درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۴۶: بیع ثمره (۵)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

مسئله اول فروش میوه روی درخت به هم جنس خودش

اگر میوه روی درخت را بخواهند در مقابل میوه هم جنس آن ولی چیده شده بفروشند مانند انگور چیده شده و چیده نشده یا فروش به کشمش. یا خرما حتی به خرمای خشک. این چنین بیعی جایز نیست.

نسبت به درخت نخل و خرما اجماع داریم زیرا روایت موجود است اما دیگر میوه ها را مشهور جایز نمی دانند. چه ربا پیش بیاید و چه ربا پیش نیاید. ممکن است در جایی که روایت موجود است بپذیریم اما نسبت به سایر درختان دلیل مشهور برای حرمت بیع چیست؟

علتی که در روایت خرما آمده است و منصوصه است این است که اگر ثمره روی درخت که تازه است و حالت خشک شدگی ندارد را در مقابل ثمره خشک شده بفروشید هرچند وزن ها مساوی باشند اما هنگامی که خشک می شود وزن میوه تازه کمتر می شود. و چون احتمال تغییر وزن هست و این باعث می شود بیع ربوی بشود، این چنین بیعی جایز نیست و این خصوصیتی نیست که فقط برای خرما باشد و علت منصوصه در روایت موجود است.

علت دوم این است که احتمال زیاده در هر کدام از عوضین هست زیرا میوه روی درخت را نمی توان وزن کرد و وزن میوه روی درخت تخمینی است و چون هم جنس هستند احتمال ربا هست. با این دو علت مشهور بقیه درختان را نیز داخل در حکم دانسته اند.

تفاوتی در حکم به عدم جواز بیع به این که ثمن میوه روی درخت را از خود آن بدهیم یا از درخت دیگری بدهیم نیست. گاهی شخص می گوید این درخت را بمن بفروش در عوض صد کیلو میوه به تو می دهم که شخص خریدار از خود مورد معامله می چیند. شهید می فرماید در این صورت عدم جواز ظاهر تر است زیرا لازمه اش این است که عوض و معوض یکی باشند.

در خرما این چنین بیعی نامی خاص دارد و مزابنه نامگذاری شده است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن نهی کرده اند. در قران هم «الزبانية» از همین باب است و یعنی بزودی فرا می خوانیم زبانیه را و زبانیه آن ملائکه عذابی هستند که اهل جهنم را به سمت آن دفع می کنند. زبن به معنای دفع است. به این معامله مزابنه می گویند زیرا در این معامله احتمال ضرر و غبن یک طرف هست زیرا مقدار خرمای روی درخت تخمینی است و هر کدام مقداری در نظر خود تخمین زده اند که یکی از آن ها اشتباه کرده است والا به این معامله راضی نمی شدند.

این ربطی به نخل ندارد ولی مزابنه را در نخل می گویند و در دیگر درختان هم همین اسم و احکام جاری است.

۴

تطبیق مسئله اول فروش میوه روی درخت به هم جنس خودش

مسائل

[الاُولى] :

﴿ لا يجوز بيع الثمرة بجنسها ﴾ (جایز نیست بیع ثمره در مقابل هم جنس ثمره) أي نوعها الخاصّ (مراد نوع است نه جنس) كالعنب بالعنب والزبيب، (مانند انگور و انگور یا انگور و کشمش) والرطب بالرطب والتمر (و خرمای تازه  با خرما و خرمای تازه با خرمای خشک) ﴿ على اُصولها ﴾ (ثمره فروخته شده روی درخت و یعنی مراد خرما و انگورِ روی درخت است) أمّا بعد جمعها (بعد از چیدن) فيصحّ مع التساوي (می شود معامله کرد به شرطی که مساوی باشند) ﴿ نخلاً كان ﴾ المبيع ثمره ﴿ أو غيره ﴾ من الثمار، (درخت خرما باشد و خرما ثمره آن درخت باشد یا درخت دیگری باشد) إجماعاً في الأوّل (نخل) وعلى المشهور في الثاني، (غیر نخل هم مشهور است که این بیع جایز نیست)  تعدية (علت برای شهرت در دومی است بجهت تعدی کردن) للعلّة المنصوصة (از علت در روایت و منصوصه) في المنع (نصی که می فرماید این معامله صحیح نیست) من بيع الرطب بالتمر (از بیع خرمای تازه در مقابل خرمای خشک شده) وهي (علت منصوصه) نقصانه عند الجفاف إن بيعت بيابس، (کم شدن وزن خرما در هنگامی که خشک می شود است) (روایت می فرماید:  عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ يَصْلُحُ اَلتَّمْرُ اَلْيَابِسُ بِالرُّطَبِ مِنْ أَجْلِ أَنَّ اَلتَّمْرَ يَابِسٌ وَ اَلرُّطَبَ رَطْبٌ فَإِذَا يَبِسَ نَقَصَ اَلْحَدِيثَ . خرمای خشک را با خرمای تازه نمی توان معامله کرد زیرا وقتی که خشک بشود کم می شود. البته این برای میوه هایی است که این حالت را دارند اما اگر میوه هایی مانند پرتقال که خشک شدن را ندارند مورد معامله باشند دیگر این علت جاری نیست و این روایت نمی تواند در آن جا جاری باشد)

