درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۱۸: کتاب الرهن ۸

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

عبد جانی در رهن

مقدمه 

در جلسات قبل بیان شد که سه چیز در مال رهنی شرط است:

  • عین بودن
  • مملوکیت
  • امکان قبض
  • صحّت بیع

سپس بحثی مطرح شد که: چه مواردی فاقد این شروط هستند و نمی‌توانند به عنوان مال رهنی واقع شوند. 

حال شهید می‌خواهند موردی را بیان کنند که رهن آن صحیح است و آن «عبد جانی» است.

 

عبد جانی

تعریف: به عبدی گویند که مرتکب جنایتی شده است و به واسطه آن جنایت، برگردنش قصاص یا دیه آمده است. 

حکمِ این عبد: امکان رهن دادن این عبد وجود دارد مطلقاً (چه جنایتش عمدی باشد و چه خطئی). زیرا مالیّت چنین عبدی همچنان باقی است و با ارتکاب جنایت این مالیّت از بین نخواهد رفت. وقتی هم که مالیّت باقی بود، طبیعتاً رهن دادن آن بدون مشکل خواهد بود.

نکته1: اگر عبدی مرتکب قتل عمد شود، ولیّ مجنیٌّ‌علیه مخیّر است بین اینکه:

الف) عبد را قصاص کند.

ب) عبد را به رقّیّت بکشاند.

ج) دریافت دیه از مولا (اگر مولا قبول کند).

ولی با این وجود، همچنان عبد مالیّت خواهد داشت و رهن آن بدون اشکال است. 

نکته2: اگر مولایی عبد جانی خود را رهن بدهد، مسئله سه صورت پیدا می‌کند:

  • ولی مجنیّ‌علیه او را قصاص می‌کند: در این صورت رهن باطل می‌شود و مرتهن باید برای دین خود فکر دیگری بکند.
  • ولیّ مجنی‌ّعلیه راضی به پرداخت دیه بشود و مولا هم قبول کند یا اینکه ولیّ مجنیّ‌علیه، عبد را عفو کند:: رهن به قوّت خود باقی است.
  • جنایت، به گونه‌ای نبوده است که تمامِ عبد را پوشش بدهد[۱]: در صورتی که مجنیّ‌علیه، عبد را به نسبت جنایت استرقاق کرد، رهن هم به همان نسبت باطل می‌شود. 

سؤال1: در جنایت خطئی، مولا مختار است که یا:

الف) دیه بدهد: اقلّ امرین از قیمت عبد و دیه جنایت.[۲] 

ب) خودِ عبد را تحویل مجنیّ‌علیه یا ولیّ او بدهد. 

حال اگر بعد از جنایتِ خطائی، مولا این عبد جانی را رهن بدهد، آیا این رهن دادن به معنای التزام مولا به دیه است یا خیر؟

پاسخ: وجهان:

  • معنای رهن دادن، التزام به دیه است. زیرا وقتی مولا عبدش را به عنوان رهن قرار می‌دهد، در واقع دارد او را در معرض فروش قرار می‌دهد (اگر راهن ـ مولا ـ نتواند دینش را به مرتهن بدهد، مرتهن می‌تواند عبد را بفروشد).
  • معنای رهن دادن، التزام به دیه نیست. زیرا خیلی از اوقات، انسان مالی را به عنوان رهن می‌دهد، امّا این به این معنا نیست که می‌خواهد آن را بفروشد یا از دست بدهد (مثلا یقین دارد که دینش را می‌پردازد و مالِ رهنی را آزاد می‌کند) به همین‌خاطر، رهن دادن به معنای التزام به دیه نیست. 

سؤال2: اگر مولا عبدش را رهن بگذارد ولی بعدا هم از فکّ رهن عاجز شود و هم نتواند دیه را به ولیّ مجنیّ‌علیه بدهد؛ در این صورت حق چه کسی نسبت به این عبد مقدم است؟ مرتهن یا ولی مجنیّ‌علیه؟

پاسخ: حقّ ولی مجنیّ‌علیه مقدم است. زیرا:

اولا: حق ولی مجنیّ‌علیه سابق است بر حق مرتهن (قبل از رهن، عبد چنین جنایتی را مرتکب شده بود و حق ولی مجنیّ‌علیه بر او تعلّق گرفته بود).

