درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۲۰: کتاب الرهن ۱۰

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

رهن برای دیه

شرائط رهن

شرائط حق (دین)[۱]

شرط اول: ثبوت حق

خلاصه مطالب قبل

باید آن حق بر ذمّه راهن باشد، ولو آن حق مستقرّ نباشد (متزلزل باشد). 

دیه: دو صورت دارد:

الف) جنایت مستقر شده باشد: جنایتی که اتّفاق افتاده است، تکلیفش معلوم باشد و تغییر نکند. مثال: شخصی که به قتل رسیده یا دندانش شکسته شده است، تکلیفشان از حیث دیه معلوم است. 

ب) جنایت مستقر نشده باشد: جنایتی که اتّفاق افتاده است، تکلیفش معلوم نباشد و ممکن است تغییر کند. مثال: شخصی که به سرش چاقو خورده است و در کُما به سر می‌برد، هنوز معلوم نیست که آیا می‌میرد و یا زنده می‌ماند. اگر زنده ماند، مقدار فرورفتگی چاقو در سرش چقدر است (تا بر آن اساس دیه را محاسبه نماییم)

 

بحث جدید 

برای وررود به بحث جدید در دیه، باید به دو مقدّمه توجّه داشت:

مقدمه اول: اگر جنایت عمدی باشد، حکمش قصاص است. البته ولیّ دم اختیار دارد که این جنایت را به دیه تبدیل کند. در صورت تبدیل به دیه، دیه عمد یک‌سال مهلت دارد و شبه عمد دو سال و خطائی سه سال. 

در قتل عمد، شخص قصدِ کشتن داشته است. ولی در شبه عمد، شخص قصد زدن داشته ولی قصد کشتن را نمی‌کرده است. در قتل خطائی هم نه قصد زدن بوده و نه قصد کشتن. 

مقدمه دوم: دیه در صورتی که عمد یا شبه‌عمد باشد، بر عهده خودِ جانی است. امّا اگر دیه خطائی باشد، پرداخت آن بر عهده «عاقله» است. به خویشاوندان نزدیک پدری عاقلة گویند (عمو، پسر عمو، پدربزرگ).

اصلِ بحث: در رهن گرفتن در جنایت، سه حالت متصوّر است: 

  • اگر دیه حالّ باشد (نقد شده باشد)[۲]: رهن گرفتن جایز است مطلقا؛ یعنی دیگر فرقی نمی‌کند که این دیه بر عهده خود جانی بوده است (عمد و شبه‌عمد) یا بر عهده عاقله (خطائی). 
  • اگر دیه حال نباشد و بر عهده جانی باشد (عمد و شبه‌عمد): بازهم می‌توان برای آن رهن گرفت.
  • اگر دیه حال نباشد و بر عهده عاقلة باشد (خطائی): در این صورت رهن گرفتن جایز نیست. زیرا در قتل خطائی، پرداخت دیه بر عهده عاقله است. لذا برای تعیین دیه، باید صبر کرد تا یکسال از موعد دیه بگذرد (و یک سوم دیه حال شود) تا بررسی کنیم و ببینم عاقله جانی چه کسانی هستند.[۳]. در واقع، عاقلة در زمان حلول دین ملاک است و نه عاقله در زمان قتل! پس می‌توان گفت تا قبل از حالّ شدن دین، اصلاً عاقله معلوم نیستند که بخواهیم از آن‌ها رهن بگیریم.

آن شرائطی که بر عهده راهن است و مرتهن بر آن اساس، از راهن طلب رهن می‌کند. 

مانند جایی که دیه قتل عمد بوده است و یک‌سال گذشته است. 

ممکن است در مدّت یک‌سال، برخی از عاقله از دنیا بروند! لذا تا زمانی که بخشی از دیه حالّ نشده است، نمی‌توان عاقله را محاسبه و شناسایی کرد.