وتطرّق (عطف به تعدیه است و یعنی دلیل دوم برای قول مشهور) احتمال الزيادة في كلّ من العوضين الربويّين. (زیرا امکان دارد و راه پیدا می کند احتمال زیاده در هر کدام از مبیعین زیرا میوه روی درخت را نمی توان وزن کرد، کاری به خشک شدن نداریم و در میوه هایی که خشک شدن ندارند نیز جاری است. البته محشین بعضا این دلیل را ردکرده اند به این که ربا در مکیل و موزون است و میوه روی درخت را با مشاهده می خرند نه با کیل و وزن که در این صورت این دلیل دوم جاری نخواهد بود) ولا فرق في المنع بين كون الثمن منها ومن غيرها، (فرقی در عدم جواز نیست به این که میوه ای که می خواهیم در مقابل میوه روی درخت قرار بدهیم از همان درخت باشد یا از درخت دیگر باشد) وإن كان الأوّل أظهر منعاً. (این که ثمره از خود درخت باشد اظهر در منع است زیرا مبیع و  مثمن واحد خواهند بود)

﴿ ويسمّى في النخل مزابنة ﴾ (این معامله را در نخل مزابنه می گویند) وهي مفاعلة من «الزَبن» (بر وزن مفاعله و از ماده زبن است) وهو الدفع، (زبن به معنای دفع است) ومنه «الزبانية» (در آیه شریفه هم به همین معنا است سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ. ) سمّيت بذلك لبنائها على التخمين المقتضي للغبن، (این معامله به مزابنه نامگذاری شده است بخاطر بنای این معامله بر تخمین که مقتضی غبن است) فيريد المغبون دفعه والغابن خلافه، (مغبون می خواهد غبن را از خود دفع کند و غابن هم در مقابلش موضع گیری می کند و می خواهد دفع کند. هر کس می خواهند غبن را دفع کند برای این مزابنه نامگذاری کرده اند) فيتدافعان.( هر کدام غبن را به طرف دیگری دفع می کنند)

وخصّ (مصنف تخصیص داد) التعريف بالنخل، (تعریف مزابنه را به نخل) للنصّ عليه بخصوصه (زیرا روایت نسبت به نخل بخصوصه است) مفسّراً به «المزابنة» في صحيحة عبد الرحمن بن أبي عبد اللّٰه عن الصادق عليه‌السلام واُلحق به غيره، (و بعد هم غیر نخل را به آن دو دلیل که ذکر شد به نخل ملحق کرده است) لما ذكرناه (بخاطر دلیل هایی که ذکر کردیم) وفي إلحاق اليابس وجه، والرَطب نظر. (اگر بخواهید یابس را به نخل ملحق کنید صحیح است یعنی در بیع انگور روی درخت به کشمش درست است اما در میوه تر صحیح نیست زیرا در روایت داشت که وقتی خشک شد کم می شود و این در میوه غیر خشک جاری نیست) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنِ اَلْمُحَاقَلَةِ وَ اَلْمُزَابَنَةِ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ أَنْ تَشْتَرِيَ حَمْلَ اَلنَّخْلِ بِالتَّمْرِ وَ اَلزَّرْعَ بِالْحِنْطَةِ . اول مزابنه را توضیح می دهند و در روایت دیگر می فرمایند مزابنه بیع خرما در روی درخت است و محاقله زراعت روی زمین است. بیع سنبل است در مقابل حب یعنی بیع خوشه گندم که دانه در آن شکل گرفته است {وقت چیدن آن است} به این سنبل می گویند. می فرماید اگر کسی خوشه را در مقابل گندم برداشت شده و از خوشه جدا شده بخواهد بفروشد این بیع جایز نیست چه از خود این خوشه ها باشد و چه از غیر این خوشه ها. محاقله از حقل است و حقل هم جمع حقله است و حقله هم به معنای زمین زراعتی است و چون به معنای زمین زراعتی است پس در روایت لف و نشر نا مرتب صورت گرفته است) ﴿ ولا ﴾ بيع ﴿ السنبل بحبّ (بیع سنبل به حبه و چیده شده پاک شده جایز نمی باشد) منه (از خود خوشه این گندم ها را به عنوان ثمن بدهد) أو من غيره من جنسه، (یا از سنبل دیگری بدهد که هم جنس آن باشد حبه نه این که حبه جنس دیگری باشد) ويسمّى محاقلة ﴾ (به این معامله محاقله گفته اند) مأخوذة من الحَقل جمع حَقلة (که از حقل گرفته شده است و جمع حقله می باشد) وهي الساحة (و آن به معنای زمین) التي تزرع، (زراعتی است) سمّيت بذلك (این معامله را محاقله گفته اند) لتعلّقها (زیرا محاقله تعلق گرفته است به) بزرع في حقلة، (زراعتی که در زمین است) وخرج بالسنبل بيعه قبل ظهور الحبّ، (و با قید سنبل قبل از این که دانه داخل خوشه شکل بگیرد را خارج کرده است و اگر هنوز دانه شکل نگرفته باشد می توان آن را در مقابل حب فروخت) فإنّه جائز؛ لأنّه حينئذ غير مطعوم. (زیرا آن الان هنوز طعام نشده است ولذا جنس این با دانه ای که الان موجود است و طعام می باشد متفاوت است)

