درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۶۰: کتاب المتاجر:‌ بیع السلف ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مواردی که ضبطِ اوصاف در آن‌ها ممکن نیست

شرط دوم:‌ ذکرِ اوصاف مبیع

مقدمه: ویژگی بیع سلم یا سلف این است که قرار است مبیع، در آینده به مشتری تحویل داده شود.  به همین دلیل، یکی از شرائط بیع سلف، توصیف این مبیع است (برای جلوگیری از اختلافات بعدی).

بحثِ جدید: هر آنچه که توصیف آن قابل ضبط نباشد (امکان بیان جوانب آن با توصیف وجود نداشته باشد) بیع سلف و سلم در آن ممنوع است. 

بیان چند مثال:

  • گوشت: گوشت از مواردی است که ذکر اوصاف قابل ضبط نیست! زیرا گوشت، انواع و اقسامی دارد و هر کدام از این انواع گوشت، کارایی های مختلفی دارند. لذا بیع سلم در گوشت جایز نیست.
  • نان: نان معمولاً با مشاهده خرید و فروش می شود. لذا اگر نتوان با ذکر اوصاف آن را قابل ضبط کرد، بیع سلم در آن جایز نیست.
  • تیر تراشیده شده: منظور از تیر، تیرِ تیروکمان است. نوع تراش در اینگونه تیر ها بسیار مهم بوده است و اگر بد تراش می خورده، ممکن بوده به درستی به هدف اصابت نکند. لذا شهید می فرمایند: تیر تراشیده نشده را می توان به عدد و وزن توصیف کرد و بیع سلم در آن جایز است ولی در صورت تراش خوردن، باید حتما تراش آن مشاهده شود و لذا بیع سلم در آن جایز نیست.
  • پوست حیوانات: زیرا از اهمّ اوصاف یک پوست، ضخامت و محکمی آن است. و این ضخامت و محکمی را با توصیف نمی توان بیان و ضبط کرد. لذا بیع سلم در آن جایز نیست.

نظر شیخ طوسی: بیع سلم در پوست حیوانات جایز است زیرا ضبط آن با مشاهده ممکن است! 

اشکال محقّق حلّی به شیخ طوسی: جناب شیخ! اگر مشاهده شود که دیگر بیع سلم نیست! چه طور شما می گویید ضبط آن با مشاهده ممکن است.

توجیه کلام شیخ طوسی توسط شهید ثانی: می توان کاری کرد که یک بیع، هم سلف و سلم باشد و هم بتوان آن را مشاهده کرد به این صورت که مثلا: قرار است دو پوست به مشتری فروخته شود. حال بایع می آید و 100 پوست را جلوی مشتری می گذارد و میگوید: من دوتا از این 100 تا را به تو فروختم (معلوم نیست کدام دوتا را در بین 100 تا قرار است به او بفروشد). با این فرض، هم بیع از سلم بودن خارج نشده است (چون معین نشده است در فردی خاص) و هم مشاهده شده است. 

نکته: اگر این توجیه را نسبت به کلام شیخ طوسی بپذیریم، می توان بیع سلم در حیوان را هم توجیه و تصحیح کرد. مثلا مشتری از بین 100 گوسفند، بگوید من 5 تا از این گوسفند ها را (بدون تعیین) به بیع سلم از تو می خرم تا دو ماه دیگر.

نتیجه نهایی: قولِ مشهور این است که بیع سلم، در مثلِ پوست و... حتی با وجود مشاهده هم ممنوع است.