ثانیا: حق ولی مجنیّ‌علیه تعلّق گرفته است بر خصوصِ این عبد. لذا اگر عبدی ـ بدون این که رهن قرار داده شود ـ مرتکب جنایتی شود و بعد از دنیا برود، هیچ چیزی برگردن مولا نمی‌آید. ولی حق مرتهن به خصوص عبد تعلّق نگرفته است! اگر دین مرتهن پرداخت شود، دیگر مرتهن هیچ حقّی نسبت به خودِ عبد ندارد. 


مثلا عبد، صرفا جراحتی را به طرف مقابل وارد کرده است و دیه آن جراحت، نصفِ قیمت عبد است. 

دیه جنایت و قیمت عبد را جداگانه محسابه می‌کنند. سپس این دو قیمت را به هم می‌سنجند و هر کدام که پایین‌تر بود را به عنوان دیه در نظر می‌گیرند و مولا باید آن را پرداخت کند. 

۴

تطبیق عبد جانی در رهن

﴿ والجاني (عطف بر «العبد المرتد») مطلقاً ﴾ عمداً وخطأً (چه جنایت عمدی باشد و چه خطائی) ؛ لبقاء الماليّة (عبد با جنایت کردن، مالیّتش از بین نمی‌رود) وإن استحقّ العامد القتل (اگرچه استحقاق دارد عبد جانی عامد، قتل را ـ یعنی ولی دم می‌تواند او را قصاص کند ـ) ، ولجواز العفو (احتمال عفو او وجود دارد) . ثمّ إن قُتل (اگر این عبد به عنوان رهن قرار داده شد، سپس ولیّ مجنیّ‌علیه آمد و این عبد را قصاص کرد و از بین برد) بطل الرهن (رهن باطل می‌شود) ، وإن فداه مولاه أو عفى الوليّ (اگر مولا، فدیه این عبد را داد ـ دیه این عبد را پرداخت کرد ـ) بقي رهناً (رهن در جای خود باقی می‌ماند) ولو استُرقّ بعضه بطل الرهن فيه خاصّة (اگر استرقاق شد بعض عبد ـ مثل جایی که جراحتی رخ داده است ـ رهن تنها در قسمتی از عبد که استرقاق شده است باطل می‌شود) . وفي كون رهن المولى له في الخطأ التزاماً بالفداء وجهان (در اینکه مولا، عبد جانی را رهن می‌دهد در قتل خطائی، آیا این التزام به فداء است؟ دو وجه است ـ امکان دارد بگوییم التزام است و امکان دارد بگوییم التزام نیست ـ) كالبيع (مثل جایی که این عبد جانی را بفروشد) ﴿ فإن عجز المولى عن فكّه (اگر مولا از فکّ رهن عاجز شد ـ از طرفی مرتهن می‌گوید من برای استیفاء دینم باید عبد را بفروشم و از طرف دیگر ولیّ مجنیّ‌علیه می‌گوید این عبد جانی است و حق من به او تعلّق گرفته است ـ) قدّمت الجناية (حق ولی مجنیّ‌علیه مقدم می‌شود بر حق مرتهن) ﴾ لسبقها (جنایت سابق بر رهن رخ داده است) ، ولتعلّق حقّ المجنيّ عليه بالرقبة (حق مجنیّ‌علیه تعلّق گرفته است به خودِ عبد) ؛ ومن ثمّ لو مات الجاني لم يُلزم السيّد (و لذا اگر این عبد از دنیا برود، دیگر چیزی برگردن مولا نیست) ، بخلاف المرتهن (حق مرتهن به خصوص رقبه تعلّق نگرفته است) ، فإنّ حقّه (مرتهن) لا ينحصر فيها بل تشركها (رقبه) ذمّة الراهن (شریک است در حق مرتهن، ذمّه راهن) .