۴

تطبیق رهن برای دیه

ثم إن كانت (دیه) حالّة (اگر عمد است یک‌سال از آن گذشته باشد، اگر شبه‌عمد است دو سال بگذرد و در خطا سه سال) أو لازمة للجاني كشبيه العمد جاز الرهن عليها مطلقاً (رهن بر دیه مطلقا جایز است، ولو بر عهده عاقله باشد) ﴿ وفي الخطأ ﴾ المحض (در مقابل شبه‌عمد) لا يجوز الرهن عليها قبل الحلول (قبل از حالّ شدن رهن بر آن جایز نیست) ؛ لأنّ المستحقّ عليه غير معلوم (معلوم نیست که چه کسی باید این دیه را پرداخت کند) ؛ إذ المعتبر من وجد منهم عند حلولها مستجمعاً للشرائط (آن‌چه معتبر است کسی از عاقله است که یافت شود هنگام حلول دیه، در حالی که مستجمع شرائط است) ، بخلاف الدين المؤجّل (به خلاف دین اجل دار) ؛ لاستقرار الحقّ والمستحقّ عليه (دین موجل در جاهای دیگر، هم حق استقرار دارد و هم مستحق آن ـ کسی که باید دین را پرداخت کند ـ واضح است) . ويجوز الرهن ﴿ عند الحلول على قسطه ﴾ (هنگامی که دین حال می‌شود رهن گرفتن جایز می‌شود) وهو الثلث بعد حلول كلّ حول من الثلاثة (هر سالی که می‌گذرد، یه سوم آن دیه قتل خطائی حالّ می‌شود) .

۵

رهن بر مال‌الکتابة

مثالی دیگر: مال الکتابة

مقدمه: عقد کتابت، عقدی است که بین مولا و عبد بسته می‌شود. در این عقد، شرط می‌شود که عبد با دادن مقداری معیّن از مال به مولا، آزاد شود. عقد کتابت دو صورت دارد: 

  • کتابت مشروط: مولا شرط می‌کند که تا وقتی عبد، تمامِ مالِ مورد توافق را نداده است، هیچ مقدار از او آزاد نمی‌شود. 
  • کتابت مطلق: مولا شرطی مطرح نمی‌کند و عبد، به نسبت پولی که پرداخت می‌کند (از مبلغ مورد توافق) آزاد می‌شود. 

نکته: در اینکه عقد کتابت، جایز است یا لازم، سه نظریه مطرح شده است:

الف) شهید اول: عقد کتابت لازم است از طرفین (مولا و عبد). یعنی نه عبد می‌تواند معامله را به هم بزند و نه مولا. 

ب) شیخ طوسی: اگر عقد کتابت مشروط باشد، از طرف عبد جایز است.[۱] امّا در عقد کتابت مطلق، عقد لازم است از طرفین (مولا و عبد)

ج) ابن‌حمزه: عقد کتابت مشروط از طرفین جایز است ولی عقد کتابت مطلق، از طرف عبد جایز است. 

اصلِ بحث: یکی از مواردی که در ذمّه ثابت است و می‌شود برای آن رهن گرفت، «مال الکتابة» است. برای مثال اگر قرار باشد عبدی 20 میلیون به مولا بدهد تا آزاد شود، در این صورت مولا می‌تواند برای این مال‌الکتابه از مولا رهن دریافت کند اگرچه کتابت مشروط باشد؛ البته این بنا بر نظر شهید اول است که عقد کتابت را از طرفین لازم می‌دانند.

امّا شیخ طوسی از آنجایی که عقد کتابت مشروط را از طرفِ عبد جایز می‌دانند، لذا رهن بر مال‌الکتابه را صحیح نمی‌دانند. زیرا فایده‌ای ندارد. 

اشکال شهید ثانی بر شیخ طوسی: چگونه شما در ثمن مبیعی که در عقدی جایز بود و خیار داشت قائل به جواز رهن بر آن معامله می‌شدید؟ مگر در آن جا هر وقت شخص اراده می‌کرد نمی‌توانست عقد را به هم بزند؟ در ما نحن فیه‌ هم همینطور است. 

