درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۲۴: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۵)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مسئله پنجم. علم به مقدار و اوصاف ثمن

  • یکی از شرائط صحت بیع این است که باید به ثمن از حیث مقدار و جنس و وزن علم داشته باشد یعنی اگر مقدار یا جنس و وصف ثمن مشخص نباشد معامله باطل است.

بحث مخصوص ثمن نیست و مثمن هم باید معلوم الجنس و معلوم الوصف باشد. بحث را بر روی ثمن برده است زیرا اگر بنا باشد چیزی مجهول باشد بین ثمن و مثمن معمولا ثمن است والا مثمن و مبیع چون قصد اولیه مشتری به او تعلق گرفته است معوم است که چیست و چه مقدار می خواهد والا تفاوتی بین ثمن و مثمن نیست.

  • نتیجه می گیرد که اگر در معامله ای تعیین ثمن به یکی از بایع و مشتری یا اجنبی سپرده شد این بیع باطل است اجماعا.

مثلا می گوید این را می فروشم هر چقدر که گفتی یا گفتم یا فلانی گفت، این بیع باطل است و باید قبل از بیع مقدار ثمن مشخص باشد. می فرماید گرچه یک روایت شاذ داریم (شاذ یعنی متعدد نیست) که از آن استفاده می شود که می توان ثمن را بعهده مشتری واگذار کرد (هر مقداری که او گفت) که در روایت می فرماید یا مشتری باید قیمت کارشناسی بازار را معین بکند یا بالا تر از آن را و حق ندارد کمتر از آن را معین بکند و اگر ارزانتر قیمت بکند باطل است. (می فرماید حکم کلی است و می گوید گرچه این روایت را داریم ولی حکم همانی است که قبلا گفته شد)

  • اگر بیع انجام بشود در مقابل ثمن مجهول مثلا مقداری پول در کیسه دارد و می گوید ماشینت را در مقابل این کیسه می خرم. در حقیقت مشخص است در کیسه چقدر است اما علم ما به آن تعلق نگرفته است. باطل است گرچه مشاهده هم بشود، یعنی مشتری در کیسه را باز کند و ببیند. در این حالت هم بیع صحیح نیست زیرا با دیدن هم جهالت از بین نمی رود و معامله غرری است.

در این امر دوم مخالف هایی نیز موجود است مثلا شیخ طوسی در مالی که وزن می شود می فرماید ثمن اگر موزون باشد رویت کافی است. مثلا اگر ثمن گندم باشد که موزون است و دیده بشود جهالت به این مقدار اشکالی ندارد و دیدن کافی است.

سید مرتضی در مال سَلَم دیدن را کافی می داند (پیش فروش) جایی که ثمن نقد است و مبیع نسیه است، مثلا هنوز گندم آماده نیست و در زمین است پیش فروش می کند را استثنا کرده است و گفته لازم نیست ثمن معلوم المقدار باشد.

ابن جنید هم می فرماید مطلقا مجهول باشد اشکالی ندارد یعنی چه در معامله سلم و چه غیر سلم، چه موزون باشد و چه غیر موزون. فقط شرط این است که مبیع صُبره باشد (صبره یعنی مثلا جایی که گندم را می ریزند و کوه می شود) گفته مبیع صبره باشد که مقدارش مجهول است و جنس مبیع هم با ثمن مختلف باشد تا ربا لازم نیاید، دیگر لازم نیست مقدار صبره مشخص باشد.

  • اگر بیع انجام بشود در مقابل ثمن مجهول الصفه بیع باطل است مثلا درهم های مختلف موجود است که با یکدیگر تفاوت دارند و در مکانی که چند درهم رایج است مشخص نکند به کدام درهم ها فرخته است. آیا به درهم عراقی فرخته یا به درهم حجازی، وصف را معین نکند معامله باطل است. پس صفتی که در قیمت یا مقصود خرید کالا تفاوت ایجاد می کند را باید مشخص کنند.
  • اگر بیع انجام بشود در مقابل ثمن مجهول الجنس، بگوید در مقابل صد سکه فروختم و معین نکند سکه طلا یا نقره، می فرماید وقتی جنس را معین نکرد معامله باطل است.
۴

تطبیق مسئله پنجم. علم به مقدار و اوصاف ثمن

﴿ الخامسة ﴾ :

