درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۵۶: بیع صرف (۷) خاتمه

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

اشکال اول به علامه (ارش از نقد غالب است)

در بیع به درهم و دینار متعین بیان شد که اگر عیب از جنس باشد و مثلا درهم نقره است و دینار طلا است اما این طلا یا نقره معیوب است، اگر در مقابلش هم جنس باشد فقط حق رد دارد و نمی تواند ارش بگیرد اما در جایی که طرف دیگر معامله تفاوت جنسی دارد دو صورت متصور است. جایی که بیع صرف باشد (طرف مقابل جنس مخالف طلا یا نقره باشد) و جایی که طرف دیگر چیزی بغیر از نقدین باشد مانند گندم.

ارش در معامله ای که نقدین باشد باید در مجلس صورت بگیرد زیرا شرط بیع صرف تقابض در مجلس است.

اگر بخواهد ارش را از غیر نقدین بگیرد علامه فرمود اشکالی ندارد.

مثال:

پنج دینار با پنجاه درهم معاوضه شده است که پنجاه درهم معیوب است. با قیمت گذاری آشکار می شود بیست درصد ارزش این درهم ها کمتر است. علامه می فرماید بجای این ده درهم اگر گندم تحویل بگیری معامله این است که در واقع چهار دینار در مقابل پنجاه درهم است و یک دینار (یا ده درهم بعنوان ارش) در مقابل گندم که معامله صرف با شرایطش و در مجلس قبض شده است و این معامله گندم ها جدا است و تقابض در مجلس در بیع شرط نیست.

شهید ثانی اشکال می کند که ارش جزئی از ثمن است و این یک معامله است و اگر درهم ها معیوب در آمد آن ده درهم ارش هم بخشی از ثمن معامله است و ارش به اندازه ده درهم در ثمن است و آنچه در ثمن بعنوان ارش باید پرداخت بشود نقد غالب است.

بایع متضرر می تواند ده درهم را نقره طلب کند و مشتری نمی تواند بگوید گندم می دهم و وظیفه اولیه این است که نقد غالب پرداخت شود.

البته امکان توافق در این جا نیز هست و می توانند بجای نقد غالب این توافق را بکنند. این توافق خود ارش نیست و گندم ارش نیست و خود درهم ارش است ولذا ارش بعد از تفرق جایز نیست.

۴

تطبیق اشکال اول به علامه(ارش نقد غالب است)

ويشكل (اشکال می شود به قول علامه) بأنّ الأرش جزء من الثمن (به این که ارش بخشی از ثمن است) والمعتبر فيه (آنچه در ثمن معتبر است) النقد الغالب، (نقد غالب است) فإذا اختار الأرش لزم النقد حينئذ، (اگر ارش را اختیار کرد شخص متضرر نیز نقد غالب لازم می آید) واتّفاقهما على غيره (این که طرفین معامله توافق می کنند بر نقد غیر غالب) معاوضة على النقد الثابت في الذمّة (در واقع دارن روی آن چیزی که بر عهده طرف ثابت شده است که نقد است معاوضه می کنند) أرشاً لا نفس الأرش. (نه این که بعنوان ارش باشد و آنچه که بر عهده بوده است نقد غالب است که آن را عوض کرده اند و این گندم ارش نیست و حاصل توافق بین این دو شخص است)

۵

دفع اشکال اول به علامه

می فرماید می توان از این اشکال به این نحو پاسخ داد که بگوییم آنچه که در ذمه است نقد است که معیوب در آمده و با عث ایجاد ارش شده است و آنچه بر ذمه او ثابت شده است هم نقد است نه گندم اما این ارش و نقد زمانی تعیین پیدا می کند که آخذ جنس معیب ارش را اختیار می کند زیرا او می تواند معامله را فسخ کند. اگر در مجلس اول معامله شد و سپس عیب آشکار شد و در مجلس دوم گفت که این سکه ها معیب است و من می خواهم معامله را امضا کنم و ارش بگیرم این مجلس دوم در واقع مجلس دوم صرف است و در این مجلس اگر ارش را دریافت بکند اشکالی ندارد و می تواند گندم ها را قبل از تفرق از مجلس دوم اخذ بکند.

در واقع مجلس اختیار عقد و قبول ارش خودش مجلس دوم ارش است.

