درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۵۷: بیع صرف (۸) خاتمه

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الحریم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین.

و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

۲

عبارت آغازین

۳

نظر محقق کرکی

در معامله صرف اگر ثمن یا مثمن معیب بود و این عیب من الجنس بود (یعنی مثلا درهم ها نقره بود اما نقره معیوب) رد کردن معامله جایز بود. ارش گرفتن بحث شد که آیا قبل از تفرق جایز است یا این که بعد از تفرق هم جایز است.

محقق ثانی (مرحوم کرکی ) در جامع المقاصد از این نظریه دفاع می کند که تقابض در مجلس برای ارش در این مسئله شرط نیست. هرچند مجلس از بین رفته باشد باز هم می توان ارش گرفت حتی از نقدین.

مرحوم کرکی می فرماید ارش نه عوض است و نه معوض و این دو در مجلس داد وستد شدند. ده درهمی که برای ارش داده می شود نه عوض است ونه معوض بلکه ارش عوض صفت فائت در یکی از عوضین است.

شهید ثانی در جواب می فرماید: فقها می گویند الارش جزء من الثمن. بله نه خود عوض است و نه خود معوض اما بخشی از کالای معیوب است (کسی که پنجاه درهم معیب پرداخت کرده در واقع یعنی چهل درهم پرداخت کرده است و تا این ارش که ده درهم باشد را پرداخت نکند در واقع انگار بخشی از مبلغ را پرداخت نکرده است و به نسبت این مقداری که در مجلس پرداخت نکرده است  یا باید تقابض در مجلس صورت بگیرد یا این که نسبت به این مقدار معامله باطل باشد.

تقابض انجام نشده است بلکه فقط تقابض بخشی از مبلغ انجام شده است که به مقدار همان چهل درهم باشد و نسبت به آن ده درهم تقابضی صورت نگرفته است.

فقط می توان گفت که از موقع عقد آخذ ارش طلب کار نبود و ارش برایش نبود و می توانست ببخشد و به همین پنجاه درهم معیب راضی بشود و می توانست معامله را فسخ کند.

اگر کسی اشکال کند که ارش از ابتدا ثابت نبود می گوییم ارش بعنوان یک امر اختیاری از ابتدا و از زمان عقد موجود بوده است. مانند کفاره روزه ماه رمضان که از ابتدا وجوب عینی ندارد که شصت نفر را اطعام کنی اما وجوب تخیری را از ابتدا دارد و ارش بصورت تخییری از ابتدا ثابت است.

۴

تطبیق نظر مرحوم محقق کرکی

فإن قيل: المدفوع أرشاً ليس هو أحد عوضي الصرف، (اگر گفته شود که ارش یکی از عوضین نیست) وإنّما هو (بلکه ارش) عوض صفة فائتة في أحد العوضين، (عوض صفتی است که آن صفت فوت شده است مانند مسکوک بودن) ويترتّب استحقاقها على صحّة العقد (واگر صحبت از ثبوت ارش می شود برای این است که اصل عقد صحیح بوده است و این صحت عقد یعنی تقابض عوض و معوض در مجلس انجام شده است) وقد حصل التقابض في كلّ من العوضين فلا مقتضي للبطلان، (مقتضیی برای بطلان نداریم که کسی بگوید اگر ارش را در مجلس نگیری معامله باطل است)  إذ وجوب التقابض إنّما هو في عوضي الصرف، (تقابضی که در صرف شرط است در عوضین شرط است) لا فيما وجب بسببهما. (نه در ارشی که بسبب عوضین باشد. یعنی خود عوضین شرط است که در مجلس تقابض شوند نه در چیزی که سبب وجوبش می شوند)