﴿ يشترط علم الثمن قدراً وجنساً ووصفاً ﴾ (شرط است علم به ثمن هم از حیث مقدار هم جنس و هم وصف) قبل إيقاع عقد البيع (قبل از عقد بیع باید معین باشد. اگر بعد از معامله مثلا پول هایی که معلوم نبود چند تا است را از داخل کیسه در بیاورند و بشمارند معامله باطل است اگر چه در یک جلسه باشد) ﴿ فلا يصحّ البيع بحكم أحد المتعاقدين أو أجنبيّ ﴾ (صحیح نیست بیع به حکم یکی از متعاقدین ، یعنی این که بیع را انجام بدهند به هر مقداری که بعدا خریدار حکم کند یا فروشنده حکم کند، یا اجنبیی حکم کند) اتّفاقاً، وإن ورد في رواية شاذّة جواز تحكيم المشتري (اگر چه در روایت شاذی سپردن قیمت به دست مشتری جایز دانسته شده است

روایت:  عَنْ رِفَاعَةَ اَلنَّخَّاسِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سَاوَمْتُ رَجُلاً بِجَارِيَةٍ فَبَاعَنِيهَا {با کسی  معامله ای انجام دادم نسبت به جاریه ای } بِحُكْمِي فَقَبَضْتُهَا مِنْهُ عَلَى ذَلِكَ {جاریه را بمن فروخت در مقابل حکمی که خودم بکنم و قیمتی که معین بکنم وجاریه را با همین شرط که بعدا قیمت را معین کنم تحویل گرفتم} ثُمَّ بَعَثْتُ إِلَيْهِ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ {بعدا هزار درهم برایش فرستادم} فَقُلْتُ هَذِهِ أَلْفُ دِرْهَمٍ حُكْمِي عَلَيْكَ أَنْ تَقْبَلَهَا {گفتم این هزار درهم و حکم من بر تو این است که این را قبول بکنی} فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا مِنِّي {قبول نکرد} وَ قَدْ كُنْتُ مَسِسْتُهَا {من با این جاریه قبل از ارسال پول خوابیده بودم} قَبْلَ أَنْ أَبْعَثَ إِلَيْهِ بِالثَّمَنِ فَقَالَ أَرَى أَنْ تُقَوِّمَ اَلْجَارِيَةَ قِيمَةً عَادِلَةً {حضرت فرمودن می روی و این جاریه را قیمت عادله می کنی} فَإِنْ كَانَ قِيمَتُهَا أَكْثَرَ مِمَّا بَعَثْتَ إِلَيْهِ {اگر قیمتش بیشتر از هزار درهم است باید اضافه را به او بدهی،یعنی حق نداری از قیمت بازار کمتر بپردازی} كَانَ عَلَيْكَ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْهِ مَا نَقَصَ مِنَ اَلْقِيمَةِ وَ إِنْ كَانَ ثَمَنُهَا أَقَلَّ مِمَّا بَعَثْتَ إِلَيْهِ {اگر قیمت پایین تر باشد نمی توانی اضافه را پس بگیری} فَهُوَ لَهُ .) فيلزمه الحكم بالقيمة فما زاد (لازم است که مشتری حکم بکند به قیمت بازار یا بالاتر از بازار) ﴿ ولا بثمن مجهول القدر (در مقابل ثمنی هم که مقدارش مجهول است هرچند وصفش معلوم باشد معامله باطل است) وإن شوهد ﴾ (اگر چه ثمن را نشان بدهد) لبقاء الجهالة (معامله باطل است زیرا جهالت باقی است) وثبوت الغرر (معامله غرری است) المنفيّ معها.(غرری که منفی است با وجود جهالت) خلافاً للشيخ (نسبت به ثمن مجهول المقدار) في الموزون (شیخ طوسی فرموده اگر موزون باشد ثمن ایرادی ندارد که مجهول المقدار باشد و مشاهده کفایت می کند) وللمرتضى في مال السَلَم (و بر خلاف سید مرتضی که در مال پیش فروش فرموده لازم نیست ثمن نقد معلوم المقدار باشد) ولابن الجنيد (بر خلاف ابن جنید) في المجهول مطلقاً (که فرموده چه سلم باشد و چه نباشد و چه موزون باشد و نباشد ایرادی ندارد) إذا كان المبيع صبرة مع اختلافهما جنساً (بشرط این که مبیع صبره باشد {تل و کوه مانند ریخته شود مانندگندم} و اختلاف در جنس هم داشته باشند ثمن و مثمن) ﴿ ولا مجهول الصفة ﴾ (معامله مجهول الصفه جایز نیست) كمئة درهم وإن كانت مشاهدة لا يعلم وصفها مع تعدد النقد الموجود (مانند این که بگوید به صد سکه فروختم هرچند سکه ها را نشان بدهد اما وصف آن سکه ها مشخص نگردد، در جایی که مردم چند نوع درهم استفاده می کنند مثلا درهم حجازی و شامی و عراقی را مشخص نکرده است) ﴿ ولا مجهول الجنس وإن علم قدره ﴾ (اگر ثمن مجهول الجنس باشد هم معامله باطل است هرچند صفتش معین باشد مانند جایی که گفته سکه عراقی اما طلا یا نقره بودن را مشخص نکرده است) التحقّق الجهالة في الجميع. (زیرا در تمامی این صُوَر جهل به ثمن و مثمن باقی است)

