درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۲۶: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۷)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

خرید گوسفند معین نشده، خرید مقداری از صبره

بیان شد که فروش از جزء معلوم النسبه بصورت مشاء اشکالی ندارد.

اگر کسی بخواهد از میان یک گله یکی را لاعلی التعیین بخرد یا بفروشد، هرچند قیمت تمامی این گله یکی باشد معامله باطل است زیرا غرر و جهالت در میان است و مشخص نیست معامله بر کدام واقع شده و یکی ماده و یکی نر و یکی پشم فراوان و دیگری کم دارد که این ها بر روی اغراض و اهداف خریدار و فروشنده موثر است.

اگر این ها گوسفند نباشند و مانند صبره ای از گندم باشند و بخواهد قفیز (پیمانه) یا چند کیلو از این گندم ها را  بخرد جایز است اگر چه اول آن مقدار را جدا نکنند. و علم به مقدار تمام صبره نداشته باشند.

تفاوت بین این دو مورد در این است که در دومی تفاوت قیمتی در اجزاء نیست و معامله شفاف و روشن است اما در مانند گوسفند هرچند در نهایت یک قیمت باشند با یکدیگر متفاوت هستند و اغراض خریدشان هم متفاوت است.

  • در قفیز از صبره بحث است که آیا لازم است از قبل بدانیم که این صبره اندازه یک قفیز می شود یا خیر؟

شهید می فرمایند لازم نیست و احتمال هم بدهیم که اندازه یک قفیز نباشد اشکالی پیش نمی آید و اگر اندازه قفیز نشد مشتری خیار تبعض صفقه دارد.

برخی گفته اند باید علم یا ظن غالب داشت که این صبره به اندازه قفیز هست. شهید ثانی می فرماید این خوب است.

بیع یک صبره (تپه یا کوه از چیزی {خرمن}) ده صورت دارد که پنج صورت آن فقط صحیح است.

یا مجموع صبره معلوم المقدار است یا مجهول المقدار است. که هر کدام پنج صورت دارند.

1. معلوم المقدار را هر چند وزن مشخص دارد اما می گوید کل این صبره را به فلان قیمت می خرم و کاری به هر کیلو و قیمت هر کیلو ندارد که این بیع صحیح است.

2. بیع جزء معلوم النسبه مشاء، مثلا نصف صبره را می خرم به فلان مقدار که صحیح است.

3. بیع مقدار خاص از صبره به شرطی که صبره مشتمل بر آن مقدار باشد. ده کیلو از صبره را می خرد و کاری ندارد که چه مقدار از کل است. این بیع نیز صحیح است.

4. بیع تمام صبره اما قیمت را روی کیلو می گذاریم. این صبره به قیمت کیلویی 1000 تومان خریده می شود. بیع این مورد نیز صحیح است.

5. بیع مقدار غیر معین با وصف و قیمت مشخص. مثلا نمی داند چقدر نخود لازم خواهد شد اما جنس و قیمت هر کیلو را مشخص کرده اند. بخشی از این صبره که صد کیلو است را می خواهد اما این که چه مقدار از این صبره را می خواهد معین نیست. این معامله مجهول و باطل است زیرا مقدار این مشخص نیست. عقد بر روی مجهول واقع شده است.

در مجهول المقدار هم همین صور متصور است.

در معلوم المقدار چهار صورت اول صحیح و صورت آخر باطل بود اما در مجهول المقدار همه صور باطل هستند الا صورت سوم که یک قفیز از صبره را می خرید بشرطی که بداند صبره مشتمل بر یک قفیض هست.

اما بیع کل صبره یا جزء مشاء معلوم النسبه که  دو صورت اول بودند و بیع کلش به مشخص کردن قیمت هر کیلو و بیع بخشی از صبره که بعدا معلوم می شود چقدر است در مجهول المقدار باطل هستند.