قلنا: (جواب شهید ثانی) الأرش وإن لم يكن أحد العوضين، (ارش اگر چه یکی از دو عوض نیست) لكنّه كالجزء من الناقص منهما، (لکن این ارش مانند جزئی از ناقص آن دوتا است {ناقص یعنی معیوب}) ومن ثمّ حكموا بأ نّه جزء من الثمن (برای این که ارش عوض آن نقصان است فقها حکم کرده اند که ارش جزئی از ثمن است) نسبته إليه كنسبة قيمة الصحيح إلى المعيب (که نسبت ارش به ثمن مانند نسبت تفاوت قیمت صحیح به معیب است {تفاوت قیمت صحیح و معیب را نسبت سنجی می کنیم و این می شود نسبت ارش به ثمن}) والتقابض الحاصل في العوضين وقع متزلزلاً؛ (جواب عبارت قد حصل التقابض فی کل من العوضین است، تقابضی که حاصل شده است تقابض متزلزل بود و می شد آن را بر هم زد و مستقر نبود) إذ يحتمل ردّه رأساً (زیرا می شد معامله را فسخ کرد) وأخذ أرش النقصان الذي هو كتتمّة العوض الناقص، (و آخذ معیب می تواند اخذ ارش بکند عوض نقصان را که مثل آن چیز ناقص است و تتمه آن ناقص) فكان بمنزلة بعض العوض، (به منزله جزء عوض می باشد) والتخيّر بين أخذه والعفو عنه وردّ المبيع لا ينافي ثبوته، ( کسی اشکال نکند که از ابتدا ارش ثابت نبود. آخذ معیب بین اخذ ارش و بخشیدن آن و فسخ معامله مخیر است و این اختیار با ثبوت ارش منافاتی ندارد) غايته التخيير بينه وبين أمر آخر، (نهایت این است که ارش ثبوتش ثبوت تخییری است و بین ارش و دیگری مخیر است) فيكون ثابتاً ثبوتاً تخييريّاً بينه وبين ما ذكر. (که ثبوت ارش می شود ثبوت تخییری بین ارش گرفتن و رد و عفو)

۵

عیب من الجنس در معامله غیر صرف

اگر عیب من الجنس در غیر صرف باشد.

اگر پنجاه درهم معیوب با گندم معامله شود و معلوم شده که درهم ها معیوب است و عیب من الجنس دارند (یعنی نقره هستند اما معیوب)

در این صورت هیچ شکی نیست که هم ارش گرفتن جایز است و هم رد معامله. فسخ جایز است زیرا کالا معیوب است و می تواند ارش بگیرد زیرا ارش مقتضای خیار عیب است. تقابض در مجلس هم چون صرف نیست مشکلی ندارد و چون هم جنس نیستند ربا لازم نمی آید)

۶

تطبیق عیب من الجنس در معامله غیر صرف

﴿ ولو كان ﴾ العيب الجنسي في ﴿ غير صرف ﴾ (اگر عیب جنسی در غیر صرف باشد) بأن كان العوض الآخر عرضاً (به این که طرف دیگر کالا باشد نه پول) ﴿ فلا شكّ في جواز الردّ والأرش ﴾ (دیگر شکی نیست که جایز است ارش گرفتن و رد کردن معامله( إعطاء للمعيب حكمه شرعاً، ( برای این که به معیب اعطا بکنیم حکم شرعی آن را یعنی هرکالای معیبی که داده بشود رد و ارش آن جایز است) ولا مانع منه هنا ﴿ مطلقاً ﴾ (و در این جا ما هیچ مانعی نداریم) سواء كان قبل التفرّق أم بعده. ( تفاوتی ندارد که این ارش قبل از تفرق باشد یا این که بعد از تفرق باشد)

۷

درهم و دینار معیب غیر معین

تا بحال بحث در جایی بود که درهم و دینار معین معیب باشند که بیان شد رد جایز است و ارش گرفتن هم جایز است مگر این که مانعی باشد و عفو و رضایت به همین معیب هم جایز بود.

اما اگر معامله روی درهم های معین باشد و این درهم ها معیب باشند آیا می توان درخواست تبدیل کردن درهم ها را درهم سالم هم داشت؟ خیر نمی شود زیرا معامله روی این درهم های مشخص است که یا باید معامله را فسخ کرد یا پذیرفت.

اگر معامله گندم مثلا با پنجاه درهم کلی در ذمه اتفاق افتاد (درهم ها کلی باشد نه این که معین باشد) اگر این درهم ها معیوب بود ابدال برای طرف دیگر جایز است و نمی تواند معامله را فسخ کند یا این که ارش بگیرد زیرا اتفاقی نیوفتاده و با عوض شدن درهم ها مشکل حل می شود.

