درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۵۵: بیع صرف (۶) خاتمه

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

خاتمه

۳

عیب در درهم یا دینار

اگر معامله ای دو طرف (صرف) یا یک طرف آن درهم و دینار باشد (درهم و دینار خصوصیتی ندارد و اگر غیر مسکوک هم باشد مسئله همین گونه خواهد بود) و معامله بر سر درهم و دینار خاصی (معین) انجام شد نمی توانیم مانند پول های امروزی بگوییم پول با پول تفاوتی نمی کند و اگر تراول یا پول خورد بگیرد فرقی ندارد، اما در درهم  و دینار اگر معامله بر سر دینار و درهم خاصی بود تعین پیدا می کند و باید همان دینار پرداخت شود و جابجایی این دینار ها جایز نیست. برخی از عامله مخالف این حکم هستند.

شهید برای این حکم سه دلیل بیان کرده است:

1. عموم ادله دال بر تعیین، روایاتی مانند لا يحل مال امري لاحد الا بطيبة نفس منه، و هنگامی که معامله روی دیناری واقع می شود دیگر این دینار برای او می باشد و نمی توان در مال غیر بدون اجازه تصرف کرد.

2. اوفوا بالعقود. باید  به عقد با همان شرایط وفا کرد و این تعیین در واقع شرطی است که در معالمه انجام شده است.

3. درهم و دینار با دیگر اجناس تفاوتی ندارد و همان گونه که اگر جنسی (ماشینی معین یا گندمی معین) را خریدی نمی تواند ان را عوض کند درهم و دینار هم همین گونه است.

اگر معامله بر سر درهم های خاص قرار گرفت و سپس معلوم شد که این درهم ها معیوب است دو صورت کلی دارد:

1. عیب من غیر جنسه است. یعنی این درهم ها قلابی است و مثلا مس است نه نقره. در این صورت بیع باطل است زیرا عقد تابع قصد است و این نوع درهم غیر مقصود است. بعد از این که می فرماید بیع بصورت کلی باطل است بحث را دو قسم می کند و می فرماید اگر در مقابل این درهم و دینار درهم و  دینار باشد بیع از ریشه باطل است گرچه شهید ثانی می فرماید مراد شهید اول در جایی است که جمیع مبیع از غیر جنس باشد اما اگر مثلا از ده دینار پنچ تا طلا و پنج تا مس است به نسبت صحیح معامله باطل نیست اما اگر در مقابل هم جنس نباشد معامله نسبت به مقدار صحیح، صحیح است.

نتیجه این دو قسم بنظر شهید ثانی یکی است اما شهید اول با اطلاقی که فرمود تفاوت در این دو صورت خواهد بود.

البته این چنین معامله ای تبعض صفقه است و خیار را برای شخص جاهل ثابت می کند.

2. عیب از جنس خودش باشد، یعنی دینار ها طلا هستند اما طلای معیوب هستند مثلا بنا بوده است که سکه رایج باشد اما سکه غیر رایج است و مثلا طلا و نقره که باید لطافت داشته باشند ندارند و زبر شده اند( مثلا آبکاری نشده اند والان روی آن ها زبر شده است) مشکل از صفات سکه است. می فرماید در این معامله نیز دو صورت پیدا می کند یکی این که در مقابل هم جنس آن باشد و دینار به دینار معامله شده باشد که در این صورت (متضرر) می تواند معامله را رد کند و فسخ کند اما حق ارش گرفتن را ندارد زیرا ربا پیش می آید. اما اگر مقابلش در جنس مخالف باشد بحث فرق می کند که خواهد آمد.

