درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۴۵: بیع ثمره (۴)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

خرید و فروش سبزی هایی که برگ آن ها مورد نظر است

بحث در سبزی جات بود که به سه دسته تقسیم شد. بحث آن هایی که با چیدن بدست می آمدند گذشت.

قسم دوم از سبزی ها سبزهایی بود که برگ آن ها مورد نظر است و با  چیدن برگ بدست می آید.

شهید می فرماید جایز است بیع ما یخرط.

بحث لغوی خرط:

در عرب ضرب المثلی است که می فرماید دونه خرط القتاد یعنی اگر کاری را شخصی خیلی سخت بداند و بگوید انجام این کار محال است و امکان پذیر نیست با این ضرب المثل بیان می کند و می گوید کار کمتر و راحت تر از این خرط القتاد است یعنی آسان تر و کمتر از این خرط القتاد است. خرط القتاد چیست؟ به درخت گون قتاد می گویند که شاخه های خارداری دارد و خار های آن به سمت بالا است اگر کسی بخواهد این با کشیدن دست از بالا به پایین این خار ها را دربیاورد (مانند پاک کردن برخی سبزی ها) هر مقدار که دست را روی این شاخه ها بکشد بیشتر آسیب می بیند. و این ضرب المثل به همین معنا است. چون این کار کار سختی است و امکان پذیر نیست از این ضرب المثل استفاده می کنند.

این که می فرماید جایز است بیع ما یخرط یعنی بیع آن سبزی جاتی که با کشیدن دست روی شاخه آن برگ هایش را جدا می کند جایز است. یعنی سبزی جاتی که برگ های آن مورد نظر است مانند چای یا حنا. شهید مثال به توت زده اند که برخی محشین اشکال کرده اند و گفته اند درخت توت به دو گونه است برخی توت ماده است که برای میوه آن را می کارند و برخی توت نر است که میوه ندارد و آن را بخاطر برگ آن می کارند که برگش برای کرم ابریشم استفاده می شود.

می فرماید بیع این گونه درختان جایز است چه برای یک بار چیدن و چه برای چند بار معین بشرطی که چند بار برگ بدهند.

۴

خرید و فروش سبزی هایی که بریدنی هستند

قسم سوم سبزی های که بریدنی است.

برگ آن ها کنده نمی شود بلکه از پایین قطع می شوند که این سبزی ها هم ممکن است چند چین داشته باشند. مانند ینجه و علف تر و سبزی خوردن و بقل، مانند تره. چه یک بار قطع کردن و چه چند بار قطع کردن قابل خرید و فروش است.

۵

آیا میوه با فروش درخت منتقل می شود؟

اگر کسی اصل درختان را بفروشد میوه ای که درخت الآن دارد، به شرطی که به حد بروز و ظهور رسیده باشد، (شکوفه زده باشد) میوه با درخت منتقل نمی شود در صورتی که در معامله شرط نشده باشد. اگر در معامله صحبتی راجع به میوه ها نشده باشد و در هنگام بیع شکوفه زده شده باشد اگر اختلاف بشود که ثمره و میوه داخل در مبیع است یا خیر میوه داخل در معامله نیست. تفاوتی نمی کند که این معامله بیع باشد یا این که معاملات دیگر باشد حتی هبه. میوه هنگامی که به حد بروز وظهور رسید جدای از درخت است مگر ثمره درخت خرما آن هم در خصوص معامله بیع به شرط این که تلقیح نشده باشد که استثنا شده است و داخل در بیع است.

۶

استثنا بخشی از میوه های باغ در بیع

اگر میوه های باغ را فروخت آیا صاحب درخت می تواند مقداری از میوه ها را استثنا کند؟ بله ممکن است و می تواند بخشی از ثمره را نفروشد. به سه نحو می توان استثنا کرد.

یک یا چند درخت معین را جدا کند.

جزء مشاع را استثنا کند و بگوید یک چهارم میوه یا فلان درصد از میوه ها برای خودم باشد.

نوع سوم این است که مقدار مشخصی را استثنا کند و بگوید مثلا دویست کیلو از میوه را می خواهم، به تعبیر مرحوم شهید ارطال معلومه (پیمانه) را استثنا کند. کاری ندارد که این چه مقدار و چند درصد از درختان باغ است.

در دو صورت پایانی مسئله ای مطرح است و آن این که:

اگر من قبل الله مشکلی بخشی از میوه ها را از بین ببرد (آفتی بیاید یا ...) می فرماید در این دو صورت هر مقدار که از محصول کم بشود به همان درصد و اندازه از استثنا هم کم می شود. به نسبت شراکت از هر دو کم می شود مقدار از بین رفته.