۴

تطبیق خرید گوسفند معین نشده، خرید مقداری از صبره

﴿ ولو باع شاة غير معلومة من قطيع بطل ﴾ (اگر بفروشد گوسفندی را بصورت غیر معین {معلوم نشود کدام یک از این گوسفندان است} از یک گله معامله باطل است) وإن علم عدد ما اشتمل عليه من الشياه (اگر چه بداند تعداد گوسفندان گله را) وتساوت أثمانها؛ (و اگر چه قیمت تمام گوسفندان گله با هم مساوی باشد هم، بیع باطل است) لجهالة عين المبيع. (برای این که عین مبیع مشخص نیست و باید یکی از گوسفندان را مشخص کنند و مشتری آن را ببیند بعد معامله کنند)

﴿ ولو باع قفيزاً من صبرة (قفیز را مختلف معنا کرده اند و شاید هم این پیمانه در مکان های مختلف متفاوت بوده است، یکی از معانی این است که هر قفیز هشت مکوک است و این اندازه برابر با نود رطل بغدادی است و نود رطل بغدادی برابر با هشت هزار و صد مثقال است، یعنی چیزی حدود چهل کیلوگرم. مراد از قفیز پیمانه است واندازه اش برای بحث ما مهم نیست. اگر قفیزی را از صبره بفروشد صحیح است معامله) صحّ، وإن لم يعلم كميّة الصبرة ﴾ (گرچه مقدار کل صبره را نمی دانیم {پس مشخص شد بیع صورت سوم آن پنج صورت اول و دوم صحیح است}) لأنّ المبيع مضبوط المقدار (زیرا معلوم است که چه مقدار فروخته است) وظاهره الصحّة وإن لم يعلم اشتمال الصبرة على القدر المبيع (ظاهر عبارت شهید اول صحت معامله است هرچند نداند که تمام صبره به اندازه یک قفیز هست یا کمتر است) ﴿ فإن نقصت (اگر صبره کمتر از قفیز بود) تخيّر المشتري بين الأخذ ﴾ للموجود منها (مشتری می تواند همان مقدار موجود را بگیرد و قبول کند) ﴿ بالحصّة ﴾ أي بحصّته من الثمن (در مقابل پولش یعنی بمقدار عین موجود پول بپردازد مثلا اگر نصف قفیز است نیمی از پول را بپردازد) ﴿ وبين الفسخ ﴾ لتبعّض الصفقة (می تواند هم معالمه را فسخ کند بجهت تبعض صفقه که یعنی من یک قفیز می خواستم و این نصف آن مقدار است).

واعتبر بعضهم العلم باشتمالها على المبيع (بعضی علم به اشتمال صبره بر میع {قفیز} را واجب می دانند. یعنی بدانیم که صبره حد اقل مشتمل بر یک قفیز باشد سپس معاملهم انجام بدهیم) أو إخبار البائع به (یا اگر او نمی داند فروشنده به او بگوید که این صبره به اندازه یک قفیز هست) وإلّا لم يصح. (اگر اطمینان نداشته باشد به اشتمال بر قفیز معامله باطل است) وهو حسن. (شهید ثانی هم همین نظریه را می پسندد) نعم، لو قيل بالاكتفاء بالظنّ الغالب (لازم نیست حتما علم داشته باشد که صبره مشتمل بر قفیز است بلکه اگر ظن قوی هم داشته باشد کافی است) باشتمالها عليه (به اشتمال صبره بر قفیز) كان متّجهاً، (اگر این ظن را کافی بدانیم حرف خوبی است) وتفرّع عليه ما ذكره أيضاً. (و آنچه که قبلا ذکر کردیم متفرع بر این می شود، یعنی اگر کمتر شد می تواند معامله را امضا کند و مقداری از پول را بدهد یا معامله را برهم بزند)

واعلم أنّ أقسام بيع الصبرة (بدان اقسام بیع از یک صبره) عشرة (ده قسم است) ذكر المصنّف بعضها منطوقاً (که برخی از اقسام را مصنف فرمود مانند صورت سوم از پنج صورت اول و دوم) وبعضها مفهوماً (و برخی اقسام هم از مفهم کلام ایشان آشکار می گردد) .