چه عیب جنسی باشد یا این که من غیر الجنس باشد زیرا عقد روی کلی در ذمه است و آنچه که داده شده است اوصاف لازم را ندارد و چون اوصاف آن مطابق نیست تعین پیدا نمی کند و وقتی تعین پیدا نکرد ابدالش برای آخذ آن جایز است و معطی معیب هم برایش لازم است ابدال را انجام بدهد.

اگر معامله صرف باشد باید در مجلس متعاقدین این ابدال اتفاق بیوفتد و بعد از تفرق ابدال کافی نیست و بیع باطل است.

اگر عیب من الجنس باشد و درهم ها نقره باشند اما مثلا بی کیفیت در این صورت ابدال پس از تفرق یعنی آخذ معیب راضی به آنچه که در مجلس گرفته بود نشده و این یعنی کلی در ذمه طرف مقابل باقی مانده است و این یعین قبض و اقباضی اتفاق نیوفتاده.

اما اگر عیب من غیر الجنس باشد و درهم ها اصلا نقره نباشند و مثلا سرب باشند اساسا آنچه گرفته شده مصداق پنجاه درهم نیست و مانند این است که بجای درهم گندم داده باشند و در این صورت هیچ قبض و اقباضی نسبت به آنچه که معامله روی آن واقع شده بود اتفاق نیوفتاده است.

۸

تطبیق درهم و دینار معیب غیر معین (کلی در ذمه)

﴿ ولو كانا ﴾ أي العوضان ﴿ غير معيّنين (اگر عوض و معوض معین نباشند) فله الإبدال ﴾ (برای آخذ معیب ابدال است) مع ظهور العيب جنسيّاً كان أم خارجيّاً؛ (چه عیب از جنسش باشد و چه از خارج باشد) لأنّ العقد وقع على أمر كلّي والمقبوض غيره، (زیرا عقد بر امر کلی و درهم غیر معین و کلی در ذمه واقع شده بود و آنچه که قبض شده است غیر از آن امر کلی و قصد شده در معامله می باشد) فإذا لم يكن مطابقاً (حال که مطابق نیست) لم يتعيّن لوجوده في ضمنه، (تعین پیدا نمی کند برای وجود پیدا کردن کلی، در فرد و مصداق کلی تعین پیدا نمی کند) ( لكن الإبدال ﴿ ما داما في المجلس في الصرف ﴾ (ابدال ما دامی است که این دو در مجلس باشند در معامله صرف) أمّا بعده (بعد از تفرق) فلا؛ (دیگر جایز نیست) لأنّه يقتضي عدم الرضا بالمقبوض قبل التفرّق (زیرا این ابدال نشان دهند این است که آخذ معیب به مقبوض خود راضی نبوده است) وأنّ الأمر الكلّي باق في الذمّة ( و امر کلی یعنی آن پنجاه درهم هنوز بر گردن طرف مقابل هست) فيؤدّي إلى فساد الصرف. (و هنگامی که گردن او است یعنی معامله انجام نشده و مجلس هم که برهم خورده است و این یعنی معامله صرف باطل است)

هذا (این تعلیلی که بیان شد) إذا كان العيب من الجنس. (برای جایی است که عیب درهم ها از جنسشان باشد) أمّا غيره (اگر عیب غیر جنسی باشد) فالمقبوض ليس ما وقع عليه العقد (در این صورت آنچه که اخذ شده است چیزی نیست که عقد بر آن واقع شده است و بجای نقره مثلا سرب گرفته است) مطلقاً فيبطل بالتفرّق؛ ( و با تفرق و برهم خوردن مجلس باطل می شود معامله) لعدم التقابض في المجلس. (زیرا اصلا تقابضی در مجلس انجام نشده است)

وجه النقل لزم جواز أخذه في مجلسه مطلقاً وإن جعلنا ذلك كاشفاً عن ثبوته بالعقد لزم البطلان فيه أيضاً.

وعلى كلّ حال فالمعتبر منه النقد الغالب، وما اتّفقا على أخذه أمر آخر. والوجه الأخير (١) أوضح، فيتّجه مع اختياره البطلان فيما قابله مطلقاً، وإن رضي بالمدفوع لزم.

