درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۴۳: بیع ثمره (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

خریدن و فروش میوه قبل از بُدُو صلاح و هنگام بُدُو صلاح

بحث در بیع میوه روی درخت بود.

قبل از ظهور  و بروز میوه در عالم خارج و بوجود آمدن آن که در جلسه قبل بحث شد.

صورت دیگر این که میوه موجود شده است ولی هنوز به هنگام بدو صلاح نرسیده است و گاهی هم به هنگام بدُو صلاح رسیده است.

بُدُو صلاح یعنی هنگام پدید آمدن صلاحیت میوه که در هر میوه ای متفاوت است.

در مرحله دوم بیع روی درخت یعنی پس از بدو صلاح اجماعا جایز است، چه یک سال و چه چند سال.

مرحله سوم که بین این دو مرحله بود. یعنی میوه به مرحله ظهور رسیده است اما هنوز به بدو صلاح نرسیده است.

می فرماید با شرایطی این بیع را می توان انجام داد. این بیع اختلافی است و نظر شهید کراهت این بیع است.

حال به بیان شرایط این بیع می پردازیم:

  1. ضمیمه نداشته باشد.
  2. بیش از یک سال نباشد.
  3. همراه خود درخت نفروشد.
  4. شرط چیدن در همین حال نرسیده نکنند.

با این چهار شرط و در این مرحله بیع اختلافی است و اقرب این است که بگوییم این بیع مکروه است و علت کراهت این است که روایاتی داریم که دلالت بر نهی این چنین معامله ای می کنند و روایاتی هم موجود است که دلالت برجواز می کنند و برای جمع بین اخبار باید روایت های ناهی را حمل بر کراهت کنیم. هرچند اکثر علما قائل به منع شده اند.

  • اگر ضمیمه موجود باشد. ضمیمه ای که به تنهایی بیع آن جایز است بیع جایز می باشد و حتی دیگر کراهت هم ندارد.
  • اگر شرط چیدن باشد هم اشکالی ندارد. برخی میوه ها نارس آن ها هم استفاده هایی دارند مانند بادام و انگور که غوره می شود. هرچند بعد از معامله به رضایت طرفین این میوه ها چیده نشود.
  • هم چنین اگر همراه اصل درخت فروخته شود کراهت از بین می رود.
  • بیع بیش از یک سال؛ برخی فرموده اند در این صورت نیز کراهت از بین می رود هرچند شهید چیزی نفرموده است.
۴

معنای بُدُو صلاح

معنای ظاهری بدو صلاح زمان پدید آمدن صلاحیت ثمره بود.

اما نسبت به میوه های مختلف و پدید آمدن زمان آن تفاوت هایی موجود است.

در خرما: برخی خرما ها قرمز که می شوند زمان بدو صلاح آن ها رسیده است و برخی خرماها زرد که می شوند زمان بدو صلاح آن ها است. با این معنا بین ظهور ثمره و بدوصلاح فاصله است.

اما میوه های دیگر گاهی برخی میوه ها پوسته ای دارند که یک تکه است مانند انار که این پوسته یک تکه است و مانند گردو وبادام نیست که پوست آن ها دو تیکه است. میوه های یک تکه همین که پوست آن ها شکل بگیرد چه این که گل در آن باشد و چه دانه در آن باشد زمان بدو صلاح آن میوه است.

انعقاد ثمره در غیر درخت خرما وقت بدو صلاح آن میوه است. انعقاد ثمره هم به قرار گرفتن آن دانه یا شکوفه است در آن گل و اگر دو پوسته ای است دانه داخل در آن شکل بگیرد.

۵

تطیق خرید و فروش میوه قبل از بدو صلاح

﴿ ويجوز ﴾ بيعها ﴿ بَعد بدوّ صلاحها ﴾ إجماعاً (جایز است فروختن ثمره بعد از بدو صلاح ثمره اجماعا) ﴿ وفي جوازه  ( و در جواز بیع ثمره) قبله (قبل از بدوصلاح) بعد الظهور ﴾ (بعد از آن مرحله اول که هنوز آثارش ظاهر نشده بود و قبل از مرحله ای که به بدو صلاح رسیده بود) (با چهار شرط) من غير ضميمة (به شرطی که این ثمره همراه ضمیمه ای نباشد) ولا زيادة عن عام (ثمره بیش از یک سال را هم نفرروشد) ولا مع الأصل (همراه خود درخت هم فروخته نشود) ولا بشرط القطع (شرط چیدن میوه در همین حال هم نشود) ﴿ خلاف، (با این چهار شرط در جواز این چنین بیعی اختلاف است) أقربه الكراهة * ﴾ (که اقرب کراهت داشتن این چنین معامله ای است) جمعاً بين الأخبار (دلیل کراهت است و می فرماید برای جمع بین اخبار قائل به کراهت شده ایم) بحمل ما دلّ منها على النهي على الكراهة. (به این صورت که حمل کرده ایم روایاتی را که دال بر نهی بوده اند را به کراهت داشتن این چنین معامله ای) والقول الآخر للأكثر: المنع. (قول دیگر که قول اکثر علما است منع و عدم جواز این بیع است.)