وجملتها (همه این ده قسم): أنّها إمّا أن تكون معلومة المقدار، أو مجهولته. (در تمامی این صور یا صبره معلوم المقدار است یا مجهول المقدار) فإن كانت معلومة (اگر مقدار صبره مشخص باشد پنج صورت دارد: ) صحّ بيعها أجمع، (1. کل صبره را به قیمتی بفروشد نه این که برای هر کیلو قیمتی بگذارد) وبيع جزء منها معلوم مشاع، (2. بگوید ربعش را یا نصفش را خریدم بفلان مبلغ) وبيع مقدار ـ كقفيز ـ تشتمل عليه، (3. جزء غیر معلوم النسبه، چند کیلو یا پیمانه را می خرد و کاری به اندازه کل صبره ندارد) وبيعها كلّ قفيز بكذا، (4. بیع کل صبره بصورت کیلو کیلو یا پیمانه پیمانه، تمام صبره را خریده کیلویی فلان مبلغ یا کل صبره قفیزی فلان مبلغ) لا (می خواهد بگوید تمامی اقسام گذشته صحیح است الا این مورد پنجم) بيع كلّ قفيز منها بكذا. (5. بفروشد هر قفیزی از اون را در مقابل یک درهم، یعنی قیمت گذاشته قفیزی فلان مبلغ، اما تعداد قفیز ها مشخص نیست، که این مورد باطل است) والمجهولة يبطل بيعها في جميع الأقسام الخمسة إلّاالثالث (اگر تمام صبره مجهمل المقدار باشد تمامی صور معامله باطل است مگر صورت سوم که یعنی مثلا بگوید ده کیلو از این صبره را می خرم درصورتی که صبره مشتمل بر آن ده کیلو باشد مانعی نیست)

۵

نوع شراکت مشتری و بایع در صورت سوم

معامله صورت سوم از این پنج قسم چه در فرضی که مقدار تمام صبره مشخص باشد و چه مشخص نباشد صحیح بود.

صورت سوم این بود که بگوید یک قفیز از کل این را خریدم یا ده کیلو از این را خریدم حال چه اندازه  و مقدار کل صبره را می داند یا نمی داند.

سوال: اگر کل صبره صد کیو است و من پنجاه کیلو از این صد کیلو را خریدم آیا این معامله حمل بر اشاعه می شود یا حمل بر فرد نامعین.

اگر گفتیم در نصف این صبره با فروشنده شریک شده ایم بنحو اشاعه. یعنی تک تک دانه های گندم را باهم شریک هستیم. یعنی بصورت مشاع شریک هستند.

یا نه معنای این معامله این است که پنجاه کیلو از این صبره برای مشتری است.

تفاوت در این است که در فرضی که بایع ضامن نباشد، مثلا بایع گفته بیا سهم خودت را ببر من نمی توانم نگه داری کنم، اگر پنجاه کیلو از این صد کیلو از بین رفت در صورتی که حمل بر اشاعه کرده باشیم در مقدار از بین رفته و باقی مانده با یکدیگر شریک هستند بایع و مشتری.

اما اگر بنحو فرد غیر معین باشد هر آن مقداری که از بین برود اول از جیب فروشنده از بین می رود.

۶

تطبیق نوع شراکت مشتری و بایع در صورت سوم

وهل ينزّل القدر المعلوم في الصورتين على الإشاعة، أو يكون المبيع ذلك المقدار في الجملة؟ (آیا حمل می شود مقدار معلوم {مرادش صورت سوم و یک قفیز است}در دو صورت یعنی صورت سوم از پنج صورت اول و صورت سوم از پنج صورت دوم، بر اشاعه یا نه فی الجمله با یکدیگر شریک هستند و یعنی فی الجمله یک قفیز از این صبره برای مشتری است، {فرد غیر معین} ) وجهان، (دو وجه است) أجودهما الثاني. (نظر شهید ثانی این است که در این موارد حمل بر فرد غیر معین می شود. عرف هم همین را می گوید. در مغازه برنج فروشی که می روی برای خرید برنج با صاحب مغازه در تمام برنج هایش شریک نمی شوی) وتظهر الفائدة فيما لو تلف بعضها، (اگر بخشی از صبره از بین برود تفاوت آشکار می شود) فعلى الإشاعة (اگر شراکت را حمل بر اشاعه کردیم) يتلف من المبيع بالنسبة (تلف می شود مبیع از مال هر دوتای فروشنده و خریدار)، وعلى الثاني (و اگر فرد غیر معین باشد) يبقى المبيع ما بقي قدره (مادامی که اندازه سهم خریدار بماند این مقدار برای خریدار است، هرچند تمامی مقدار دیگر از بین رفته باشد. بلی اگر بیش از سهم فروشنده از بین برود از جیب خریدار است)

﴿ السابعة :

﴿ يجوز ابتياع جزء معلوم النسبة كالنصف والثلث ﴿ مشاعاً تساوت أجزاؤه كالحبوب والأدهان ﴿ أو اختلفت كالجواهر والحيوان ﴿ إذا كان الأصل الذي بيع جزؤه ﴿ معلوماً بما يعتبر فيه من كيل أو وزن أو عدّ أو مشاهدة ﴿ فيصحّ بيع نصف الصبرة المعلومة المقدار والوصف ﴿ و نصف ﴿ الشاة * المعلومة بالمشاهدة أو الوصف.

