درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۵۱: بیع صرف (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

یادآوری جلسه قبل

بیان شد که بیع صرف بیع نقدین (طلا و نقره) است.

شرط بیع صرف تقابض در مجلس بود و باید در همان مجلس عقد نقدین جابجا می شد اگر چه اصطحاب و همراهی تا هنگام قبض اگر فاصله بین بایع و مشتری بیش از مقدار فاصله مجلس عقد نشود جایگزین قبض در مجلس می شد و مورد دیگر پول در ذمه مشتری بود که اگر با پول دیگری در ذمه مشتری جابجا و عوض می شد، رضایت کفایت از قبض و اقباض می کرد.

۴

بخشی از نقدین در معامله صرف قبض و اقباض نشود

اگر نقدین با یکدیگر معامله شدن و برخی از نقدین رد و بدل نشدن و فقط مقداری از نقدین جابجا و قبض در مجلس شدن.

اگر ده دینار با صد درهم معامله شد و صیغه خوانده شد اما پنج دینار را داده است و پنجاه درهم در مقابل اخذ کرده است و نیم دیگر رد و بدل نشده است. برخی از عوض و معوض در مجلس قبض و اقباض شده است اما بخشی خیر. می فرماید نسبت به مقدار قبض شده صحیح است اما اگر قبل از قبض و اقباض باقی مانده تفرق در مجلس اتفاق افتاد معامله نسبت به مقدار باقی مانده باطل است زیرا شرط تقابض در مجلس در این جا اتفاق نیوفتاده است.

اما اگر هیچ کدام کوتاهی نکردن و مثلا علت ندادن پول یکی ندادن پول توسط دیگری بود و دیگری شخصی را فرستاد تا پول را بیاورد اما نتوانست و هیچ کدام کوتاه ی نکردن در این صورت هر دو خیار فسخ دارند. یعنی معامله نسبت به مقدار قبض و اقباض شده صحیح است اما هر کسی که تفریط و کوتاهی نکرده است خیار فسخ دارد. این خیار، خیار تبعض صفقه است

۵

وکالت در عقد صرف

وکیل گرفتن در بیع صورت های مختلفی دارد یکی این که فقط وکیل در قبض باشد و صیغه را خود مالک بخواند.

اگر وکیل فقط وکیل در قبض است و عقد را صاحبان مال  می خوانند وکیل که تفاوتی نمی کند وکیل یک طرف یا دو طرف باشد لازم است در مجلس عقد قبل از تفرق متعاقدین قبض و اقباض را انجام دهد.

اگر وکیل برای قبض رفت و قبل از قبض او مجلس به هم خورد معامله باطل است و ملاک تفرق متعاقدین است.

اما گاهی وکالت وکالت در صرف است و شخص را وکیل می کند تا دینار ها را با درهم عوض کند و دیگری هم وکالت می دهد تا شخصی درهم هایش را تبدیل به دینار بکند و این دو شخص در مجلسی عقد بیع صرف انجام می دهند، در این صورت ملاک خود این دو وکیل هستند و قبل از تفرقشان باید قبض و اقباض صورت بگیرد.

ملاک؛ تقابض قبل از متعاقدین است و تفاوتی نیست که متعاقدین مالک یا وکیل باشند و تفاوتی ندارد که قبض توسط مالک یا وکیل باشد.