﴿ وتزول ﴾ الكراهة ﴿ بالضميمة ﴾ (اگر با ضمیمه معامله کند کراهت برطرف می شود) إلى ما يصحّ إفراده بالبيع (ضمیمه به چیزی که می توان آن را به تنهایی خرید و فروش کرد) ﴿ أو شرط القطع ﴾ (کراهت از بین می رود به شرطی که شرط کنند چیدن میوه را در همین حال نرسیده) وإن لم يقطع بعد ذلك مع تراضيهما عليه (هرچند که بعد از این شرط رضایت بدهند که میوه ها روی درخت بمانند) ﴿ أو بيعها مع الاُصول ﴾ (کراهت از بین می رود اگر ثمره را همراه با درختان بفرشند) وهو في معنى الضميمة. ( اشکال می کند شهید ثانی به شهید اول که لازم به ذکر این مورد نبود چرا که وقتی فرمودین با ضمیمه کراهت از بین می رود دیگر نیازی به ذکر این مورد نبود چرا که خود درخت هم یک ضمیمه است) (شهید نسبت به زیاده از یک سال سکوت کردن که بیان شد عده ای فرمودن کراهت را از بین می برد)

۶

تطبیق معنای بدو صلاح

﴿ وبدوّ الصلاح ﴾ المسوّغ للبيع مطلقاً أو من غير كراهة (اگر قائل شدیم که بین بوجود آمدن و ظهور ثمره و بدو صلاح، بیع کراهت دارد. در این صورت کارایی بدو صلاح می شود از بین رفتن کراهت و معنا چنین می شود: بدو صلاحی که مسوغ بیع است بدون کراهت و تا قبل از این بدو صلاح کراهت در بیع بود. اما اگر قائل به حرمت بیع قبل از بدو صلاح باشیم معنا این می شود که بدو صلاح مسوغ بیع است مطلقا. مطلقا را چنین معنا می کنیم: طبق قول اکثر که معامله قبل از بدو صلاح را حرام می دانستن بدو صلاح می شود مجوز بیع و غیر کراهت را آورده است برای قول خود ما) هو ﴿ احمرار التمر ﴾ (بدو صلاح جایی است که خرما قرمز بشود) بالمثنّاة (تمر را با تاء بخوانید نه نون) من فوق (این دو نقطه در بالا است) مجازاً في ثمرة النخل باعتبار ما يؤول إليه (مجازا فی ثمره النخل می فرماید چون تا هنگامی که خرما نرسد به آن تمر نمی گویند و هنگامی که قرمز است هنوز تمر نشده است و می گوید قرمز شدن تمر از باب مجاز. به اعتبار آن چیزی که در آینده خواهد شد) ﴿ أو اصفراره ﴾ فيما يصفر ﴿ أو انعقاد ثمرة غيره ﴾ من شجر الفواكه (یا انعقاد ثمره غیر درخت خرما از دیگر درختان میوه است و همین که ثمره آن منعقد بشود می شود بدو صلاح. هرچند خیلی کوچک باشد) ﴿ وإن كانت في كِمام ﴾ (اگر چه در پوسته باشد) بكسر الكاف جمع أكِمَّة ـ (کمام جمع اکمه است) بفتح الهمزة وكسر الكاف وفتح الميم مشدّدة ـ وهي (اکمه) غطاء الثمرة (پرده و روکش میوه است) والنور (یا پوست گل و شکوفه یا دانه است در آن پوست) كالرمّان، (مثال برای نور است و پوسته ای که داخل آن شکوفه است) وكذا لو كانت في كمامين (و همچنین اگر آن انعقاد ثمره در دو پوسته باشد. مراد دو تکه است) كالجوز واللوز، (مانند گردو و بادام) وهذا هو الظهور المجوّز للبيع أيضاً. (اشکال شهید ثانی است به شهید اول که این معنایی که برای بدو صلاح کردین برای غیر درخت خرما همان ظهور است و با این توضیح و تفسیر شما دیگر بین ظهور و بروز و بدو صلاح فاصله ای نیست و آن مرحله وسطی بین ظهور و بدو صلاح از بین می رود. حال می خواهد آن مرحله وسط را نیز تصویر کند)