فإن قيل: المدفوع أرشاً ليس هو أحد عوضي الصرف، وإنّما هو عوض صفة فائتة في أحد العوضين، ويترتّب استحقاقها على صحّة العقد وقد حصل التقابض في كلّ من العوضين فلا مقتضي للبطلان، إذ وجوب التقابض إنّما هو في عوضي الصرف، لا فيما وجب بسببهما.

قلنا: الأرش وإن لم يكن أحد العوضين، لكنّه كالجزء من الناقص منهما، ومن ثمّ حكموا بأ نّه جزء من الثمن نسبته إليه كنسبة قيمة الصحيح إلى المعيب (٢) والتقابض الحاصل في العوضين وقع متزلزلاً؛ إذ يحتمل ردّه رأساً وأخذ أرش النقصان الذي هو كتتمّة العوض الناقص، فكان بمنزلة بعض العوض، والتخيّر (٣) بين أخذه والعفو عنه وردّ المبيع لا ينافي ثبوته، غايته التخيير بينه وبين أمر آخر، فيكون ثابتاً ثبوتاً تخييريّاً بينه وبين ما ذكر.

﴿ ولو كان العيب الجنسي في ﴿ غير صرف بأن كان العوض الآخر عرضاً ﴿ فلا شكّ في جواز الردّ والأرش إعطاء للمعيب حكمه شرعاً، ولا مانع

__________________

(١) أي جعله كاشفاً.

(٢) كما في القواعد ٢:٧٤، والدروس ٣:٢٨٧، وجامع المقاصد ٤:٣٣٥، وغيرها.

(٣) في (ر) : التخيير.

منه هنا ﴿ مطلقاً سواء كان قبل التفرّق أم بعده.

﴿ ولو كانا أي العوضان ﴿ غير معيّنين فله الإبدال مع ظهور العيب جنسيّاً كان أم خارجيّاً؛ لأنّ العقد وقع على أمر كلّي والمقبوض غيره، فإذا لم يكن مطابقاً لم يتعيّن لوجوده في ضمنه، لكن الإبدال ﴿ ما داما في المجلس في الصرف أمّا بعده فلا؛ لأنّه يقتضي عدم الرضا بالمقبوض قبل التفرّق وأنّ الأمر الكلّي باق في الذمّة فيؤدّي إلى فساد الصرف.

هذا إذا كان العيب من الجنس. أمّا غيره فالمقبوض ليس ما وقع عليه العقد مطلقاً فيبطل بالتفرّق؛ لعدم التقابض في المجلس.

ويحتمل قويّاً مع كون العيب جنسيّاً جواز إبداله بعد التفرّق؛ لصدق التقابض في العوضين قبله، والمقبوض محسوب عوضاً وإن كان معيباً، لكونه من الجنس فلا يخرج عن حقيقة العوض المعيّن، غايته كونه مفوّتاً لبعض الأوصاف فاستدراكه ممكن بالخيار، ومن ثمّ لو رضي به استقرّ ملكه عليه، ونماؤه له على التقديرين، بخلاف غير الجنسي. وحينئذ فإذا فسخ رجع الحقّ إلى الذمّة، فيتعيّن حينئذٍ كونه (١) عوضاً صحيحاً، لكن يجب قبض البدل في مجلس الردّ بناءً على أنّ الفسخ رفع العوض، فإذا لم يقدح في الصحّة سابقاً يتعيّن القبض حينئذٍ ليتحقّق التقابض.

ويحتمل قويّاً سقوط اعتباره أيضاً؛ لصدق التقابض في العوضين الذي هو شرط الصحّة، وللحكم بصحّة الصرف بالقبض السابق فيستصحب إلى أن يثبت خلافه. وما وقع غير كافٍ في الحكم بوجوب التقابض؛ لأنّه حكم طارئ

__________________

(١) لم يرد «كونه» في (ع) و (ف).

بعد ثبوت البيع.

﴿ وفي غيره أي غير الصرف له الإبدال ﴿ وإن تفرّقا لانتفاء المانع منه مع وجود المقتضي له وهو العيب في عين لم يتعيّن عوضاً.