مسائل

[الاُولى] (١) :

﴿ لا يجوز بيع الثمرة بجنسها أي نوعها الخاصّ كالعنب بالعنب والزبيب، والرطب بالرطب والتمر ﴿ على اُصولها أمّا بعد جمعها فيصحّ مع التساوي ﴿ نخلاً كان المبيع ثمره ﴿ أو غيره من الثمار، إجماعاً في الأوّل وعلى المشهور في الثاني، تعدية للعلّة المنصوصة في المنع من بيع الرطب بالتمر (٢) وهي نقصانه عند الجفاف إن بيعت بيابس، وتطرّق احتمال الزيادة في كلّ من العوضين الربويّين. ولا فرق في المنع بين كون الثمن منها ومن غيرها، وإن كان الأوّل أظهر منعاً.

﴿ ويسمّى في النخل مزابنة وهي مفاعلة من «الزَبن» وهو الدفع، ومنه «الزبانية» سمّيت بذلك لبنائها على التخمين المقتضي للغبن، فيريد المغبون دفعه والغابن خلافه، فيتدافعان.

وخصّ التعريف بالنخل، للنصّ عليه بخصوصه مفسّراً به «المزابنة» في صحيحة عبد الرحمن بن أبي عبد اللّٰه عن الصادق عليه‌السلام (٣) واُلحق به غيره، لما ذكرناه (٤) وفي إلحاق اليابس وجه، والرَطب نظر.

__________________

(١) لم يرد في المخطوطات.

(٢) الوسائل ١٢:٤٤٥ ـ ٤٤٦، الباب ١٤ من أبواب الربا، الأحاديث ١ و ٢ و ٦ و ٧.

(٣) الوسائل ١٣:٢٣، الباب ١٣ من أبواب بيع الثمار، الحديث الأوّل.

(٤) وهو قوله: تعدية للعلّة المنصوصة.

﴿ ولا بيع ﴿ السنبل بحبّ منه أو من غيره من جنسه، ويسمّى محاقلة مأخوذة من الحَقل جمع حَقلة (١) وهي الساحة التي تزرع، سمّيت بذلك لتعلّقها بزرع في حقلة، وخرج بالسنبل بيعه قبل ظهور الحبّ، فإنّه جائز؛ لأنّه حينئذ غير مطعوم.

﴿ إلّا العريّة هذا استثناء من تحريم بيع المزابنة، والمراد بها النخلة تكون في دار الإنسان أو بستانه، فيشتري مالكهما أو مستأجرهما أو مستعيرهما رُطَبَها ﴿ بخرصها تمراً من غيرها مقدّراً موصوفاً حالاًّ، وإن لم يقبض في المجلس، أو بلغت خمسة أوسق (٢) ولا يجوز بتمر منها؛ لئلّا يتّحد العوضان. ولا يعتبر مطابقة ثمرتها جافّة لثمنها في الواقع، بل تكفي المطابقة ظنّاً، فلو زادت عند الجفاف عنه أو نقصت لم يقدح في الصحّة.

ولا عريّة في غير النخل، فإن ألحقناه بالمزابنة وإلّا لم يتقيّد بقيودها.

﴿ الثانية :

﴿ يجوز بيع الزرع قائماً على اُصوله سواء أحصد (٣) أم لا، قُصد قصله أم لا؛ لأنّه قابل للعلم مملوك فتتناوله (٤) الأدلّة، خلافاً للصدوق حيث شرط كونه

__________________

(١) كذا، و «حقلة» واحدة من الجنس، والجمع: حقول. اُنظر أساس البلاغة:٩١، والمصباح المنير (حقل).

(٢) إشارة إلى خلاف بعض العامّة حيث خصّ الرخصة بما إذا كانت دون خمسة أوسق. اُنظر الاُمّ ٣:٥٦، والخلاف ٣:٩٥ ـ ٩٦، المسألة ١٥٤ و ١٥٦.

(٣) أحصد الزرع: حان حِصاده.

(٤) في (ف) و (ع) : فتناوله.