در لزوم معاوضه صرف همان گونه که اگر طلا یا نقره قبض بشود کفایت می کند اگر عوض آن ها هم قبض و اقباض بشود کافی است.

اگر در مجلسی یک دینار با ده درهم معامله شد و سپس گفت بجای این ده درهم کتاب را به من بده و دیگری هم گفت بجای یک دینار آن شیشه عطر را بده قبض و اقباض انجام شده است. پس لازم نیست که خودشان قبض بشوند و اگر توافق دیگری اتفاق بیوفتد روی جنس دیگری و آن جنس قبض و اقباض بشود حکم قبض در مجلس را دارد.

بلکه مهم برائت ذمه است و اگر در مجلس یکی پول دیگری را به او ببخشد کافی است چرا که پول از ذمه او خارج شده است.

مهم قبض نیست که قبض عین یا عوض آن یا حتی برائت از ذمه باشد. در این جا هم در مجلس صرف دوم بجای ده دینار گندم داده شده است.

۶

تطبیق دفع اشکال اول به علامه

ويمكن دفعه بأنّ الثابت (دفع این اشکال ممکن است به این که ثابت در گردن کسی که معیب پرداخت کرده است) وإن كان هو النقد (هر چند نقد است) لكن لمّا لم يتعيّن إلّاباختياره الأرش (چون تعین پیدا نمی کند نقد مگر به اختیار آخذ معیب  ارش را، باید اول دیگری ارش را انتخاب بکند تا نقد غالب گردن دیگری بیاید) ـ إذ لو ردّ لم يكن الأرش ثابتاً (و اگر معامله را رد کند اصلا ارش به گردن دیگری نمی آید) ـ كان ابتداء تعلّقه بالذمّة (ابتدای تعلق نقد به ذمه طرف مقابل) الذي هو بمنزلة المعاوضة (به منزله معاوضه است. یعنی زمان تعلق نقد به ذمه و جایی که ارش را انتخاب کرده است حکم معاوضه جدیدی را دارد و معامله صرف دومی است) اختياره، (خبر کان است و می فرماید ابتدای تعلق زمانی است که ارش را اختیار کرده است) فيعتبر حينئذ قبضه قبل التفرّق مراعاة للصرف، (پس قبل از تفرق از مجلس دوم صرف باید این قبض صورت بگیرد تا شرایط معامله صرف مراعات بشود) وكما يكفي في لزوم معاوضة الصرف دفع نفس الأثمان ( هم چنان که می شود در معامله صرف نفس طلا و نقره را قبض و اقباض کرد) قبل التفرّق كذا يكفي دفع عوضها قبله، (هم چنین می شود عوض طلا و نقره را نیز قبل از تفرق قبض کرد و معامله صرف صحیح باشد) بل مطلق براءة ذمّة من يُطلب منه منه، (نه تنها این صورت بلکه مطلق برائت ذمه کسی برای دیگری که از او طلب دارد نیز کفایت می کند و مطلق برائت ذمه از نقد کافی است و دیگر نیازی به قبض و اقباض در مجلس نیست) فإذا اتّفقا على جعله من غير النقدين (وقتی هر دو توافق کردند که ارش را از غیر نقدین قرار بدهند) جاز وكانت المعاوضة كأ نّها واقعة به. (مانند جایی است که معامله واقع شده به غیر نقدین و جایز است. مانند جایی است که معامله روی گندم بوده است کلا)

۷

اشکال دوم (اشکال به دفاع از علامه)

شهید ثانی از این یمکن دو پاسخ می دهد:

لازمه این فرمایش (مجلس اختیار ارش مجلس دوم صرف است) اگر بخواهد همان درهم ها را هم بدهد باید جایز بدانید در حالی که خود شما هم این را قبول ندارید و گفتین ارش از نقدین جایز نیست.

اشکال دوم: قبول نداریم که مجلس اختیار ارش بشود مجلس دوم ارش. درست است که لزوم ارش متوقف بر اخیار آن است اما سبب ارش عیب است نه اختیار. سبب ارش الان نیامده و از همان زمان عقد موجود بوده است. هرچند ارش مستقر نبوده است.