طبقِ قول ابن‌حمزه هم (که کتابت مشروط از طرفین و کتابت مطلق از طرف عبد جایز می‌دانست) رهن‌گرفتن جایز نخواهد بود که همان اشکال شهید ثانی به شیخ طوسی، دوباره در اینجا هم وارد می‌شود. 


یعنی عبد می‌تواند از دادن مال امتناع کند و در مقابل مولا هم می‌تواند در صورتی که عبد مال را نداد، معامله را به هم بزند. 

۶

تطبیق رهن بر مال‌الکتابة

﴿ ومال الكتابة (یکی از مثال‌های دین ثابت در ذمّه، مال الکتابه است) وإن كانت مشروطة (اگرچه کتابت، کتابت مشروط باشد) على الأقرب (اینکه می‌شود برای مال الکتابه رهن دریافت کرد، قول اقرب است) ﴾ لأنّها (کتابت مشروطه) لازمة للمكاتب (مکاتب عبدی است که عقد کتابت را انجام داده است) مطلقاً (چه مطلقه چه مشروطه) على الأصح. والقول الآخر (شیخ طوسی) أنّ المشروطة جائزة من قبل المكاتب (عقد مکاتبه مشروطه از طرف عبد جایز است) فيجوز له تعجيز نفسه (حالا که جایز است، عبد می‌تواند خود را عاجز کند از پرداخت مال‌الکتابة ـ مثلا کار نکند و پولی در نیاورد ـ) ، ولا يصحّ الرهن على مالها (صحیح نیست رهن بر مال الکتابة) ؛ لانتفاء فائدته (فایده‌ای ندارد این رهن گرفتن) ؛ إذ له إسقاطه متى شاء (زیرا او می‌تواند اسقاط کند هر وقت که خواست) .

و (اشکال شهید ثانی بر شیخ طوسی:) هو (قول شیخ طوسی) على تقدير تسليمه (بر فرض که بپذیریم عبد کتابت مشروطه از سمت عبد جایز است) غير مانع منه (این مانع از دریافت رهن نمی‌شود) ، كالرهن على الثمن في مدّة الخيار (مانند رهنی است که برای ثمن در مدّت خیار گرفته می‌شود) . وفي قول ثالث (در قول سوّمی آمده است ـ قول ابن‌حمزه ـ) : أنّ المشروطة جائزة من الطرفين، والمطلقة لازمة من طرف السيّد خاصّة (عقد چه مشروط باشد و چه مطلق از طرف عبد جایز است ولی برای مولا، عقد در مشروطه برای او جایز است ولی در مطلقه جایز نیست) ويتوجّه عدم صحّة الرهن أيضاً كالسابق (وجیه شمرده می‌شود عدم صحّت رهن همچنین مانند مورد سابق) . (اشکال شهید ثانی در اینجا هم وارد می‌شود)

۷

مال الجعاله

مثالی دیگر: مال الجعالة

مقدمه: عقد جعاله، تا قبل از اتمام عمل توسط عامل، عقدی جایز است؛ یعنی می‌توان آن را به هم زد. عقد جعاله شبیه به عقد اجاره است. 

مثال: شخصی انگشترش را گُم کرده است. لذا می‌آید و می‌گوید: «اگر کسی انگشتر من را پیدا کند، 10 هزارتومان به او می‌دهم». در این صورت، تا قبل از این که انگشتر پیدا شود عقد جایز است و قابل فسخ است. 

اصلِ بحث: یکی از مثال‌ها برای مالِ ثابت فی‌الذمّه «جُعل» است البته بعد از انجام عمل. یعنی بعد از انجام عمل، عامل می‌تواند از جاعل رهن دریافت کند. 

امّا تا قبل از انجام عمل، دریافت رهن جایز نیست. زیرا هنوز استحقاق وجود ندارد (ذمّه جاعل مشغول به چیزی نشده است که بخواهد در مقابل آن رهن دریافت کند).