۵

ضمان در بیع فاسد

تا کنون عرض شد که اگر ثمن مجهول باشد بیع باطل است. اگر بیع فاسد و باطل باشد حتی اگر قبض انجام شده باشد تاثیری ندارد و فقط ممکن است برخی بگویند مانند معامله معاطاتی می باشد که صیغه در آن شرط نیست و قبض کفایت می کند و در این جاهم قبض و اقباض انجام شده است و صحیح است.

در جواب می فرماید در معامله معاطاتی هم اگر با جهل به مبیع معامله انجام بدهی باطل است و معامله معاطاتی همه شرایط بیع را باید دارا باشد بجز عقد.

اگر مبیع را با فساد بیع اخذ کرده باشد ضمان هم دارد. و اگر ثمن را خرج کند یا عین را بفروشد ضامن است که هنگام رجوع آن را برگرداند. شاید بتوان گفت تا هنگامی که هیچ یک رجوع نکرده اند بجهت رضایت بتوان از آن ها استفاده کرد اما در هنگام رجوع باید پس داد. بنا به حدیث کلما یُضمن بصیحه یُضمن بفاسده و کلما لایُضمن بصحیحه لا یُضمن بفاسده، یعنی اگر کتاب را در معامله صحیحی به دو دینار عراقی فروختیم صحیحش ضمان دارد یعنی اگر کتاب را تحویل دادم ضامن هستی که ثمن را بپردازی هرچند کتاب در دست مشتری طلف بشود. حال هم باید کتاب را و اگر نمی شود عوض آن را (قیمت یا مثل) پرداخت. برعکس این داستان هم صحیح است یعنی هر معامله ای که صحیح آن ضمان ندارد فاسد آن هم ضمان ندارد مانند هبه. اگر کتاب را هدیه کرد ضمان ندارد و اگر کتاب از بین برود نمی توان برای آن عوض را طلب کرد، تا زمانی که کتاب موجود است و معامله جائزه، می تواند رجوع کرد، اما وقتی کتاب از بین رفت نمی توان رجوع کرد ولذا گفته اند فاسدش هم ضمان ندارد.

در ما نحن فیه یضمن بصحیحه است ولذا یضمن بفاسده هم صدق می کند.

نتیجتاً بایع می تواند به مشتری رجوع کند و هم ثمن را پس بگیرد و هم نماء های متصل و منفصل را پس بگیرد و هم منافع مستوفات و غیر مستوفات را بگیرد.

اگر آن چیزی که به طرف مقابل داده شده نماء و منافع دارد می تواند آن را بگیرد. مانند ماشین که اجاره مدتی که در دست او بوده است را می تواند بگیرد چه او استفاده کرده باشد و چه استفاده نکرده باشد.

ضمان مشتری نسبت به مبیع چگونه است؟ مبیع دو جور است قیمی و مثلی. اگر تلف نشده باشد که خودش را پس می گیرد والا

اگر قیمی باشد و تلف شده باشد سه نظر مطرح است: ضمان قیمت یوم التلف ملاک است، یعنی روزی که از بین رفت ارزش آن چه مقدار بوده است آن را باید بپردازد.

برخی گفته اند ضمان یوم القبض ملاک است و برخی گفته اند بالا ترین قیمت از روز قبض تا زمان تلف را باید بپردازد.