در صورت سوم که مقدار و رطل مشخص شده است اگر مقداری از محصول از بین برود چرا لطمه از بین رفتن محصول به بایع هم می رسد؟ بحثی در بیع صاعی از صبره است که یعنی فروش مقداری از کوهی از محصول و این به چه معنا است؟ آیا حمل بر اشاعه می شود یا حمل بر کلی معین است؟ آیا این دو نفر باهم شریک هستند و تمام این خرمن که ده صاع است و هنگامی که یک صاع از این را میخری یعنی با او به نحو مشاع در یک دهم این صبره شریک می شوی که اگر لطمه ای به کل صبره خورد اگر بایع ضامن آن عیب نباشد شما نیز به نسبت سهم خود لطمه می بینید و از سهم شما نیز کم می شود. اما اگر حمل بر کلی در معین شد و یک صاع از این ده صاع به نحو کلی در ضمه بایع خواهد بود و از هر کجای این صبره می تواند یک صاع را بکشد و به مشتری تحویل دهد که در این صورت اگر حتی نه صاع از بین برود آن یک صاع باقی مانده برای مشتری خواهد بود.

سوال در این است که آیا استثناء ارطال و پیمانه های معلومه از یک باغ مانند بیع صاع از صبره است؟ که ظاهر هم همین است و انگار کل باغ را فروخته است و یک صاع را استثنا کرده است. اگر در بیع صاع از صبره حمل بر اشاعه می کردیم خوب است که این جا هم حمل بر اشاعه کنیم و حال این که جناب شهید ثانی در اشکال به مصنف می فرماید این چون شبیه به صاع از صبره است و فرمودین ما بیع صاع از صبره را حمل بر اشاعه نمی کنیم و حمل بر کلی در معین می شود. پس طبیعتا در این جا هم باید حمل برکلی درمعین بکنید.

۷

تطبیق خرید و فروش سبزی هایی که برگ آن ها مورد نظر است

﴿ وكذا يجوز بيع ما يخرط ﴾ ( هم چنین جایز است فروختن آن چه که خرط می شود. یعنی از بالای شاخه کشیده می شود تا برگ ها جدا شود و مراد ما سبزی جاتی است که مراد از آ ن ها برگ آن ها است) أصل الخرط: (بحث لغوی است) أن يقبض باليد على أعلى القضيب (بگیرد با دست بالای شاخه را ) ثم يمرّها عليه إلى أسفله (سپس بکشد دست را بر شاخه تا پایین) ليأخذ عنه الورق، (تا این که برگ از شاخه جدا بشود) ومنه المثل السائر (از این باب است آن ضرب المثل رایج) ﴿ دونه خرط القتاد ﴾ (در جایی است که می خواهند بگویند که این کار سخت است و شدنی نیست. قتاد همان درخت گون است و که خارهای آن رو به بالا است و کشیدن دست روی آن سخت است و یعنی کمتر از این کاری که می خواهی انجام بدهی خرط القتاد است و اگر توانستی خرط القتاد بکنی بعد سراغ این کار برو) قتاد  والمراد هنا ما يقصد من ثمرته ورقه (مراد از این قسم دوم از سبزی جات آن چیز هایی است که قصد می شود از آن ها برگشان) ﴿ كالحنّاء والتوت ﴾ (مانند حنا و توت) بالتاءين المثنّاتين من فوق (دو تاء دارد که هر کدام دو نقطه از بالا دارند) ﴿ خرطة وخرطات (یک چین یا چند چین می توان این ها را فرخت)

۸

تطبیق خرید و فروش سبزی هایی که بریدنی هستند

ما يجزّ كالرطبة ﴾ (و آن سبزی هایی که قطع می شوند مانند ) ـ بفتح الراء وسكون الطاء ـ وهي الفصّة والقضب (ینجه و علف تر) ﴿ والبقل ﴾ (سبزی های خوردنی) كالنعناع ﴿ جزّة وجزّات ﴾. (چه یک بار بریدن باشد چه چند چین باشد می توان خرید و فروش کرد)

۹

تطبیق استثنا بخشی از میوه های باغ در بیع

﴿ ولا تدخل الثمرة ﴾ بعد ظهورها ﴿ في بيع الاُصول ﴾ (داخل در معامله درختان نمی باشد ثمره درختان به شرطی که به حد ظهور و بروز رسیده باشند) مطلقاً (هر میوه ای که باشد) ولا غيره من العقود، (حتی در عقد های دیگر هم میوه موجود با درخت منتقل نمی شود) ﴿ إلّا في ﴾ ثمرة ﴿ النخل ﴾ فإنّها تدخل في بيعه خاصّة (مگر در ثمره درخت خرما که ثمره درخت هم داخل در معامله است بشرطی که معامله بیع باشد) ﴿ بشرط عدم التأبير ﴾ (و به شرط این که لقاح اتفاق نیوفتاده باشد) ولو نقل أصل النخل بغير البيع فكغيره من الشجر. (اگر اصل درخت نخل مورد معامله ای غیر از بیع شده باشد مانند دیگر درختان است و میوه با درخت نقل پیدا نمی کند)