وإنّما يختلف بدوّ الصلاح والظهور في النخل. (با این تفسیر مصنف فقط در درخت خرما بین ظهور و بدو صلاح می توان فاصله ای تصویر کرد) ويظهر في غيرها عند جعله (ضمیر جعله به بدو صلاح بر می گردد. ظاهر می شود آن فاصله بین ظهور و بدو صلاح در غیر درخت خرما هنگامی که ما بدو صلاح را این گونه معنا کنیم) تناثر الزهر بعد الانعقاد، (پخش شدن گل و ریختن گل بعد از بسته شدن دانه. یک بار گل می دهد و هنگامی که گل داد و شکوفه زد به حد ظهور رسیده است و هنگامی که آن گل ریخت می شود بدو صلاح) أو تلوّن الثمرة، (یا این گونه معنا کنیم، جایی که رنگین می شود میوه و از رنگ اولیه تغییر پیدا کند می شود بدو صلاح)  أو صفاء لونها، (یا شفاف شدن رنگش) أو الحلاوة وطيب الأكل (یا جایی که خوش خوراک بشود بدوصلاح شده است) في مثل التفّاح، (در مانند سیب) أو النُضج في مثل البطّيخ (یا مثل آب انداختن و رسیدن در مانند خربزه) أو تناهي عِظَم بعضه في مثل القثّاء، (رسیدن به نهایت بزرگی در میوه هایی که کوچک و بزرگ آن ها یک اندازه هستند ماند خیار چمبر که کوچک و بزرگ آن را می چینند  و هر دو قابل استفاده هستند ولی مانند هلو کوچک آن قابل استفاده نیست) كما زعمه الشيخ رحمه‌الله في المبسوط (این بیان آخر و معنای بدو صلاح بیان شیخ است در مبسوط که اگر این بیان را پذیرفتیم برای همه میوه ها سه مرحله درست می شود والا فقط دو مرحله خواهند داشت)

۷

بیع سبزی جات

مراد خانواده سبزی ها است و مانند بادمجان و... رانیز هم در بر می گیرد.

می فرماید سه دسته هستند: آن هایی که با چیدن بدست می آیند و چین های مختلف و متعدد هم دارند و در چند زمان می چینند نه این که مانند برخی میوه ها باید در چند روز چیده شوند و همه با هم می رسند. در این جا ممکن است یک چین را فقط بفروشند.

گاهی مراد از آن سبزی ها برگ آن ها است مانند چای یا حنا و در مقابل آن هایی که با بریدن بدست می آید مانند تره و... .

بحث الآن در میوه هایی است که چیده می شوند و چین های متعدد دارند:

می فرماید بعد از بسته شدن دانه هرچند به نهایت بزرگی خودشان نرسیده باشند می توان آن ها را فرخت. تفاوتی نمی کند که یک چین را بفرشود یا چند چین را بفروشد. به شرطی که تعداد چین ها مشخص باشد. مانند میوه که می توان ثمره ظاهر را با ثمره های بعدی و سال های بعد فروخت.

۸

بیع سبزی ها

﴿ ويجوز بيع الخضر (جایز است بیع سبزی جات) بعد انعقادها ﴾ (بعد از آن که دانه آن ها بسته می شود) وإن لم يتناه عظمها (هر چند به نهایت بزگی خودشان نرسیده باشند) ﴿ لقطة (می توان آن ها را فرخت یک چین) ولقطات معيّنة ﴾ (یا چین های متعدد که تعداد آن ها مشخص باشد) أي معلومة العدد ﴿ كما يجوز شراء الثمرة الظاهرة وما يتجدّد في تلك السنة و* في غيرها ﴾ مع ضبط السنين؛ (همان گونه که در باغ گفته شد می توان میوه های موجود را با میوه سال های بعد ضمیمه کنی و همه را بفروشی به شرط این که تعداد سال ها معین باشد) لأنّ الظاهر منها بمنزلة الضميمة إلى المعدوم، (زیرا ظاهر از این ثمره به منزله ضمیمه به معدوم است) سواء كانت المتجدّدة من جنس الخارجة أم غيره. (و فرقی هم نمی کند که آن چه که در آینده می خواهد بوجود بیاید از جنس همانی باشد که الآن موجود است یا از جنس دیگر باشد)

﴿ ويجوز بيعها ﴿ بَعد بدوّ صلاحها إجماعاً ﴿ وفي جوازه قبله بعد الظهور من غير ضميمة ولا زيادة عن عام ولا مع الأصل ولا بشرط القطع ﴿ خلاف، أقربه الكراهة * جمعاً بين الأخبار بحمل ما دلّ منها على النهي على الكراهة. والقول الآخر للأكثر: المنع.

