواب ندارد) فرقی نگذاشت؟ آیا این به این معنا نیست که مطلقِ قرض هجده برابر ثواب دارد؟
پاسخ: شهید ثانی میفرمایند: دو احتمال در این روایت وجود دارد:
- یا باید این اطلاقِ روایت را کنار بگذاریم و بگوییم مرادِ روایت، قرضی است که در آن قصد قربت وجود داشته باشد.
- اگر در قرض، قصد قربت وجود داشته باشد، استحقاقِ ثواب وجود دارد (و شارع به او استحقاقا ثواب خواهد داد) ولی در صورت عدمِ قصد قربت، اصلا استحقاقِ ثواب وجود ندارد. لذا اگر قصدِ قربت وجود نداشت، دیگر این ثوابی که شارع به شما میدهد (ثوابِ هجده برابری) تفضّلا خواهد بود و نه استحقاقاً.
نکته2: قرض یکی از عقود است و لذا نیازِ به ایجاب و قبول دارد:
صِیَغ ایجاب: اقرضتک، انتفع به، تصرّف فیه و... (و ما ادّی هذا المعنی)
البته این صیغهها، انحصاری نیستند. توضیح آنکه: گاهی صیغههای یک عقد، انحصاری هستند. مثلا در بابِ نکاح، ایشان فرمودند که صیغههای نکاح سه مورد بیشتر نیستند.[۲] این انحصار در صیغ، تنها اختصاص به عقود لازمه دارد. امّا در عقود جائزه، منحصر به صیغههای خاصّی نمیشوند و بسیاری از شرایطی که باید در صیغ عقود لازمه مراعات شود، در اینجا لازم المراعاة نیست (مثلِ ماضویت که در عقود لازمه واجب است ولی در عقود جائزه لازم نیست).
صِیَغ قبول: قبلت، رضیت و .... (هر لفظی که دلالت بر رضایت کند)
البته در اینکه قبول باید حتما به لفظ باشد محلّ اختلاف بین علماست. مثلا شهید اول در دروس فرمودهاند: «صِرفِ قبض در تحقّق قبول کفایت میکند». یعنی ایشان قبولِ فعلی را مکفی از قبول لفظی میدانند. اما شهید ثانی، کلام شهید اول را قبول ندارند و میفرمایند: اینکه شما میفرمایید قبولِ فعلی کفایت میکند، منظورتان چیست؟ اگر:
الف) منظورتان این است که کفایت میکند در اباحه تصرّف: کلامتان درست است.
ب) منظورتان این است که آثارِ قرض بار می شود: ما این حرف را قبول نداریم! زیرا یکی از آثارِ قرض، ملکیّت است.