شهید می فرماید: اگر تفاوت قیمت به سبب نقص یا زیاده در عین باشد قول سوم ملاک است، مثلا گوسفند را مدتی به آن رسیده است چاق و گران شده و سپس رسیدگی نکرده و لاغر شده و ارزان.

اما اگر تفاوت قیمت بخاطر قیمت بازار باشد قیمت یوم التلف ملاک است.

اگر مبیع مثلی باشد ضامن مثل است اگر ممکن باشد و اگر نمی شود قیمت روزی که این مثل نایاب شده است ملاک است مثلا گندم تا روزی که در بازار موجود است قیمت دارد و باید دید در آن روز چه مقدار بوده است که ضامن آن است.

۶

تطبیق ضمان در بیع فاسد

فلو باع كذلك كان فاسداً (اگر با جهل به ثمن در یکی از صورت های گذشته فروخته شود بیع باطل است) وإن اتّصل به القبض. (اگر چه بیع همراه با  قبض باشد) ولا يكون كالمعاطاة؛ (در این صورت مانند معاطات نخواهد بود {جواب سوال مقدر است که کسی بگوید قبض که انجام شده است بگوییم معامله معاطات است}) لأنّ شرطها اجتماع شرائط صحّة البيع سوى العقد الخاصّ (زیرا شرط معاطات هم این است که تمامی شرایط صحت عقد را داشته باشد الا صیغه) ﴿ فإن قبض المشتري المبيع والحال هذه (اگر مشتری مبیع را قبض کرده باشد در حالی که بیع باطل است) كان مضموناً عليه ﴾ (مشتری ضامن این مبیع است) لأنّ «كلّ عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» (بخاطر این که هر عقدی که صحیح آن ضمان دارد باطل آن هم ضمان دارد، ضمان در عقد صحیح به این است که هنگام دادن کتاب ضمان می شود ثمن آن را بپردازد و نمی تواند بگوید کتاب نزد من تلف شده و دیگر پولش را نمی دهم؛ و یضمن بفاسده هم یعنی اگر کتاب را تحویل گرفتی و معامله باطل بود ضامن هستی کتاب را پس بدهی و اگر کتاب موجود نبود باید عوض آن را بدهد) وبالعكس (یعنی مالا یضمن بحیحه لا یضمن بفاسده) فيرجع به وبزوائده متّصلة ومنفصلة، وبمنافعه المستوفاة وغيرها على الأقوى، (پس رجوع می شود مبیع و زوائد مبیع یعنی نماء ها برگر دانده می شود، چه این نماء متصله باشد و چه منفصله و منافع هم باید برگردانده شود منافع مستوفات، یعنی مثلا ماشین بوده که در این مدت آن را سوار شده اند و منافع غیر مستوفات بنابر اقوی یعنی منافعی که از ماشین استفاده نکرده است مانند این که ماشین را در این یک ماه استفاده نکرده است را باید برگرداند زیرا می توانسته استفاده کند) ويضمنه ﴿ إن تلف ﴾ بقيمته يوم التلف على الأقوى. (و ضامن است مشتری مبیع را اگر تلف بشود. قیمت مبیع در روز تلف را باید بپردازد)  وقيل: يوم القبض (وبرخی گفته اند روز قبض ملاک است) وقيل: الأعلى منه إليه (و برخی نیز گفته اند بالاترین قیمت از روز قبض تا روز تلف و شهید ثانی هم همین را می پسندد به شرطی که ) وهو حسن إن كان التفاوت بسبب نقص في العين أو زيادة، (تفاوت قیمت بسبب نقص و زیاده خود عین باشد) أمّا باختلاف السوق (اما آن جایی که اختلاف قیمت بخاطر اختلاف قیمت بازار است) فالأوّل أحسن. (قیمت یوم التلف را باید بپردازد) ولو كان مثليّاً ضمنه بمثله، (اگر مثلی باشد هم باید مثل آن را بپردازد) فإن تعذّر فقيمته يوم الإعواز على الأقوى. (اگر مثل آن موجود نباشد باید قیمت آن را در روز نایاب شدن بپردازد)