۸

تطبیق اشکال دوم (اشکال به دفاع از علامه)

وفيه: أنّ ذلك يقتضي جواز أخذه في مجلس اختياره من النقدين أيضاً (این اشکال است که این حرف شما اقتضا دارد جواز اخذ ارش در مجلس اختیار ارش {مجلس دوم} بصورت نقدین) ولا يقولون به. (و حال این که قائل به این نیستین) ولزومه (لزوم ارش) وإن كان موقوفاً على اختياره، (اگر چه متوقف است بر اختیار ارش) إلّا أنّ سببه العيب الثابت حالة العقد، (اما سبب ارش همان عیبی بود که از زمان عقد موجود بود) فقد صدق التفرّق قبل أخذه (پس صدق می کند تفرق از مجلس قبل از اخذ ارش) وإن لم يكن مستقرّاً. (هر چند ارش هنوز مستقر نبوده است)

۹

جمع بندی و نظر شهید ثانی

شهید ثانی سه وجه درست کردن:

1. اگر در ثبوت ارش سبب را معتبر بدانیم (عیب) لازمه اش بطلان بیع است نسبت به مقداری که در مقابل ارش قرار می گیرد (در مثال ما یک دینار می باشد)

زیرا مجلس صرف همان اولی است و تفرق حاصل شده است.

2. اگر در ثبوت ارش حالت و زمان اختیار ارش را معتبر بدانیم. اختیار ارش را سبب تام برای ایجاد آن بدانیم یا این که جزء متم سبب بدانیم. در این صورت می شود گفت که مجلس اختیار ارش مجلس دوم صرف و اگر قبل از تفرق از این مجلس اگر قبض کند معامله صحیح است چه ارش از نقدین باشد و چه از غیر نقدین.

3. اگر کسی دلیل ثبوت ارش را عیب دانست و اختیار ارش را کاشف دانست (نظر شهید ثانی) دیگر این کاشف موضوعیت ندارد ولذا چه نقد و چه غیر نقد باشد ارش بعد از مجلس اول بیع باطل است.

۱۰

تطبیق جمع بندی و نظر شهید ثانی

والحقّ أنّا إن اعتبرنا في ثبوت الأرش السبب (اگر معتبر بدانیم در ثبوت ارش سبب را {یعنی عیب موجود در زمان عقد}) لزم بطلان البيع فيما قابله (بطلان بیع در نسبت آنچه که در مقابل عیب است باطل می شود {آن یک درهم که در مقابل ده دینار ارش بود باطل می باشد) بالتفرّق (زیرا از مجلس خارج و جدا شده اند) قبل قبضه (واین تفرق قبل از قبض این بخش از معامله انجام شده است) مطلقاً (چه ارش از نقدین باشد و چه غیر نقدین) وإن اعتبرنا حالة اختياره (اگر معتبر بدانیم حالت اختیار ارش را برای وجوب آن، علت تامه اختیار ارش باشد برای ثبوت ارش) أو جعلناه تمام السبب (یا این که اختیار ارش را تمام کننده سبب بدانیم، یعنی بخشی از سبب عیب است و بخش تکمیل کننده سبب اختیار ارش باشد)  على وجه النقل (یعنی انتقال این ارش به ذمه بواسطه اختیار ارش باشد) لزم جواز أخذه في مجلسه (لازم می اید اخذ ارش در مجلس اختیار ارش) مطلقاً (چه این ارش از نقدین باشد و چه غیر نقد) وإن جعلنا ذلك كاشفاً عن ثبوته بالعقد (اگر اختیار ارش را کاشف از ثبوت ارش دانستیم بر ذمه از زمان عقد {سبب همان عیب است}) لزم البطلان فيه أيضاً. (در این صورت هم در مقدار عیب و مقابلش معامله باطل است)

وعلى كلّ حال فالمعتبر منه النقد الغالب، (در هر صورت انچه معتبر است از ارش نقد غالب است) وما اتّفقا على أخذه أمر آخر. (و انچه که طرفین بر سر آن اتفاق می کنند امر اخری است و اشکالی ندارد) والوجه الأخير أوضح، (همین که اختیار را کاشف بدانیم بهتر و واضح تر است) فيتّجه مع اختياره ( پس بهتر است که با اختیار ارش قائل بشویم که) البطلان فيما قابله مطلقاً، (باطل است معامله در مقداری که مقابل این عیب است چه نقد باشد و چه غیر نقد باشد ارش) وإن رضي بالمدفوع لزم.( اگر به این مقدرا معیوب راضی شد معامله صحیح است و لازم)

للصرف. ووجه الردّ ظاهر؛ لأنّه مقتضى خيار العيب بشرطه.