﴿ ويجوز استثناء ثمرة شجرة معيّنة أو شجرات ﴾ معيّنة (اگر کسی میوه های یک باغ را فروخت می تواند مقداری از میوه ها را از بیع استثنا کند. حال یا ثمره یک درخت یا چند درخت معین را از بیع استثنا می کند) ﴿ وجزء مشاع ﴾ (و نیز می تواند جزء مشاع را جدا کند و بگوید مثلا نصف یا یک سوم میوه ها را نمی فروشم) كالنصف والثلث ﴿ وأرطال معلومة. (یا این که بگوید فلان مقدار و فلان رطل برای خودم باشد یا مثلا مقدار را به کیلو معین کند) وفي هذين ﴾ الفردين ـ (در این دو قسمت آخر) وهما استثناء الجزء المشاع والأرطال المعلومة ـ (مراد از این دو فرد ارطال معلومه و جزء مشاع است) ﴿ يسقط من الثُنيا ﴾ (کم می شود از آنچه که استثنا شده است) وهو المستثنى ﴿ بحسابه ﴾ أي بنسبته إلى الأصل (به نسبتش از کل میوه های باغ؛ کم می شود) ﴿ لو خاست الثمرة ﴾ (اگر مقداری ثمره از بین رفت) بأمر من اللّٰه تعالى (به شرطی که از بین رفتن میوه به امری از جانب خداوند باشد) ﴿ بخلاف المعيّن ﴾ كالشجرة والشجرات، (بخلاف آن جایی که چند درخت معین را استثنا کند که دیگر کاری به آفات دیگر درختان ندارد و ثمره آن درختان معین برای بایع خواهد بود) فإنّ استثناءها كبيع الباقي منفرداً، (مانند این می ماند که بقیه را به تنهایی فروخته است و اصلا میوه این درختان معین را نفروخته است) فلا يسقط منها بتلف شيء من المبيع شيء؛ (اگر بخشی از مبیع تلف شود چیزی از سهم بایع در این صورت کم نمی شود) لامتياز حقّ كلّ واحد منهما عن صاحبه. (زیرا حق هر کدام از این دو شخص از یک دیگری جدا است و این درختان کاری به بقیه درختان ندارد و هر کدام سهم جداگانه ای دارند) بخلاف الأوّل؛ (برخلاف صورت مشاع و ارطال معلومه) لأنّه حقّ شائع في الجميع (آن جا شیوع دارد در همدیگر و با هم شریک هستند در واقع) فيوزّع الناقص عليهما (پس آن مقدار ناقص شده توضیع می شود بر هر دو) إذا كان التلف بغير تفريط. (در صورتی که تلف گردن یک طرف نباشد که با کم کاری آن این تلف ایجاد شده باشد)

قال المصنّف رحمه‌الله في الدروس: (اشکال شهید بر مصنف. ایشان در دروس فرموده است) وقد يفهم من هذا التوزيع (از نحوه توزیع حاصل شده به نسبت فهمیده می شود {از این که گفتین مقدار فاسد شده به بایع هم ضرر می زند) تنزيل شراء صاع من الصبرة على الإشاعة (آشکار می شود که نظر شما در خریدن صاع از صبره نیز شراکت و اشاعه است) وقد تقدّم ما يرجّح عدمه (در حالی که گذشت بیع صاع از صبره حمل بر اشاعه نمی شود و حمل بر کلی در معین می شود) ففيه سؤال الفرق. (پس از مصنف سوال می شود که پس چطور در صاع از صبره کلی معین را می پذیرید ولی در این جا حمل بر اشاعه بکنید)

(نحوه محاسبه توزیع ضرر:)

وطريق توزيع النقص على الحصّة المشاعة: (اگر نقص را بخواهیم بر مقدار مشاع توزیع کنیم) جعل الذاهب عليهما والباقي لهما على نسبة الجزء. ( اگر کل باغ هزار کیلو میوه داشته است و بنا بوده یک پنجم برای بایع باشد و از تمام محصول سیصد کیلو از بین رفته باشد آن مقدار باقی مانده که 700 کیلو باشد. به همان نسبت بین هر دو تقسیم می شود. یعنی 300 کیلو تلف شده برای هر دو بوده است و مقدار باقی مانده هم برای هر دو است به نسبتی که با یکدیگر شریک بوده اند)