۴

تطبیق مواردی که ضبطِ اوصاف در آن‌ها ممکن نیست

﴿ وكلّ ما لا يضبط وصفه يمتنع السَلَم فيه (هر آنچه که ضبط وصفِ آن ممکن نیست ـ نمی توان به نحوی آن را توصیف کرد که کاملا معین شود ـ بیع سلم در آن ممنوع است) ، كاللحم (گوشت داریم تا گوشت! نمی توان به راحتی با توصیف، گوشت را مشخص کرد) والخُبز (البته در برخی مثال ها شاید امروزه بتوان مناقشه کرد. مثلا نان را امروزه با توصیف شاید بتوان مشخص و معین کرد) والنبل المنحوت (تیر تراشیده شده. در گذشته، نوع و کیفیت تراش تیرها، بسیار بسیار مهم بوده است. زیرا کوچک ترین انحرام در تراش، ممکن بوده سبب خطا رفتن تیر شود) ﴾ ويجوز قبلَه (جایز است بیع سلم در تیر، قبل از تراشیده شدن) ؛ لإمكان ضبطها بالعدد والوزن (می توان گفت: من این تعداد ـ یا این مقدار وزن ـ تیر تراشیده نشده از تو می خرم) ، وما يبقى فيه من الاختلاف غير قادح (آن مقداری که باقی می ماند در تیر تراشیده نشده از اختلاف قیمت دیگر مضرّ نیست) ؛ لعدم اختلاف الثمن بسببه (به سبب اختلاف تیرها، اختلاف معتدّ بهی در ثمن ایجاد نمی شود) ، بخلاف المعمول (به خلاف تیر تراشیده شده و منحوت) ﴿ والجلود ﴾ (مثل پوست حیوانات) لتعذّر ضبطها (چون ضبط پوست حیوان هم امکان پذیر نیست) ، وبالوزن لا يفيد الوصف المعتبر (آن وصفی که معتبر است و در قیمت اثر بسزایی دارد با وزن توصیف آن کاملا مضبوط نمی شود و مشکل ما حل نمی شود) ؛ لأنّ أهمّ أوصافها السَمْك (از مهمترین اوصاف آن پوست، ضخامت آن است) ولا يحصل به (آن وصفِ ضخامت، با وزن کردن حاصل نمی شود) . وقيل (شیخ طوسی) : يجوز؛ لإمكان ضبطه (جلود) بالمشاهدة (می توان با مشاهده، ضخامت جلود را به دست آورد) ورُدّ بأ نّه خروج عن السَلَم (بیع سلم دین است و کلّی در ذمه! یعنی باید بعداً مبیع را تحویل داد! حال اگر مشاهده ممکن باشد، دیگر بیع سلم نخواهد بود!)؛ لأنّه دين، و (دفاع شهید ثانی از شیخ طوسی:) يمكن الجمع بمشاهدة جملة يدخل المسلَم فيه في ضمنها (ممکن است جمع کنیم بین مشاهده و بیع سلم با مشاهده کردن مثلا 100 عدد پوست که داخل باشد مبیع در ضمن این 100 پوست) من غير تعيين (ولی تعیین نشود که کدام یک از این 100 تا قرار است به مشتری تحویل داده شود) ، وهو غير مُخرِج عن وضعه (مشاهده به این صورت، مورد را از بیع سلم بودن خارج نمی کند) ، كاشتراطه من غلّة قرية معيّنة (مثل اشتراط مبیع در بیع سلم از غلة روستایی مشخص) لا تخيس عادة (فاسد نمی شود آن غلّة عادتاً) ، وحينئذٍ (وقتی مشاهده با بیع سلم ممکن شد با این توجیه) فيكفي مشاهدة الحيوان عن الإمعان في الوصف (در بیع سلم حیوان، لازم نیست توصیف دقیق انجام شود. بلکه می توان مانند توجیه قبل، همه گوسفندان را ببیند و بگوید من یکی از این گوسفندان را ـ غیر معین ـ از تو خریدم) . والمشهور المنع مطلقاً (مشهور چنین بیعی را منع کردند مطلقا ـ چه مشاهده صورت بگیرد و چه نگیرد ـ) .

۵

بیان برخی مثال ها و بررسی جواز بیع سلم در آن‌ها

بیان چند مثال دیگر (برای جایی که بیع سلم جایز نیست):

  • جواهرات (فیروزه و یاقوت و...) و لآلی (جمع لؤلؤ: مروارید بزرگ): این دو مورد هم جایز نیست که به بیع سلم معامله شوند. زیرا وصف آن ها به گونه ای که تفاوت ثمن پیدا نکند، ممکن نیست. در واقع، جواهرات تا دیده نشوند، قابل قیمت گذاری نیستند. [استاد: البته ممکن است امروزه با قرار دادن پارامترهایی، این توصیفات در جواهرات ممکن شده باشد]

نکته1: مروارید های کوچک، که اوصافی زیادی ندارند (که بخواهد سبب اختلاف قیمت معتدّ به شود) بیع سلم با ذکر اوصاف در آن ها جایز است. فرقی هم نمی کند که این مروارید ها، محلّ مصرفشان زینت باشد یا دارو! 

نکته2: البته در جواهرات نیز اگر مواردی پیدا شود که قابل توصیف باشند، بیع سلم در آن ها اشکالی ندارد.

 

بیان مواردی که بیع سلم در آن‌ها جایز است:

  • حبوبات: مانند عدس و لوبیا و...
  • میوه جات
  • سبزیجات
  • پیه و دنبه
  • عطریات 
  • حیوان: خودِ حیوان نه گوشت آن. (اعم از اینکه حیوان ناطق باشد مانند عبد و اماء یا حیوان صامت مانند گوسفند و گاو و...)
۶