۵

رهن مال در معرض تلف

گاهی انسان مواردی را به عنوان مالِ رهنی قرار می‌دهد که زود فاسد می‌شوند و امکان اصلاح ندارند.[۱] اگر راهن چنین مواردی را که قبل از اجل فاسد می‌شوند و امکان اصلاح هم ندارند به عنوان رهن قرار بدهد، باید شرطِ بیع آن بشود به‌گونه‌ای که ثمن آن به عنوان رهن قرار بگیرد. 

مثال: مرتهن بگوید: «من این میوه را به عنوان رهن از شما قبول می‌کنم ولی آن را می‌فروشم و پولِ آن را به عنوان رهن در نزد خود نگه‌ می‌دارم تا وقتی که شما طلبت را بپردازی». 

سؤال1: اگر چنین شرطی قرار داده شود، فروش این محصول بر عهده چه کسی است؟

پاسخ: این فروش، وظیفه راهن است. اگر هم راهن از این فروش امتناع کرد، مرتهن می‌تواند به حاکم گزارش بدهد تا حاکم آن را بفروشد و اگر هم حاکم متعذّر شد، خود مرتهن می‌تواند آن را بفروشد (دفعاً للحرج و الضرر).

سؤال2: اگر اینگونه کالاها (که زود فاسد می‌شوند) به عنوان رهن قرار داده شوند ولی شرطِ بیع در آن‌ها نباشد (مطلق باشد) چنین معامله‌ای را باید چگونه در نظر گرفت؟ آیا باید آن را حمل بر شرطِ بیع کرد یا اینکه بگوییم رهن باطل است؟

پاسخ: دو نظر مطرح است:

الف) چنین معامله‌ای حمل می‌شود بر شرط بیع جمعاً بین حق راهن و مرتهن. یعنی از طرفی راهن در این جا حقّی دارد زیرا مالِ او در معرض فساد است و از طرفِ دیگر هم مرتهن حقّی دارد زیرا با از بین رفتن این مال، رهنِ او از بین رفته است و دستش خالی می‌ماند. 

ب) چنین رهنی باطل است. زیرا اقتضاء اطلاق بیع نیست و مالی هم که در دست مرتهن است، مالی است که صلاحیّت رهن علی‌الدوام را ندارد و در حکمِ مالِ تلف شده است، لذا می‌گوییم رهن باطل است. 

نظر شهید ثانی: ما قول دوم را قبول نداریم زیرا این مال در هنگام رهن، مالِ تامّ و تمامی بود، از طرفی هم شارع حکم کرده است که در فرض امتناع راهن بیع جایز است! لذا می‌توان آن را فروخت و ثمن را به عنوان رهن قرار داد. 

سؤال3: تا به حال بحث از محصولاتی بود که قبل از سررسید دین، فاسد می‌شوند. امّا اگر مالِ رهنی، از محصولاتی بود که فسادشان بعد از سررسید دین رخ می‌‌داد تکلیف چیست؟ مثال: زید دینی را برگردن عمرو دارد و سررسید این دین، فردا است. حال عمرو، 5 جعبه سیب را به عنوان مال رهنی در نزد زید می‌گذارد. این سیب‌ها قطعا تا فردا فاسد نمی‌شوند.

پاسخ: در این صورت رهن مشکلی ندارد. کما اینکه اگر دین حال باشد هم مشکلی ندارد. 

نکته1: اگر در رهن، شرط بیع شود، بر مرتهن لازم است که بر بیع تلاش کند (یا سراغ راهن برود و از او درخواست فروش کند و یا اگر راهن امتناع کرد سراغ حاکم برود و... به هر حال مرتهن باید به دنبال فروشِ این مال برود) زیرا اگر مرتهن این پیگیری‌ها را انجام ندهد، مال تلف می‌شود. لذا اگر مرتهن تلاشی نکند و این مال تلف شود، مرتهن ضامن خواهد بود و باید عوض آن را به مالک بدهد (مگر اینکه مالک نهی کند و به او بگوید: «تو حق فروش نداری»). 