﴿ ولو باع شاة غير معلومة من قطيع بطل وإن علم عدد ما اشتمل عليه من الشياه وتساوت أثمانها؛ لجهالة عين المبيع.

﴿ ولو باع قفيزاً من صبرة صحّ، وإن لم يعلم كميّة الصبرة لأنّ المبيع مضبوط المقدار وظاهره الصحّة وإن لم يعلم اشتمال الصبرة على القدر المبيع ﴿ فإن نقصت تخيّر المشتري بين الأخذ للموجود منها ﴿ بالحصّة أي بحصّته من الثمن ﴿ وبين الفسخ لتبعّض الصفقة.

واعتبر بعضهم العلم (١) باشتمالها على المبيع أو إخبار البائع به (٢) وإلّا لم يصح. وهو حسن. نعم، لو قيل بالاكتفاء بالظنّ الغالب باشتمالها عليه كان متّجهاً، وتفرّع عليه ما ذكره أيضاً.

واعلم أنّ أقسام بيع الصبرة عشرة ذكر المصنّف بعضها منطوقاً وبعضها مفهوماً.

__________________

(*) في (ق) : الشياه.

(١) اعتبره العلّامة في القواعد ٢:٢٤، ونقله فخر المحقّقين في الإيضاح ١:٤٣٠ عن الشيخ، ولكن لم نعثر عليه في ما بأيدينا من كتبه.

(٢) لم نعثر على من اعتبر إخبار البائع.

وجملتها: أنّها إمّا أن تكون معلومة المقدار، أو مجهولته. فإن كانت معلومة صحّ بيعها أجمع، وبيع جزء منها معلوم مشاع، وبيع مقدار ـ كقفيز ـ تشتمل عليه، وبيعها كلّ قفيز بكذا، لا بيع كلّ قفيز منها بكذا. والمجهولة يبطل بيعها في جميع الأقسام الخمسة إلّاالثالث (١).

وهل ينزّل القدر المعلوم في الصورتين على الإشاعة، أو يكون المبيع ذلك المقدار في الجملة؟ وجهان، أجودهما الثاني. وتظهر الفائدة فيما لو تلف بعضها، فعلى الإشاعة يتلف من المبيع بالنسبة، وعلى الثاني يبقى المبيع ما بقي قدره.

﴿ الثامنة :

﴿ يكفي المشاهدة عن الوصف ولو غاب وقت الابتياع بشرط أن لا يكون ممّا لا (٢) يتغيّر عادة، كالأرض والأواني والحديد والنحاس، أو لا تمضي مدّة يتغيّر فيها عادة ويختلف باختلافه زيادة ونقصاناً، كالفاكهة والطعام والحيوان، فلو مضت المدّة كذلك لم يصحّ؛ لتحقّق الجهالة المترتّبة على تغيّره عن تلك الحالة. نعم لو احتمل الأمرين صحّ، عملاً بأصالة البقاء.

﴿ فإن ظهر المخالفة بزيادته أو نقصانه، فإن كان يسيراً يتسامح بمثله عادة فلا خيار، وإلّا ﴿ تخيّر المغبون منهما، وهو البائع إن ظهر زائداً، والمشتري إن ظهر ناقصاً ﴿ ولو اختلفا في التغيّر قدّم قول المشتري مع يمينه *

__________________

(١) وهو بيع مقدار تشتمل عليه.

(٢) كذا في نسخة (ع) أيضاً التي قوبلت بنسخة المؤلّف بذكر «لا» في الموضعين. ولا يخفى أنّ إحداهما زائدة، قال بعض المحشّين: «والحقّ في العبارة حذف (لا) الاُولى كما في نسخة عندي» راجع هامش (ر).

(*) في (ق) و (س) : بيمينه. وهكذا في (ف) من الشرح.