تطبیق بیان برخی مثال ها و بررسی جواز بیع سلم در آن‌ها

﴿ والجواهر (عطف بر اللحم) (مانند عقیق و یاقوت و فیروزه و...) واللآلئ الكبار (قید لآلی) (سنگ های مروارید درشت و بزرگ که بعداً تراش می خورد و کوچک می شود) ؛ لتعذّر ضبطها (ضبط این جواهرات و لآلی کبار متعذّر است) ﴾ على وجهٍ يرفع بسببه (ضبط) اختلاف الثمن (نمی توان به نوعی این ها را وصف کرد که اختلاف ثمن از آن ها مرتفع شود)  ﴿ وتفاوت (عطف بر تعذّر) الثمن فيها (این جواهرات و لآلی خیلی تفاوت ثمن دارند) ﴾ تفاوتاً باعتبارات لا تحصل بدون المشاهدة (این تفاوت ها را فقط با مشاهده می توان مشخص کرد) . أمّا اللآلئ الصغار (مروارید های کوچک) التي لا تشتمل على أوصاف كثيرة (آن هایی که مشتمل نیست بر اوصاف زیادی) تختلف القيمة باختلافها (اوصاف کثیره ای که مختلف بشود قیمت به اختلاف آن اوصاف) ، فيجوز مع ضبط ما يعتبر فيها (با ضبط آنچه معتبر است در این لآلی صغار، دیگر جایز می شود) ، سواء في ذلك (مساوی است در این لآلی صغیر) المتّخذة للدواء وغيرها (چه مروارید های کوچکی باشند که برای دواء استفاده می شوند و چه برای غیر دواء ـ مثلا برای زینت استفاده می شوند ـ)؛ وكذا القول في بعض الجواهر (در برخی جواهرات نیز ممکن است قائل به جواز شویم) التي لا يتفاوت الثمن باعتبارها (جواهراتی که تفاوت ثمن به اعتبار آن اوصاف پیدا نمی کند) تفاوتاً بيّناً كبعض العقيق، وهو خيرة الدروس .

(مواردی که بیع سلم در آن جایز است:) ﴿ ويجوز ﴾ السَلَم ﴿ في الحبوب (مانند عدس و لوبیا و...) والفواكه (میوه ها) (البته امروزه به قدری تنوع در میوه ها وجود دارد، که شاید بگوییم بیع سلم در آن جایز نیست) والخُضَر (سبزیجات) والشحم (پیه و دنبه)  والطيب (عطر) والحيوان كلّه (کلّ حیوان) ﴾ ناطقاً (عبد و اماء) وصامتاً (مانند گاو و گوسفند) ﴿ حتّى في شاةٍ لبون ﴾ (حتّی در گوسفند شیرده) لإمكان ضبطها (ضبط این ها امکان دارد) وكثرة وجود مثلها (امثال این ها وجود دارند) . وجهالةُ مقدار اللبن غيرُ مانعة على تقدير وجوده (اگر گوسفند شیرده باشد، کم یا زیاد بودن شیر این تفاوتی در حکم ایجاد نمی کند) ؛ لأنّه تابع (شیر این گوسفند، مقصود ذاتی در بیع نیست! بلکه تبعی است) (گوسفندی شیرده را به عنوان بیع سلم می فروشیم. حالا بعد از دوماه، موعد تحویل آن رسیده است، چه گوسفندی را باید تحویل داد؟ سه فرض وجود دارد: الف: تحویل گوسفند باردار: این گوسفند اگرچه الآن بالفعل شیر نمی دهد ولی وقتی بچه او به دنیا بیاید شیردار می شود / ب: تحویل گوسفندی که وضع حمل کرده و الآن بالفعل شیر می دهد / ج: گوسفندی که وضع حمل کرده و الآن بالفعل شیر می دهد ولی بایع شیر آن را کامل می دوشد و سپس تحویل مشتری می دهد ـ الآن دیگر شیر نداردـ /// الآن کدام یک را باید تحویل دهد؟ شهید می فرمایند مورد الف ـ باردار بالفعل ـ به درد نمی خورد و تحویل آن جایز نیست ولی تحویل مورد ب و ج صحیح است ـ یعنی لازم نیست الآن و بالفعل در پستان شیر باشد بلکه صرفا باید شاة لبون بودن الآن و بالفعل بر او صادق باشد ـ) ﴿ ويلزم تسليم شاة يمكن أن تُحلب (وقتی شاة لبون را در بیع سلم می فروشد، لازم است تسلیم کند گوسفندی را که ممکن است دوشیده شود) في مقارب* زمان التسليم (در زمانی که نزدیک زمان تسلیم می تواند دوشیده شود) ﴾ فلا يكفي الحامل (لذا تحویل گوسفند حامل به درد نمی خورد) وإن قرب زمان ولادتها (ولو 10 روز دیگر بخواهد بزاید) .