نظری دیگر: بعد از شروع عمل، رهن گرفتن جایز می‌شود. زیرا شروع عمل، منتهی به لزوم می‌شود مانند ثمن در مدّت خیار (چه طور برای ثمن در مدّت خیار می‌گویید رهن گرفتن جایز است با اینکه هنوز معامله لازم نشده است، خب در ایجا هم همین را بگویید!)

اشکال شهید ثانی به این نظر: این کلام باطل است. زیرا ثمن در مدّت خیار را اگر رها کنید خود به خود لازم می‌شود و اصل هم در آن عدم فسخ است. امّا در جعاله اینگونه نیست! یعنی اینگونه نیست که اگر عامل را رها کنی، خود به خود 10 هزارتومان را طلبکار شود. باید برود و کار کند و معلوم هم نیست بتواند عمل را انجام بدهد. لذا قیاس این دو مورد با یکدیگر صحیح نیست. 

۸

تطبیق مال الجعاله

﴿ ومال (عطف بر قرض) الجعالة بعد الردّ (بعد از ردّ مال گمشده ـ بعد از عمل عامل ـ) ﴾ لثبوته في الذمّة حينئذٍ (چون ثابت است این مال جعاله در ذمّه آقای جاعل وقتی که کار تمام شده است) ﴿ لا قبله (نه قبل از عمل و قبل از ردّ) ﴾ وإن شرع فيه (اگرچه شروع کرده باشد عامل در عمل) ؛ لأنّه لا يستحقّ شيئاً منه إلّا بتمامه (اینگونه نیست که این شخص بگوید من 5 ساعت به دنبال آن می‌گردم هر ساعت باید به من 2 هزارتومان بدهی! بلکه کار که تمام شود تازه صاحبِ کلّ 10 هزار تومان می‌شود) . وقيل (نظری دیگر:) : يجوز بعد الشروع (جایز است رهن گرفتن بعد از شروع در عمل) ؛ لأنّه يؤول إلى اللزوم (شروع در عمل، بازگشتش به لزوم است ـ منتهی می‌شود به لزوم ـ) كالثمن في مدّة الخيار (مثل ثمنی که در بیع خیاری، بایع از مشتری طلبکار می‌شود) وهو ضعيف (قول قیل ضعیف است) ، والفرق واضح (قیاسی هم که مانحن فیه را به ثمن در مدّت خیار قیاس کرد، باطل است) ؛ لأنّ البيع يكفي في لزومه إبقاؤه على حاله فتنقضي المدّة (زیرا در لزوم بیع، کفایت می‌کند همینقدر که ابقاء بشود آن بیع به حال خودش تا انقضاء مدّت) ، والأصل عدم الفسخ (اصل عدم فسخ است) ، عكس الجعالة (به خلاف جعاله) .

۹

شرائط دین / شرط دوم: امکان استیفاء حق

شرائط دین (حق)

شرط دوم: امکان استیفاء حق 

رهنی که راهن قرار است به مرتهن بدهد، باید به گونه‌ای باشد که مرتهن بتواند حقش را از آن رهن استیفاء کند. زیرا گاهی برخی دین‌ها که برگردن راهن می‌آیند، به گونه‌ای هستند که استیفاء آن‌ها از رهنی که راهن می‌گذارد ممکن نیست! 

مثال: زید اجیر شده است تا برای عمرو، 10 روز خیاطی کند. عمرو به زید می‌گوید: «من این خیاطی را از شخصِ تو (زید) می‌خواهم و نه شخصِ دیگری!». حال اگر عمرو، مُزد زید را همان اول بدهد (مثلا یک میلیون) در این صورت عمرو از زید طلبکار می‌شود. پس عمرو (کسی که اجیر گرفته) طلبکار است و زید  (کسی که اجیر شده است) بدهکار می‌باشد و بدهی هم 10 روز عمل خیاطی شخصِ زید است. حال عمرو نمی‌تواند برای این طلبش از زید، رهنی را دریافت کند! زیرا زید هر مالی را به عنوان رهن به عمرو بدهد فایده‌ای ندارد. چون حقّی که برای عمرو است، 10 روز عمل زید است! با پول که نمی‌توان این حق را استیفاء کرد![۱]


اگر حق عمرو، 10 روز خیاطی به نحو مطلق بود، در این صورت رهن گرفتن معنی داشت! می‌توانست با پولِ رهنی هر خیاطی را خواست بیاورد. ولی وقتی عملِ خودِ زید شرط شده است، رهن گرفتن بی‌فایده است چون استیفاء آن حق ممکن نخواهد بود. 