۶

تطبیق قبض بخشی از نقدین در صرف

﴿ ولو قبض البعض ﴾ خاصّة قبل التفرّق (اگر قبل از جدا شدن متعاقدین قبض بعض عوض و معوض فقط اتفاق بیوفتد ) ﴿ صحّ فيه ﴾ أي في ذلك البعض (در همان مقدار بعض که قبض صورت گرفته معامله صحیح است) المقبوض وبطل في الباقي (و در مقدار باقی مانده که قبض و اقباض نشده معامله باطل است) ﴿ وتخيّرا ﴾ معاً (هر دو خیار فسخ دارند) في إجازة ما صحّ فيه (در آن مقدار بعضی که معامله صحیح انجام شد) وفسخه؛ (و فسخ معامله در آن مقداری که صحیح انجام شد و شرط قبض در آن اتفاق افتاد) لتبّعض الصفقة (علت خیار را بیان می کند که می توان معامله را فسخ کرد زیرا کالا تبعیض شده و این مقدار نمی خواستن بلکه تمام آن مرادشان بوده از انجام معامله و الآن فقط بعض آن معامله شده است) ﴿ إذا لم يكن من أحدهما تفريط ﴾ (اگر هیچ کدام کوتاهی نکرده باشند) في تأخير القبض، (اگر کوتاهی کرده باشد دیگر خیار فسخ ندارد) ولو كان تأخيره بتفريطهما (اگر هر دو کوتاهی کردن) فلا خيار لهما. (هیچ کدام خیار ندارند) ولو اختصّ أحدهما به (اما اگر فقط یکی از متعاقدین کوتاهی کرده باشد) سقط خياره، دون الآخر. (فقط خیار خودش ساقط می شود)

۷

وکالت در بیع صرف

﴿ ولابدّ من قبض الوكيل ﴾ في القبض عنهما (مراد وکالتی است که فقط در قبض باشد. چاره ای نیست از قبض کسی که وکالت دارد در قبض از هر دو طرف) أو عن أحدهما (یا از یکی از متعاقدین وکالت داشته باشد) ﴿ في مجلس العقد قبل تفرّق المتعاقدين ﴾. (وکیل باید قبل از جدا شدن متعاقدین قبض را انجام بدهد) ولا اعتبار بتفرّق الوكيل وأحدهما أو هما، أو الوكيلين. (وکیلین عطف به الوکیل است وهما عطف به احدهما است. اعتباری نیست به تفرق وکیل و یکی از این دو متعاقد { بتفرّق الوكيل وأحدهما }و به تفرق وکیل و هر دو متعاقدین مانعی ندارد { أو هما،} یا جدا شدن دو وکیل از یکدیگر نیز مهم نیست {أو الوكيلين} که این تفرق وکیلین به سه صورت می تواند اتفاق بیوفتد 1. تفرق وکیلین از یکدیگر که مهم نیست. 2. تفرق وکیلین از هر دو متعاقدین که مهم نیست. 3. تفرق وکیلین از یکی از متعاقدین نیز مهم نیست. اصلا در این صورت که فقط وکیل در قبض باشند وکیلین و تفرقشان مهم نیست و مهم متعاقدین هستن) (شهید ثانی می فرماید در عبارت شهید اول اگر عبارت فی مجلس العقد نمی آمد مشکلی پیش نمی آمد زیرا قبلا بیان شد که لازم نیست در مجلس باشند و اگر با یکدیگر از مجلس هم خارج بشوند اشکالی ندارد و ملاک تفرق است نه مجلس عقد) وفي حكم مجلس العقد ما تقدّم (در حکم مجلس عقد است آنچه که گذشت و مراد اصطحاب است که اشکال به متن شهید اول است) فكان يغني قوله: «قبل تفرّق المتعاقدين» (پس بی نیاز می کند قول مرحوم شهید به قبل از تفرق متعاقدین) عنه، (از عبارت فی مجلس العقد. و دیگر نیازی به این جمله نبود) لشمول الثاني (زیرا قبل از تفرق متعاقدین شامل می شود) لما في حكم المجلس. (هر آن چیزی که در حکم مجلس است را نیز هم شامل می شود و مجلس را نیز شامل می شود) هذا إذا كان وكيلاً في القبض، دون الصرف. (این شرایط برای هنگامی است که وکیل در قبض باشد نه و کیل در معامله صرف) ﴿ ولو كان وكيلاً في الصرف ﴾ (اگر وکیل وکالت در صرف داشته باشد) سواء كان مع ذلك وكيلاً في القبض أم لا (چه وکالت در قبض هم داشته باشد و چه نه؛ که یعنی مالک بگوید هنگام معامله مرا خبر کن قبض را خودم انجام بدهم) ﴿ فالمعتبر مفارقته ﴾ (در این صورت آن چیزی که معتبر است مفارقت وکیل است) لمن وقع العقد معه، (مفارقتش با کسی که عقد با او انجام شده است) دون المالك. (مالک مهم نیست و شخصی که عقد را خوانده مهم است) والضابط: (ضابطه در هر دو صورت که وکیل در قبض باشد یا صرف این است که ) أنّ المعتبر التقابض قبل تفرّق المتعاقدين، سواء كانا مالكين أم وكيلين. (مهم تقابض قبل از جدا شدن متعاقدین است چه متعاقدین مالک باشند و چه وکیل باشند)