﴿ وتزول الكراهة ﴿ بالضميمة إلى ما يصحّ إفراده بالبيع ﴿ أو شرط القطع وإن لم يقطع بعد ذلك مع تراضيهما عليه ﴿ أو بيعها مع الاُصول وهو في معنى الضميمة.

﴿ وبدوّ الصلاح المسوّغ للبيع مطلقاً أو من غير كراهة هو ﴿ احمرار التمر بالمثنّاة من فوق مجازاً في ثمرة النخل باعتبار ما يؤول إليه (١) ﴿ أو اصفراره فيما يصفر ﴿ أو انعقاد ثمرة غيره من شجر الفواكه ﴿ وإن كانت في كِمام بكسر الكاف جمع أكِمَّة (٢) ـ بفتح الهمزة وكسر الكاف وفتح الميم مشدّدة ـ وهي غطاء الثمرة والنور كالرمّان، وكذا لو كانت في كمامين كالجوز واللوز، وهذا هو الظهور المجوّز للبيع أيضاً.

وإنّما يختلف بدوّ الصلاح والظهور في النخل. ويظهر في غيرها عند جعله تناثر الزهر بعد الانعقاد، أو تلوّن الثمرة، أو صفاء لونها، أو الحلاوة وطيب الأكل في مثل التفّاح، أو النُضج في مثل البطّيخ أو تناهي عِظَم بعضه في مثل القثّاء، كما زعمه الشيخ رحمه‌الله في المبسوط (٣).

__________________

(١) في (ق) و (س) : الكراهية.

(٢) يعني إطلاق التمر على ثمرة النخل في حالة احمراره مجاز باعتبار ما يؤول إليه، فإنّها في حالة الإحمرار يقال لها: بُسر.

(٣) تقدّم في الهامش رقم ٣ في الصفحة السابقة عن المصباح المنير عكس هذا.

(٤) المبسوط ٢:١١٤.

﴿ ويجوز بيع الخضر بعد انعقادها وإن لم يتناه عظمها ﴿ لقطة ولقطات معيّنة أي معلومة العدد ﴿ كما يجوز شراء الثمرة الظاهرة وما يتجدّد في تلك السنة و* في غيرها مع ضبط السنين؛ لأنّ الظاهر (١) منها بمنزلة الضميمة إلى المعدوم، سواء كانت المتجدّدة من جنس الخارجة أم غيره.

﴿ ويرجع في اللقطة إلى العرف فما دلّ على صلاحيّته للقطع يقطع، وما دلّ على عدمه لصغره أو شكّ فيه لا يدخل. أمّا الأوّل فواضح. وأمّا المشكوك فيه فلأصالة بقائه على ملك مالكه وعدم دخوله فيما اُخرج باللقط ﴿ ولو امتزجت الثانية بالاُولى لتأخير المشتري (٢) قطعها في أوانه ﴿ تخيّر المشتري بين الفسخ والشركة للتعيّب بها، ولتعذّر تسليم المبيع منفرداً. فإن اختار الشركة فطريق التخلّص بالصلح ﴿ ولو اختار الإمضاء فهل للبائع الفسخ، لعيب الشركة؟ نظر، أقربه ذلك إذا لم يكن تأخّر القطع بسببه بأن يكون قد منع المشتري منه.

﴿ وحينئذ أي حين إذ يكون الخيار للبائع ﴿ لو كان الاختلاط بتفريط المشتري مع تمكين البايع وقبض المشتري أمكن عدم الخيار للمشتري؛ لأنّ التعيّب جاء من قبله فيكون دركه عليه، لا على البايع كما لو حصل مجموع التلف من قبله ﴿ ولو قيل: بأنّ الاختلاط إن كان قبل القبض تخيّر المشتري مطلقاً، لحصول النقص مضموناً على البائع كما يضمن الجملة كذلك ﴿ وإن كان بعده فلا خيار لأحدهما لاستقرار البيع بالقبض وبراءة البائع من دركه بعده ﴿ كان

__________________

(*) في نسختي المتن: أو.

(١) في (ر) : الظاهرة.

(٢) أورد المحشّون على هذا التقييد بأ نّه يوجب اختصاص مفروض المسألة فيما لو كان التأخير بسبب المشتري مع أنّه أعمّ، كما يظهر بالتأمّل في كلام المصنّف. راجع هامش (ر).