﴿ ولو جنى عمداً فالأقرب أنّه أي البيع ﴿ موقوف على رضا المجنيّ عليه، أو وليّه لأنّ التخيّر في جناية العمد إليه وإن لم يخرج عن ملك سيّده، فبالثاني يصحّ البيع، وبالأوّل يثبت التخيّر، فيضعّف قول الشيخ ببطلان البيع فيه (١) نظراً إلى تعلّق حقّ المجنيّ عليه قبله ورجوع الأمر إليه، فإنّ ذلك لا يقتضي البطلان، ولا يقصر عن بيع الفضولي. ثم إن أجازالبيع ورضي بفدائه بالمال وفكّه المولى لزم البيع، وإن قتله أو استرقّه بطل. ويتخيّر المشتري قبل استقرار حاله مع جهله للعيب المعرّض للفوات. ولو كانت الجناية في غير النفس واستوفى فباقيه مبيع، وللمشتري الخيار مع جهله؛ للتبعيض، مضافاً إلى العيب سابقاً.

﴿ الخامسة :

﴿ يشترط علم الثمن قدراً وجنساً ووصفاً (٢) قبل إيقاع عقد البيع ﴿ فلا يصحّ البيع بحكم أحد المتعاقدين أو أجنبيّ اتّفاقاً، وإن ورد في رواية شاذّة جواز تحكيم المشتري (٣) فيلزمه الحكم بالقيمة فما زاد ﴿ ولا بثمن مجهول القدر وإن شوهد لبقاء الجهالة وثبوت الغرر المنفيّ (٤) معها. خلافاً للشيخ في

__________________

(١) المبسوط ٢:١٣٥، والخلاف ٣:١١٧، المسألة ١٩٨ من كتاب البيوع.

(٢) أي من المشتري والبائع، وكذا المثمن ولو بإخبار البائع كما يدلّ عليه بعض الأخبار، أو الاكتفاء بالوصف ولو في المثمن، فكان المراد بالعلم ما يشمل مثل ذلك، واللّٰه أعلم. (منه رحمه‌الله).

(٣) وهي رواية رفاعة النخّاس، اُنظر الوسائل ١٢:٢٧١، الباب ١٨ من أبواب عقد البيع وشروطه، وفيه حديث واحد.

(٤) اُنظر الوسائل ١٢:٣٣٠، الباب ٤٠ من أبواب آداب التجاره، الحديث ٣.

الموزون (١) وللمرتضى في مال السَلَم (٢) ولابن الجنيد في المجهول مطلقاً إذا كان المبيع صبرة مع اختلافهما جنساً (٣) ﴿ ولا مجهول الصفة كمئة درهم وإن كانت مشاهدة لا يعلم وصفها مع تعدد النقد الموجود ﴿ ولا مجهول الجنس وإن علم قدره لتحقّق الجهالة في الجميع.

فلو باع كذلك كان فاسداً وإن اتّصل به القبض. ولا يكون كالمعاطاة؛ لأنّ شرطها اجتماع شرائط صحّة البيع سوى العقد الخاصّ ﴿ فإن قبض المشتري المبيع والحال هذه كان مضموناً عليه لأنّ «كلّ عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» وبالعكس فيرجع به وبزوائده متّصلة ومنفصلة، وبمنافعه المستوفاة وغيرها على الأقوى، ويضمنه ﴿ إن تلف بقيمته يوم التلف على الأقوى. وقيل: يوم القبض (٤) وقيل: الأعلى منه إليه (٥) وهو حسن إن كان التفاوت بسبب نقص في العين أو زيادة، أمّا باختلاف السوق فالأوّل أحسن. ولو كان مثليّاً ضمنه بمثله، فإن تعذّر فقيمته يوم الإعواز على الأقوى.

﴿ السادسة :

﴿ إذا كان العوضان من المكيل أو الموزون أو المعدود، فلابدّ من اعتبارهما بالمعتاد من الكيل والوزن والعدد، فلا يكفي المكيال المجهول،

__________________

(١) المبسوط ٣:٢٢٣.

(٢) الناصريّات:٣٦٩، المسألة ١٧٥.

(٣) حكاه بعينه في الدروس ٣:١٩٥، وانظر المختلف ٥:٢٤٥ و ٢٤٧.

(٤) قاله المحقّق في الشرائع ٢:١٧.

(٥) قاله ابن إدريس في السرائر ٢:٢٨٥، والصيمري في غاية المرام ٢:٢٤.