۸

هم جنس بودن نقدین در معامله صرف

اگر در بیع صرف عوض و معوض هم جنس باشند (طلا یا نقره نیست بلکه طلا با طلا است یا دینار با دینار است) طلا و دینار چون خودشان ارزش داشتن و اعتبار مهم نبوده بلکه مهم طلا یا نقره سکه بوده است و گاهی سکه ها از وزنشان کم می شده به مرور و گوشه آن ها کنده می شده. کسی که شغلش عوض کردن این ها بوده است سکه ها را وزن می کرده و امکان داشته که تعداد سکه ها فرق کند.

می فرماید اگر جنس واحد باشد علاوه بر شرط قبض در مجلس شرط دیگری اضافه می شود و آن این که هم وزن باشند تا معامله معامله ربوی نشود.

زیاده در عدد ملاک نیست و مهم زیاده در وزن است و اگر عددی باشد اصلا ربا نمی شود زیرا ربای معاملی در موزون است نه معدود.

جنس و صفت و کیفیت و نو بودن و شکسته بودن مهم نیست و باید با یکدیگر هم وزن باشند.

۹

تطبیق هم جنس بودن عوض و معوض در بیع صرف

﴿ ولا يجوز التفاضل في الجنس الواحد ﴾ (جایز نیست تفاضل در وزن اگر معامله صرف در جنس واحد باشد. طلا با طلا یا نقره با نقره باشد) لأنّه حينئذ (زیرا بیع صرف در این هنگام که جنسش واحد است) يجمع حكم الربا والصرف، (هم حکم ربا را دارد و هم حکم صرف را که تقابض در مجلس باشد) فيعتبر فيه التقابض في المجلس نظراً إلى الصرف، (تقابض در مجلس در این معامله شرط است زیرا معامله صرف است) وعدم التفاضل نظراً إلى الربا، (عدم تفاضل نیز در این معامله شرط است زیرا اگر تفاضل باشد ربا پیش می آید) سواء اتّفقا في الجودة (تفاوتی نمی کند که هر دو در خوبی جنس با یکدیگر مساوی باشند) والرداءة (و بدی جنس) والصفة (اوصاف آن ها یکی باشد) أم اختلفا، (یا این که صفت هایشان مختلف باشد) بل ﴿ وإن كان أحدهما مكسوراً أو رديئاً ﴾ (اگر چه یکی شکسته باشد یا جنسش باشد) والآخر صحيحاً أو جيّد الجوهر. ( اما آن دیگری صحیح یا جنس خوب باشد).

إلى دنانير» أنّ ذلك يصحّ وإن لم يتقابضا، معلّلاً بأنّ النقدين من واحد (١) والمصنّف رحمه‌الله عدل عن ظاهر الرواية إلى الشراء بدل «التحويل» والتوكيل صريحاً (٢) في القبض والرضا فيه بكونه في ذمّة الوكيل القابض؛ لاحتياج الرواية إلى تكلّف إرادة هذه الشروط بجعل الأمر بالتحويل توكيلاً في تولّي طرفي العقد، وبنائه (٣) على صحّته وصحّة القبض إذا توقّف البيع عليه بمجرّد التوكيل في البيع. نظراً إلى أنّ التوكيل في شيء إذن في لوازمه التي يتوقّف عليها. ولمّا كان ذلك أمراً خفيّاً عدل المصنّف رحمه‌الله إلى التصريح بالشروط.