۴

تطبیق عیب در درهم و دینار

﴿ خاتمة ﴾

﴿ الدراهم والدنانير يتعيّنان بالتعيين ﴾ عندنا (دراهم  و دنانیر تعین پیدا می کنند بواسطه تعیین در نزد ما {در پول های امروزی  هم همین گونه می باشد}) ﴿ في الصرف وغيره ﴾ لعموم الأدلّة الدالّة على التعيين (بخاطر عموم ادله ای که دلالت می کند بر لزوم تعیین مانند لَا يَحِلُ‌ مَالُ‌ امْرِئٍ‌ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِيبَةِ نَفْسه و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ زیرا در واقع تصرف در درهم و دینار معین شده تصرف در مال غیر است) والوفاء بالعقد، (اشاره به آیه اوفوا بالعقود است و چون عقد روی دینار معین واقع شده است باید به آن وفا بشود و نمی توان آن را تغییر داد) ولقيام المقتضي في غيرها (چون مقتضی در غیر درهم و نقره هم همین است و مانند گندم که بایع نمی تواند آن را عوض کند درهم و دینار هم با آن ها تفاوتی ندارد) ﴿ فلو ظهر عيب في المعيّن ﴾ (اگر معامله روی دینار های معین انجام شد و مشخص شد که دینار های معین معیب است) ثمناً كان أم مثمناً (تفاوتی ندارد که دینار ها ثمن باشد یا مثمن) ﴿ من غير جنسه ﴾ (اگر این عیب از غیر جنس باشد یعنی معلوم شد که دینار ها طلا نیستند) بأن ظهرت الدراهم نحاساً أو رصاصاً (مس یا سرب و قلع باشد دینار ها عوض طلا) ﴿ بطل ﴾ البيع ﴿ فيه ﴾ (معامله باطل است) لأنّ ما وقع عليه العقد غير مقصود بالشراء والعقد تابع له (زیرا عقد تابع قصد است و همان چیزی که در عقد قصد شده است باید داد و ستد بشود و در غیر این صورت می شود ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع) ﴿ فإن كان بإزائه مجانسه * (اگر در مقابل این طلا های معیب هم جنس و طلا باشد) بطل البيع من أصله ﴾ (عقد از اصل و ابتدا باطل بوده است. یعنی حتی اگر برخی دینار ها صحیح باشد که در این صورت ربا پیش می آید زیرا در معامله ده دینار به ده دیناری که مثلا دو دینار آن معیوب است در واقع هشت دینار به ده دینار معامله شده است که این ربا می باشد) إن ظهر الجميع كذلك، (شهید ثانی این را قبول ندارد و می فرماید معامله از اصل باطل است اگر آشکار بشود که تمام ده دینار مس است) وإلّا فبالنسبة (اگر تمام دینار ها معیب نبودن به نسبت صحیح معامله صحیح است) ﴿ كدراهم بدراهم. وإن كان ﴾ [ما] بإزائه ﴿ مخالفاً ﴾ في الجنس (اما اگر چیز که در مقابل دینار های معیب است غیر جنس آن باشد) ﴿ صحّ ﴾ البيع ﴿ في السليم وما قابله، (معامله در دینار های صحیح و هر آن چیز ی که در مقابل آن است صحیح است) ويجوز ﴾ لكلّ منهما ﴿ الفسخ مع الجهل ﴾ (و هر کدام از طرفین که به عیب جاهل بوده اند خیار فسخ دارند) بالعيب؛ لتبعّض الصفقة. (بجهت تبعض صفقه)

﴿ ولو كان العيب من الجنس ﴾ (اگر عیب دینار ها از جنس نباشد و دینار ها واقعا طلا باشند اما عیب داردند) كخشونة الجوهر (مانند زبر بودن ماده و اصل طلا. مثلا باید فعل و انفعالاتی روی آن انجام می دادند تا باکیفیت بماند و لطافت خود را حفظ کند اما این کار را نکرده اند) واضطراب السكّة (سکه رایج نباشد مثلا یا این که معامله روی دینار عراقی بوده است اما الان مشخص شده که سکه های مورد معامله شامی بوده اند) ﴿ وكان بإزائه مجانس، (این دینار ها اگر در مقابلش هم جنس خودش باشد) فله الردّ بغير أرش ﴾ (می تواند بواسطه عیب در کالا معامله را فسخ کند اما حق ارش گرفتن ندارد) لئلّا يلزم زيادة جانب المعيب المفضي إلى الربا؛ (زیرا ربا لازم می آید در این صورت چرا که از جهت جنس عیب دار زیاده ای اتفاق می افتد) لأنّ هذا النقص حكميّ فهو في حكم الصحيح. (زیرا این نقص و عیب عینی نیست و حکمی است {وزن ها برابر است} و عیب حکمی است که ارش گرفتن باعث زیاده یک طرف می شود و باعث ربا و بطلان می باشد)