۱۰

تطبیق شرائط دین / شرط دوم: امکان استیفاء حق

﴿ ولابدّ من إمكان استيفاء الحقّ من الرهن ﴾ (حتما باید امکان استیفاء حق از رهن وجود داشته باشد) لتحصل الفائدة المطلوبة من التوثّق به (تا حاصل شود فایده‌ای که مطلوب است از وثیقه قرار دادن به آن رهن) ﴿ فلا يصحّ ﴾ الرهن ﴿ على منفعة المؤجر عينه ﴾ (صحیح نیست رهن بر منفعتی که اجاره داده شده است عین او) مدّة معيّنة؛ لأنّ تلك المنفعة الخاصّة (مثل خیاطی خصوص زید) لا يمكن استيفاؤها إلّا من العين المخصوصة (استیفاء این حق ممکن نیست مگر با خیاطی خودِ زید) ، حتى لو تعذّر الاستيفاء منها بموت (اگر در مثال ما زید از دنیا برود اجاره باطل می‌شود) ونحوه بطلت الإجارة ﴿ فلو آجره في الذمّة (اگر اجاره کند شخص را در ذمّه) جاز (رهن می‌شود جایز) ﴾ كما لو استأجره على تحصيل خياطة ثوب بنفسه أو بغيره، لإمكان استيفائها حينئذٍ من الرهن (در این صورت می‌توان از آن مال رهنی، حق را استیفاء کرد) ، فإنّ الواجب تحصيل المنفعة (خیاطی) على أيّ وجه اتّفق (تفاوتی نمی‌کند) .

(زید به عمرو یک میلیون تومان قرض می‌دهد، حال زید می‌خواهد از عمرو مالی را به عنوان رهن دریافت کند. اگر مالی را که زید به عنوان رهن در نزد عمرو می‌گذارد برابر با یک میلیون باشد از لحاظ ارزشی مشکلی ندارد ـ واضح است ـ امّا اگر مالِ رهنی، کمتر یا بیشتر از مقدار قرض باشد، تکلیف چیست؟ شهید می‌فرمایند: هم زیاد بودن دین از رهن جایز است و هم کم بودن آن! فقط اگر دین بیشتر از رهن باشد، اگر مال رهنی طبق شرایط فروخته شد و بخشی از حق استیفاء شد، ما بقی بر ذمّه راهن باقی خواهد ماند و باید بپردازد)

﴿ وتصحّ زيادة الدين على الرهن ﴾ (جایز است که دین بیشتر از مالِ رهنی باشد) فإذا استوفى الرهن (وقتی استیفاء دین از رهن شد) بقي الباقي منه متعلّقاً بذمّته (مقدار باقی‌مانده برگردن راهن می‌ماند) ﴿ وزيادة الرهن على الدين ﴾ (جایز است که مالِ رهنی بیشتر از دین باشد) وفائدته (سه تا فایده دارد:) (فایده اول:) سعة الوثيقة (وثیقه وسیع است و توسعه دارد) و (فایده دوم:)‌ منع الراهن من التصرّف في المجموع، فيكون باعثاً على الوفاء (راهن را مجبور می‌کند تا سریعتر بیاید و دینش را بپردازد) ، و (فایده سوم:) لإمكان تلف بعضه (امکان دارد برخی از این رهن بدون افراط و تفریط مرتهن تلف شود) ، فيبقى الباقي حافظاً للدين (ما بقی بتواند حافظ دین باشد).

لما هو أعمّ منه.

ووصف الغلبة للتنبيه على أنّ العدالة لا تعتبر في نفس الأمر ولا في الدوام؛ لأنّ عروض الذنب ليس بقادح على بعض الوجوه كما عرفته في باب الشهادات والمعتبر وجودها غالباً.