﴿ وبعد التفرّق له الردّ، ولا يجوز أخذ الأرش من النقدين لئلّا يكون صرفاً بعد التفرّق ﴿ ولو أخذ الأرش ﴿ من غيرهما قيل والقائل العلّامة رحمه‌الله: ﴿ جاز (١) لأنّه حينئذ كالمعاوضة بغير الأثمان، فيكون جملة العقد بمنزلة بيع وصرف، والبيع ما اُخذ عوضه بعد التفرّق.

ويشكل بأنّ الأرش جزء من الثمن والمعتبر فيه النقد الغالب، فإذا اختار الأرش لزم النقد حينئذ، واتّفاقهما على غيره معاوضة على النقد الثابت في الذمّة أرشاً لا نفس الأرش.

ويمكن دفعه بأنّ الثابت وإن كان هو النقد لكن لمّا لم يتعيّن إلّاباختياره الأرش ـ إذ لو ردّ لم يكن الأرش ثابتاً ـ كان ابتداء تعلّقه بالذمّة الذي هو بمنزلة المعاوضة اختياره، فيعتبر حينئذ قبضه قبل التفرّق مراعاة للصرف، وكما يكفي في لزوم معاوضة الصرف دفع نفس الأثمان قبل التفرّق كذا يكفي دفع عوضها قبله، بل مطلق براءة ذمّة من يُطلب منه منه، فإذا اتّفقا على جعله من غير النقدين جاز وكانت المعاوضة كأ نّها واقعة به.

وفيه: أنّ ذلك يقتضي جواز أخذه في مجلس اختياره من النقدين أيضاً ولا يقولون به. ولزومه وإن كان موقوفاً على اختياره، إلّا أنّ سببه العيب الثابت حالة العقد، فقد صدق التفرّق قبل أخذه وإن لم يكن مستقرّاً.

والحقّ أنّا إن اعتبرنا في ثبوت الأرش السبب لزم بطلان البيع فيما قابله بالتفرّق قبل قبضه مطلقاً (٢) وإن اعتبرنا حالة اختياره أو جعلناه تمام السبب على

__________________

(١) التحرير ٢:٣١٧.

(٢) سواء كان الأرش من النقدين أم من غيرهما.

وجه النقل لزم جواز أخذه في مجلسه مطلقاً وإن جعلنا ذلك كاشفاً عن ثبوته بالعقد لزم البطلان فيه أيضاً.

وعلى كلّ حال فالمعتبر منه النقد الغالب، وما اتّفقا على أخذه أمر آخر. والوجه الأخير (١) أوضح، فيتّجه مع اختياره البطلان فيما قابله مطلقاً، وإن رضي بالمدفوع لزم.

فإن قيل: المدفوع أرشاً ليس هو أحد عوضي الصرف، وإنّما هو عوض صفة فائتة في أحد العوضين، ويترتّب استحقاقها على صحّة العقد وقد حصل التقابض في كلّ من العوضين فلا مقتضي للبطلان، إذ وجوب التقابض إنّما هو في عوضي الصرف، لا فيما وجب بسببهما.

قلنا: الأرش وإن لم يكن أحد العوضين، لكنّه كالجزء من الناقص منهما، ومن ثمّ حكموا بأ نّه جزء من الثمن نسبته إليه كنسبة قيمة الصحيح إلى المعيب (٢) والتقابض الحاصل في العوضين وقع متزلزلاً؛ إذ يحتمل ردّه رأساً وأخذ أرش النقصان الذي هو كتتمّة العوض الناقص، فكان بمنزلة بعض العوض، والتخيّر (٣) بين أخذه والعفو عنه وردّ المبيع لا ينافي ثبوته، غايته التخيير بينه وبين أمر آخر، فيكون ثابتاً ثبوتاً تخييريّاً بينه وبين ما ذكر.

﴿ ولو كان العيب الجنسي في ﴿ غير صرف بأن كان العوض الآخر عرضاً ﴿ فلا شكّ في جواز الردّ والأرش إعطاء للمعيب حكمه شرعاً، ولا مانع

__________________

(١) أي جعله كاشفاً.

(٢) كما في القواعد ٢:٧٤، والدروس ٣:٢٨٧، وجامع المقاصد ٤:٣٣٥، وغيرها.

(٣) في (ر) : التخيير.