وأمّا في الأرطال المعلومة: (اما در ارطال معلومه: هزار کیلو یعنی صد رطل تمام میوه باغ است و بایع بیست رطل را استثنا کرده است. حال اگر بیست رطل از بین رفته باشد نسبت مقدار از بین رفته را به کل در نظر می گیریم که یک پنجم است و به همین میزان از سهم هر دو کم می شود به این نحو که از بیست رطل بایع چهار رطل کم می شود و از هشتاد رطل مشتری هم شانزده رطل کم می شود) فيعتبر الجملة بالتخمين (با تخمین کل میوه باغ را حساب می کنیم) وينسب إليها المستثنى، (و نسبت سنجی می کنیم به تمام میوه باغ مقدار استثنا شده را ) ثم ينظر الذاهب (سپس مقدار از بین رفته را می نگیریم که چه مقدار است) فيسقط منه بتلك النسبة. (از مقدار نسبت سنجی شده به مقدار کم شده از کل کم می کنیم)

قويّاً وهذا القول لم يذكر في الدروس غيره جازماً به (١) وهو حسن إن لم يكن الاختلاط قبل القبض بتفريط المشتري، وإلّا فعدم الخيار له أحسن (٢) لأنّ العيب من جهته فلا يكون مضموناً على البائع.

وحيث يثبت الخيار للمشتري بوجه لا يسقط ببذل البائع له ما شاء ولا الجميع على الأقوى؛ لأصالة بقاء الخيار وإن انتفت العلّة الموجبة له، كما لو بذل للمغبون التفاوت، ولما في قبول المسموح به من المنّة.

﴿ وكذا يجوز بيع ما يخرط أصل الخرط: أن يقبض باليد على أعلى القضيب ثم يمرّها عليه إلى أسفله ليأخذ عنه الورق، ومنه المثل السائر ﴿ دونه خرط القتاد والمراد هنا ما يقصد من ثمرته ورقه ﴿ كالحنّاء والتوت بالتاءين المثنّاتين من فوق ﴿ خرطة وخرطات، وما يجزّ كالرطبة ـ بفتح الراء وسكون الطاء ـ وهي الفصّة (٣) والقضب (٤) ﴿ والبقل كالنعناع ﴿ جزّة وجزّات .

﴿ ولا تدخل الثمرة بعد ظهورها ﴿ في بيع الاُصول مطلقاً ولا غيره من العقود، ﴿ إلّا في ثمرة ﴿ النخل فإنّها تدخل في بيعه خاصّة ﴿ بشرط عدم التأبير ولو نقل أصل النخل بغير البيع فكغيره من الشجر.

﴿ ويجوز استثناء ثمرة شجرة معيّنة أو شجرات معيّنة ﴿ وجزء مشاع كالنصف والثلث ﴿ وأرطال معلومة. وفي هذين الفردين ـ وهما استثناء الجزء المشاع والأرطال المعلومة ـ ﴿ يسقط من الثُنيا وهو المستثنى ﴿ بحسابه

__________________

(١) الدروس ٣:٢٣٩.

(٢) في (ر) : حسن.

(٣) أصله: الفِصفِصة، والفِصّة لغة عاميّة، ويقال لها بالفارسيّة: يونجه.

(٤) ما يؤكل من النبات غضّاً طريّاً.

أي بنسبته إلى الأصل ﴿ لو خاست الثمرة بأمر من اللّٰه تعالى ﴿ بخلاف المعيّن كالشجرة والشجرات، فإنّ استثناءها كبيع الباقي منفرداً، فلا يسقط منها بتلف شيء من المبيع شيء؛ لامتياز حقّ كلّ واحد منهما عن صاحبه. بخلاف الأوّل؛ لأنّه حقّ شائع في الجميع فيوزّع الناقص عليهما إذا كان التلف بغير تفريط.

قال المصنّف رحمه‌الله في الدروس: وقد يفهم من هذا التوزيع تنزيل شراء صاع من الصبرة على الإشاعة (١) وقد تقدّم ما يرجّح عدمه (٢) ففيه سؤال الفرق.

وطريق توزيع النقص على الحصّة المشاعة: جعل الذاهب عليهما والباقي لهما على نسبة الجزء.

وأمّا في الأرطال المعلومة: فيعتبر الجملة بالتخمين وينسب إليها المستثنى، ثم ينظر الذاهب فيسقط منه بتلك النسبة.

__________________

(١) الدروس ٣:٢٣٩.

(٢) الظاهر أنّ المراد: تقدّم من المصنّف في الدروس (٣:٢٠١) ما يرجّح عدمه.