﴿ ولا يشترط أن يكون اللبن حاصلاً بالفعل حينئذٍ (شرط نیست که لبن حاصل باشد بالفعل ـ همین الآن در پستان شیر باشد ـ) ، فلو حلبها (اگر بدوشد این گوسفند را) وسلّمها أجزأت (بعد از دوشیدن آن را تسلیم کند کفایت می کند) ** ﴾ لصدق اسم الشاة اللبون عليها بعدَه (بعد از دوشیدن، باز هم اسم شاة لبون بر این گوسفند صادق است) 

﴿ وكلّ ما لا يضبط وصفه يمتنع السَلَم فيه، كاللحم والخُبز والنبل المنحوت ويجوز قبلَه؛ لإمكان ضبطها (١) بالعدد والوزن، وما يبقى فيه من الاختلاف غير قادح؛ لعدم اختلاف الثمن بسببه، بخلاف المعمول ﴿ والجلود لتعذّر ضبطها، وبالوزن لا يفيد الوصف المعتبر؛ لأنّ أهمّ أوصافها السَمْك (٢) ولا يحصل به. وقيل: يجوز؛ لإمكان ضبطه بالمشاهدة (٣) ورُدّ بأ نّه خروج عن السَلَم؛ لأنّه دين، ويمكن الجمع بمشاهدة جملة يدخل المسلَم فيه في ضمنها من غير تعيين، وهو غير مُخرِج عن وضعه، كاشتراطه من غلّة قرية معيّنة لا تخيس عادة، وحينئذٍ فيكفي مشاهدة الحيوان عن الإمعان في الوصف. والمشهور المنع مطلقاً.

﴿ والجواهر واللآلئ الكبار؛ لتعذّر ضبطها على وجهٍ يرفع بسببه اختلاف الثمن ﴿ وتفاوت الثمن فيها تفاوتاً باعتبارات لا تحصل بدون المشاهدة. أمّا اللآلئ الصغار التي لا تشتمل على أوصاف كثيرة تختلف القيمة باختلافها، فيجوز مع ضبط ما يعتبر فيها، سواء في ذلك المتّخذة للدواء وغيرها؛ وكذا القول في بعض الجواهر التي لا يتفاوت الثمن باعتبارها تفاوتاً بيّناً كبعض العقيق، وهو خيرة الدروس (٤).

 ﴿ ويجوز السَلَم ﴿ في الحبوب والفواكه والخُضَر والشحم والطيب

__________________

(١) مرجع الضمير: النبل، وهي مؤنّثة.

(٢) يعني الثخن، والسميك ضدّ الرقيق.

(٣) قاله الشيخ في النهاية:٣٩٧، والقاضي في الكامل على ما نقل عنه العلّامة في المختلف ٥:١٤٤.

(٤) الدروس ٣:٢٤٨.

والحيوان كلّه ناطقاً وصامتاً ﴿ حتّى في شاةٍ لبون لإمكان ضبطها وكثرة وجود مثلها. وجهالةُ مقدار اللبن غيرُ مانعة على تقدير وجوده؛ لأنّه تابع ﴿ ويلزم تسليم شاة يمكن أن تُحلب في مقارب* زمان التسليم فلا يكفي الحامل وإن قرب زمان ولادتها.

﴿ ولا يشترط أن يكون اللبن حاصلاً بالفعل حينئذٍ، فلو حلبها وسلّمها أجزأت ** لصدق اسم الشاة اللبون عليها بعدَه ﴿ أمّا الجارية الحامل أو ذات الولد أو *** الشاة كذلك، فالأقرب المنع لاعتبار وصف كلّ واحد منهما فيعزّ اجتماعهما في واحد، ولجهالة الحمل وعدم إمكان وصفه.

وقيل: يجوز في الجميع (١) لإمكانه من غير عسر واغتفار الجهالة في الحمل؛ لأنّه تابع. وفي الدروس جوّز في الحامل مطلقاً، وفي ذات الولد المقصود بها الخدمة دون التسرّي (٢) والأجود الجواز مطلقاً؛ لأنّ عزّة وجود مثل ذلك غير واضح، وعموم الأمر بالوفاء بالعقد يقتضيه.

﴿ ولا بدّ من قبض الثمن قبل التفرّق أو المحاسبة به ﴿ من دين عليه أي على المُسلَم (٣) ﴿ إذا لم يشترط ذلك في العقد بأن يجعل الثمن نفس ما في الذمّة ﴿ ولو شرطه كذلك ﴿ بطل؛ لأنّه بيع دين بدين أمّا كون المسلَم فيه

__________________

(*) في (ق) : مقارن. وفي (س) : تقارب، وفي هامشها: مقارب، خ ل.

(**) في (ق) : احتلبها وتسلّمها اجتزأت.

(***) في (ق) بدل «أو» : و.

(١) قاله المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤:٢١٤ ـ ٢١٥.

(٢) الدروس ٣:٢٤٩.

(٣) الصواب «المُسلَم إليه» بدل «المُسلم» إلّا أن يكون «المُسلَم» بفتح اللام، وهو خلاف الاستعمال (سلطان العلماء ـ هامش ر).