۵

عیب من غیر جنس در درهم و دینار در معامله بغیر هم جنس

﴿ وفي المخالف ﴾ (در جایی که مقابل این دینار های معیوب چیزی غیر از جنس خودش معامله بشود) بإزاء المعيب ﴿ إن كان صرفاً ﴾ (اگر معامله معامله صرف باشد و دنیار های معیوب در مقابل نقره باشد) كما لو باعه ذهباً بفضّة فظهر أحدهما معيباً في الجنس (جایی که طلا به نقره فروخته باشد اما یکی عیب از غیر جنس دارد) ﴿ فله الأرش في المجلس والردّ ﴾ (می تواند معامله را فسخ کند زیرا خیار عیب دارد و می تواند ارش بگیرد اما باید این ارش را در همان مجلس بگیرد) أمّا ثبوت الأرش فللعيب، (ارش می تواند بگیرد زیرا عیب موجود است) ولا يضرّ هنا زيادة عوضه؛ (در این جا اگر ارش گرفت اشکالی ندارد) للاختلاف. (زیرا در جنس اختلاف دارند و ربا پیش نمی آید) واعتبر كونه في المجلس؛ للصرف. (و باید در همان مجلس این ارش را بگیرد زیرا معامله معامله صرف است و تقابض در مجلس در آن شرط است) ووجه الردّ ظاهر؛ لأنّه مقتضى خيار العيب بشرطه. (رد کردن آشکار است زیرا مقتضی خیار عیب است و با وجود شرایط خیار عیب می تواند معامله را باطل کند {یکی از شرایط خیار عیب جل است})

۶

ارش در معامله صرف معیب از غیر جنس

اگر جنس داد و ستد شده مخالف بود اما معامله صرف بود می تواند اش بگیرد و می تواند معامله را فسخ کند. در ادامه می فرماید اگر مجلس از بین برود و تفرق حاصل بشود دیگر فقط می تواند رد کند و معامله بر هم بزند اما دیگر نمی تواند ارش بگیرد.

اگر ارش را از نقدین بخواهد بگیرد مسلم است که جایز نیست. ده دینار بی عیب داده شده است و صد درهم معیب گرفته شده است، صد درهم معیبوب مثلا به اندازه نود درهم سالم ارزش دارد و در واقع ده درهم از جهت ارزشی ضرر اتفاق افتاده است که در این صورت اگر بخواهد درهم و دینار بگیرد خود این درهم ها هم در واقع معامله صرف است (زیرا در مقابل این ده درهم هم دینار داده است و معامله صرف است) و چون باید تقابض در مجلس باشد و مجلس از بین رفته است پس قطعا نمی تواند از نقدین ارش بگیرد.

اما اگر ارش از چیزی مانند گندم گرفته شود انگار معامله دو قسم شده است و در یک قسم نه دینار و نود درهم است و در قسمتی هم یک دینار و گندم قرار گرفته است. علامه فرموده در این جا اشکالی ندارد زیرا انگار معامله دیگری است.

۷

تطبیق ارش در معامله صرف معیب از غیر جنس

﴿ وبعد التفرّق له الردّ، (و بعد از مجلس رد برای متضرر جایز است) ولا يجوز أخذ الأرش (اما نمی تواند ارش بگیرد) من النقدين ﴾ (اگر ارش از نقدین باشد) لئلّا يكون صرفاً بعد التفرّق (زیرا در این صورت صرف بعد از تفرق و مجلس است) ﴿ ولو أخذ ﴾ الأرش ﴿ من غيرهما (اما اگر ارش را بخواهد از چیز دیگری مانند گندم بگیرد) قيل ﴾ والقائل العلّامة رحمه‌الله: ﴿ جاز ﴾ (برخی ها این را جایز دانسته اند) لأنّه حينئذ كالمعاوضة بغير الأثمان، (این ارش از غیر نقدین مانند معامله غیر نقدین است) فيكون جملة العقد (این عقدی که انجام شده است) بمنزلة بيع وصرف، (مانند یک بیع که یک دینار در مقابل گندم باشد و صرف هم نه دینار است در مقابل صد درهم معیوب که برابر نود درهم سالم است) والبيع ما اُخذ عوضه بعد التفرّق. (بیع هم چیزی است که بعد از تفرق اتفاق افتاده است)