﴿ ولو قبض البعض خاصّة قبل التفرّق ﴿ صحّ فيه أي في ذلك البعض المقبوض وبطل في الباقي ﴿ وتخيّرا معاً في إجازة ما صحّ فيه وفسخه؛ لتبّعض الصفقة ﴿ إذا لم يكن من أحدهما تفريط في تأخير القبض، ولو كان تأخيره بتفريطهما فلا خيار لهما. ولو اختصّ أحدهما به سقط خياره، دون الآخر.

﴿ ولابدّ من قبض الوكيل في القبض عنهما أو عن أحدهما ﴿ في مجلس العقد قبل تفرّق المتعاقدين . ولا اعتبار بتفرّق الوكيل وأحدهما أو هما، أو الوكيلين. وفي حكم مجلس العقد ما تقدّم (٤) فكان يغني قوله: «قبل تفرّق المتعاقدين» عنه، لشمول الثاني لما في حكم المجلس. هذا إذا كان وكيلاً في القبض، دون الصرف.

__________________

(١) الوسائل ١٢:٤٦٣ ـ ٤٦٤، الباب ٤ من أبواب الصرف، الحديث الأوّل.

(٢) أي عدل عن ظاهر الرواية وهو التوكيل ضمناً في القبض إلى التوكيل صريحاً فيه (هامش ر).

(٣) أي التوكيل.

(٤) وهو اصطحابهما في المشي.

﴿ ولو كان وكيلاً في الصرف سواء كان مع ذلك وكيلاً في القبض أم لا ﴿ فالمعتبر مفارقته لمن وقع العقد معه، دون المالك. والضابط: أنّ المعتبر التقابض قبل تفرّق المتعاقدين، سواء كانا مالكين أم وكيلين.

﴿ ولا يجوز التفاضل في الجنس الواحد لأنّه حينئذ يجمع حكم الربا والصرف، فيعتبر فيه التقابض في المجلس نظراً إلى الصرف، وعدم التفاضل نظراً إلى الربا، سواء اتّفقا في الجودة والرداءة والصفة أم اختلفا، بل ﴿ وإن كان أحدهما مكسوراً أو رديئاً والآخر صحيحاً أو جيّد الجوهر.

﴿ وتراب معدن أحدهما يباع بالآخر أو بجنسٍ غيرهما لا بجنسه؛ لاحتمال زيادة أحد العوضين عن الآخر، فيدخل الربا. ولو علم زيادة الثمن عمّا في التراب من جنسه لم يصحّ هنا وإن صحّ في المغشوش بغيره؛ لأنّ التراب لا قيمة له ليصلح في مقابلة الزائد.

﴿ وتراباهما إذا جُمعا أو اُريد بيعهما معاً ﴿ يباعان بهما فينصرف كلّ إلى مخالفه. ويجوز بيعهما بأحدهما مع زيادة الثمن على مجانسه بما يصلح عوضاً في مقابل الآخر، وأولى منهما بيعهما بغيرهما.

﴿ ولا عبرة باليسير من الذهب في النحاس بضمّ النون ﴿ واليسير من الفضّة في الرصاص بفتح الراء ﴿ فلا يمنع من صحّة البيع بذلك الجنس وإن لم يعلم زيادة الثمن عن ذلك اليسير ولم يقبض في المجلس ما يساويه؛ لأنّه مضمحلّ وتابع غير مقصود بالبيع. ومثله المنقوش منهما على السقوف والجدران بحيث لا يحصل منه شيء يعتدّ به على تقدير نزعه.

ولا فرق في المنع من الزيادة في أحد المتجانسين بين العينيّة ـ وهي