﴿ وأمّا الحق :

﴿ فيشترط ثبوته في الذمّة أي استحقاقه فيها وإن لم يكن مستقرّاً ﴿ كالقرض وثمن المبيع ولو في زمن الخيار ﴿ والدية بعد استقرار الجناية وهو انتهاؤها إلى الحدّ الذي لا يتغيّر موجبها لا قبله؛ لأنّ ما حصل بها في معرض الزوال بالانتقال إلى غيره. ثم إن كانت حالّة أو لازمة للجاني كشبيه العمد جاز الرهن عليها مطلقاً ﴿ وفي الخطأ المحض لا يجوز الرهن عليها قبل الحلول؛ لأنّ المستحقّ عليه غير معلوم؛ إذ المعتبر من وجد منهم عند حلولها مستجمعاً للشرائط، بخلاف الدين المؤجّل؛ لاستقرار الحقّ والمستحقّ عليه. ويجوز الرهن ﴿ عند الحلول على قسطه وهو الثلث بعد حلول كلّ حول من الثلاثة.

﴿ ومال الكتابة وإن كانت مشروطة على الأقرب لأنّها لازمة للمكاتب مطلقاً على الأصح. والقول الآخر أنّ المشروطة جائزة من قبل المكاتب فيجوز له تعجيز نفسه، ولا يصحّ الرهن على مالها؛ لانتفاء فائدته؛ إذ له إسقاطه متى شاء (١).

__________________

(١) وهو للشيخ في المبسوط ٢:١٩٧، والقاضي في المهذّب ٢:٤٤، وابن إدريس في السرائر ٢:٤١٧، ويحيى بن سعيد في الجامع للشرائع:٢٨٧.

وهو على تقدير تسليمه غير مانع منه، كالرهن على الثمن في مدّة الخيار. وفي قول ثالث: أنّ المشروطة جائزة من الطرفين، والمطلقة لازمة من طرف السيّد خاصّة (١) ويتوجّه عدم صحّة الرهن أيضاً كالسابق.

﴿ ومال الجعالة بعد الردّ لثبوته في الذمّة حينئذٍ ﴿ لا قبله وإن شرع فيه؛ لأنّه لا يستحقّ شيئاً منه إلّا بتمامه. وقيل: يجوز بعد الشروع؛ لأنّه يؤول إلى اللزوم كالثمن في مدّة الخيار (٢) وهو ضعيف، والفرق واضح؛ لأنّ البيع يكفي في لزومه إبقاؤه على حاله فتنقضي المدّة، والأصل عدم الفسخ، عكس الجعالة.

﴿ ولابدّ من إمكان استيفاء الحقّ من الرهن لتحصل الفائدة المطلوبة من التوثّق به ﴿ فلا يصحّ الرهن ﴿ على منفعة المؤجر عينه مدّة معيّنة؛ لأنّ تلك المنفعة الخاصّة لا يمكن استيفاؤها إلّا من العين المخصوصة، حتى لو تعذّر الاستيفاء منها بموت ونحوه بطلت الإجارة ﴿ فلو آجره في الذمّة جاز كما لو استأجره (٣) على تحصيل خياطة ثوب بنفسه أو بغيره، لإمكان استيفائها حينئذٍ من الرهن، فإنّ الواجب تحصيل المنفعة على أيّ وجه اتّفق.

﴿ وتصحّ زيادة الدين على الرهن فإذا استوفى الرهن بقي الباقي منه متعلّقاً بذمّته ﴿ وزيادة الرهن على الدين وفائدته سعة الوثيقة ومنع الراهن من التصرّف في المجموع، فيكون باعثاً على الوفاء، ولإمكان تلف بعضه، فيبقى الباقي حافظاً للدين.

__________________

(١) وهو قول ابن حمزة في الوسيلة:٣٤٥.

(٢) قاله العلّامة في التذكرة ١٣:١٨٢.

(٣) في (ر) : آجره.