نکته2: اگر امکان صلاح بدون بیع باشد، مرتهن حق فروش مال رهنی را ندارد. برای مثال: اگر مالِ رهنی انگور باشد که امکان تبدیل آن به کشمش وجود دارد، مرتهن نمی‌تواند این انگور‌ها را بدون اجازه راهن بفروشد.

بله! اگر این اصلاح، نیازمند هزینه‌هایی باشد، این هزینه‌ها و مؤونه‌ها برگردن راهن است. 


برخی موارد امکان اصلاح دارند مانند انگور! می‌توان آن را تبدیل به کشمش کرد. 

۶

تطبیق رهن مال در معرض تلف

﴿ ولو رهن ما يتسارع إليه الفساد (اگر رهن بدهد راهن آن‌چیزی را که به سرعت فاسد می‌شود) قبل الأجل (قبل از اجل و سررسید پرداخت دین فاسد می‌شود) ﴾ بحيث لا يمكن إصلاحه (به‌گونه‌ای که امکان اصلاح‌ آن وجود ندارد) كتجفيف العنب والرُطب (مثال برای منفی ـ قید یمکن است نه لایمکن ـ) ﴿ فليشترط بيعه (باید بیع آن شرط شود) ورهن ثمنه (و ثمن آن هم به عنوان رهن قرار بگیرد) ﴾ فيبيعه الراهن (وظیفه راهن است که آن را بفروشد) ويجعل ثمنه رهناً (و قرار بدهد راهن ثمن آن را به عنوان رهن) ، فإن امتنع منه (اگر امتناع کرد راهن از بیع) رفع المرتهن أمره إلى الحاكم ليبيعه (مسئله را پیش حاکم مطرح می‌کند تا حاکم آن را بفروشد یا امر به بیع آن کند) ، أو يأمر به، فإن تعذّر (اگر  راهن امتناع کند و حاکم هم متعذّر شد) جاز له (مرتهن) البيع (خود مرتهن می‌تواند بیع را انجام دهد) ، دفعاً للضرر والحرج (اگر صبر کند تا فاسد شود راهن ضرر می‌کند و همچنین خودِ مرتهن هم ضرر می‌کند زیرا دستِ او نیز از رهن کوتاه می‌شود) .

﴿ ولو أطلق ﴾ الرهن ولم يشترط بيعه ولا عدمه ﴿ حمل عليه ﴾ جمعاً بين الحقّين (اگر رهن را مطلق بگذارد ـ شرط بیع نکند ـ فرض می‌کنیم که شرطِ بیع هم مطرح شده است تا جمع کنیم بین حق راهن و مرتهن) مع كونه (مالی که یتسارع الیه الفساد) حالة الرهن صالحاً له (این مال در حال رهن، صلاحیت برای رهن را داشته است و رهن هم که اتّفاق افتاده است) . وقيل: يبطل (بیع کلا باطل است) لعدم اقتضاء الإطلاق البيع (اطلاق رهن ـ که شرط بیع در آن نشده است ـ بیع را اقتضاء نمی‌کند) ، وعدم صلاحيّته لكونه رهناً على الدوام (این مالی هم در معرض فساد است صلاحیّت ندارد که رهن علی‌الدوام باشد) ، فهو في قوّة الهالك (این مانند مالی است که تلف شده است) . وهو ضعيف (این قول دوم را قبول نداریم) ؛ لكونه عند العقد مالاً تامّاً (هنگام عقد که این میوه‌ها مالی تامّ بود) وحكم الشارع ببيعه على تقدير امتناعه منه صيانةً للمال جائز (در برخی نسخ آمده جابر که معنا را واضح‌تر می‌کند) ، لفساده (اینکه حکم کرده است شارع مقدس به بیع این مال در فرض امتناع راهن از بیع، این به خودی خود جابر از فساد است) . واحترز بقوله: «قبل الأجل» عمّا لو كان لا يفسد إلّا بعد حلوله (شهید اول با قید «قبل الاجل» احتراز کرد از آن چیزی که فاسد نمی‌شود مگر بعد از حلول اجل) بحيث يمكن بيعه قبله (به‌گونه‌ای که ممکن است بیع این مال قبل از فساد) فإنّه لا يُمنع (منع از رهن این مال نمی‌شود و نیازی به شرط هم ندارد) ؛ وكذا لو كان الدين حالّاً (اگر دین ما اصلا اجل نداشته باشد، بازهم نیازی به شرطِ بیع نیست) ؛ لإمكان حصول المقصود منه (زیرا مقصود از رهن ـ استیفاء دین ـ از این مال امکان پذیر است) . ويجب على المرتهن السعي على بيعه بأحد الوجوه (بر مرتهن واجب است که تلاش کند تا مال رهنی را بفروشد به یکی از وجوهی که گذشت) ، فإن ترك مع إمكانه ضمن (اگر مرتهن تلاش بر بیع را ترک کند و مال فاسد شود، ضامن است) ، إلّا أن ينهاه المالك (مگر اینکه مالک بگوید: «حتی اگر این مال فاسد هم شد، تو حق فروش آن را نداری») فينتفي الضمان (دیگر مرتهن در این صورت ضامن نیست) . ولو أمكن إصلاحه بدون البيع (اگر مالی که در معرض فساد است، امکان اصلاحش بدون بیع هم وجود دارد ـ مثل انگور که می‌توان آن را کشمش کرد ـ) لم يجز بيعه بدون إذنه (دیگر امکان فروش وجود ندارد). ومؤونة إصلاحه على الراهن (خرج‌های اصلاح هم بر عهده راهن است) ، كنفقة الحيوان (اگر حیوانی به عنوان رهن قرار داده شود، خرج‌های این حیوان با راهن است) .