﴿ خاتمة ﴾

﴿ الدراهم والدنانير يتعيّنان بالتعيين عندنا ﴿ في الصرف وغيره لعموم الأدلّة الدالّة على التعيين والوفاء بالعقد، ولقيام المقتضي في غيرها (١) ﴿ فلو ظهر عيب في المعيّن ثمناً كان أم مثمناً ﴿ من غير جنسه بأن ظهرت الدراهم نحاساً أو رصاصاً ﴿ بطل البيع ﴿ فيه لأنّ ما وقع عليه العقد غير مقصود بالشراء والعقد تابع له ﴿ فإن كان بإزائه مجانسه * بطل البيع من أصله إن ظهر الجميع كذلك، وإلّا فبالنسبة ﴿ كدراهم بدراهم. وإن كان [ما] (٢) بإزائه ﴿ مخالفاً في الجنس ﴿ صحّ البيع ﴿ في السليم وما قابله، ويجوز لكلّ منهما ﴿ الفسخ مع الجهل بالعيب؛ لتبعّض الصفقة.

﴿ ولو كان العيب من الجنس كخشونة الجوهر واضطراب السكّة ﴿ وكان بإزائه مجانس، فله الردّ بغير أرش لئلّا يلزم زيادة جانب المعيب المفضي إلى الربا؛ لأنّ هذا النقص حكميّ فهو في حكم الصحيح.

﴿ وفي المخالف بإزاء المعيب ﴿ إن كان صرفاً كما لو باعه ذهباً بفضّة فظهر أحدهما معيباً في الجنس ﴿ فله الأرش في المجلس والردّ أمّا ثبوت الأرش فللعيب، ولا يضرّ هنا زيادة عوضه؛ للاختلاف. واعتبر كونه في المجلس؛

__________________

(١) أي في غير الدراهم والدنانير.

(*) في (ق) و (س) : مجانس.

(٢) لم يرد في المخطوطات.

للصرف. ووجه الردّ ظاهر؛ لأنّه مقتضى خيار العيب بشرطه.

﴿ وبعد التفرّق له الردّ، ولا يجوز أخذ الأرش من النقدين لئلّا يكون صرفاً بعد التفرّق ﴿ ولو أخذ الأرش ﴿ من غيرهما قيل والقائل العلّامة رحمه‌الله: ﴿ جاز (١) لأنّه حينئذ كالمعاوضة بغير الأثمان، فيكون جملة العقد بمنزلة بيع وصرف، والبيع ما اُخذ عوضه بعد التفرّق.

ويشكل بأنّ الأرش جزء من الثمن والمعتبر فيه النقد الغالب، فإذا اختار الأرش لزم النقد حينئذ، واتّفاقهما على غيره معاوضة على النقد الثابت في الذمّة أرشاً لا نفس الأرش.

ويمكن دفعه بأنّ الثابت وإن كان هو النقد لكن لمّا لم يتعيّن إلّاباختياره الأرش ـ إذ لو ردّ لم يكن الأرش ثابتاً ـ كان ابتداء تعلّقه بالذمّة الذي هو بمنزلة المعاوضة اختياره، فيعتبر حينئذ قبضه قبل التفرّق مراعاة للصرف، وكما يكفي في لزوم معاوضة الصرف دفع نفس الأثمان قبل التفرّق كذا يكفي دفع عوضها قبله، بل مطلق براءة ذمّة من يُطلب منه منه، فإذا اتّفقا على جعله من غير النقدين جاز وكانت المعاوضة كأ نّها واقعة به.

وفيه: أنّ ذلك يقتضي جواز أخذه في مجلس اختياره من النقدين أيضاً ولا يقولون به. ولزومه وإن كان موقوفاً على اختياره، إلّا أنّ سببه العيب الثابت حالة العقد، فقد صدق التفرّق قبل أخذه وإن لم يكن مستقرّاً.

والحقّ أنّا إن اعتبرنا في ثبوت الأرش السبب لزم بطلان البيع فيما قابله بالتفرّق قبل قبضه مطلقاً (٢) وإن اعتبرنا حالة اختياره أو جعلناه تمام السبب على

__________________

(١) التحرير ٢:٣١٧.

(٢) سواء كان الأرش من النقدين أم من غيرهما.