﴿ والجاني مطلقاً عمداً وخطأً؛ لبقاء الماليّة وإن استحقّ العامد القتل، ولجواز العفو. ثمّ إن قُتل بطل الرهن، وإن فداه مولاه أو عفى الوليّ بقي رهناً ولو استُرقّ بعضه بطل الرهن فيه خاصّة. وفي كون رهن المولى له في الخطأ التزاماً بالفداء وجهان كالبيع ﴿ فإن عجز المولى عن فكّه قدّمت الجناية لسبقها، ولتعلّق حقّ المجنيّ عليه بالرقبة؛ ومن ثمّ لو مات الجاني لم يُلزم السيّد، بخلاف المرتهن، فإنّ حقّه لا ينحصر فيها بل تشركها ذمّة الراهن.

﴿ ولو رهن ما يتسارع إليه الفساد قبل الأجل بحيث لا يمكن إصلاحه كتجفيف العنب والرُطب ﴿ فليشترط بيعه ورهن ثمنه فيبيعه الراهن ويجعل ثمنه رهناً، فإن امتنع منه رفع المرتهن أمره إلى الحاكم ليبيعه، أو يأمر به، فإن تعذّر جاز له البيع، دفعاً للضرر والحرج.

﴿ ولو أطلق الرهن ولم يشترط بيعه ولا عدمه ﴿ حمل عليه جمعاً بين الحقّين مع كونه حالة الرهن صالحاً له. وقيل: يبطل (١) لعدم اقتضاء الإطلاق البيع، وعدم صلاحيّته لكونه رهناً على الدوام، فهو في قوّة الهالك. وهو ضعيف؛ لكونه عند العقد مالاً تامّاً وحكم الشارع ببيعه على تقدير امتناعه منه صيانةً للمال جائز، لفساده. واحترز بقوله: «قبل الأجل» عمّا لو كان لا يفسد إلّا بعد حلوله بحيث يمكن بيعه قبله فإنّه لا يُمنع؛ وكذا لو كان الدين حالّاً؛ لإمكان حصول المقصود منه. ويجب على المرتهن السعي على بيعه بأحد الوجوه، فإن ترك مع إمكانه ضمن، إلّا أن ينهاه المالك فينتفي الضمان. ولو أمكن إصلاحه بدون البيع لم يجز بيعه بدون إذنه. ومؤونة إصلاحه على الراهن، كنفقة الحيوان.

__________________

(١) قاله الشيخ في المبسوط ٢:٢١٦، والخلاف ٣:٢٤١، المسألة ٣٨ من كتاب الرهن.