مطلب اول
از آنجایی که در بیع سلم، مبیع مؤجّل و مدّت دار است و باید زمان تحویل معیّن شود. حال این زمانی که معیّن میشود، آیا باید به قمری محاسبه شود یا اینکه باید آن را 30 روز حساب کنیم؟
شهید میفرمایند: اگر امکان این وجود داشته باشد که ماه را هلالی حساب کنیم (مانند معامله ای که در اول ماه انجام میشود) همان را مبنا قرار داده و از اول تا آخر ماه، یک ماه کامل حساب میشود (چه 29 روز باشد و چه 30 روز).
سؤال: امّا اگر معاملهای در وسط ماه انجام شد (برای مثال: معامله در 10 ماه انجام شد و قرار شد که 3 ماه دیگر مبیع تحویل داده شود) در این جا چه باید کرد؟
پاسخ: سه نظر در اینجا مطرح است:
- نظر اول: همه ماه ها را هلالی حساب کنیم به این صورت که اگر روز 10 ماه این معامله انجام شد، یعنی 9 روز از ماه فعلی گذشته است، لذا فعلا این ماه را حساب نمیکنیم، می رویم سراغ ماه قمری بعد و سپس ماه قمری بعد از آن، این دو ماه که کامل است و باید در این وسط باشد (چه 29 روز باشد و چه 30 روز)، حال در ماه سوم، 9 روز که گذشت، کمبود آن ماه اول هم جبران میشود و اینگونه سه ماه را کامل میکنیم. به اینصورت ما هر سه ماه را هلالی حساب کردیم.
- نظر دوم: ماه های وسط را به صورت هلالی حساب میکنیم ولی ماه ناقص فعلی را از ماه سوم، به صورت 30 روزه حساب میکنیم. یعنی اگر بر فرض معامله در شب 10 واقع شده است، ماه بعدی و ماه بعد از آن را به صورت هلالی حساب میکنیم اما در ماه سوم، باید ببینیم که ماه اول چند روزه بوده است؟ اگر ماه اول 29 روزه بوده، یعنی 20 روز گذشته، لذا در ماه سوم، باید 10 روز به این ماه اضافه شود تا 30 روز کامل شود.
- نظر سوم: همه ماه ها را عددی (30 روزه) حساب میکنیم. یعنی از لحظه معامله، باید 90 روز دقیق بگذرد. یعنی حتّی اگر دو ماه وسط 29 روزه باشد، باز هم ما برای آن ها 30 روز منتظر میمانیم.
نظر مختار شهید ثانی: اوسطها الوسط. نظر دوم، متعادلترین نظر است. شهید اول هم در دروس، همین نظر را تقویت کرده اند (هر چند ظاهر عبارت شهید اول در لمعه، موافق با نظر اول است).
مطلب دوم
قبلا بیان شد که ثمن در بیع سلم، حتماً باید فی المجلس قبض شود (جایز نیست که بعد از تفرّق از مجلس، ثمن را داد و ستد کنیم) حال با توجه به این نکته، اگر شرط شود که بعض ثمن مؤجل باشد و بعض آن نقد[۱]، دیگر به این بیع، بیع سلم نمیگویند. دلیل بطلان هم نسبت به آن مقدار از ثمن که مؤجّل و مدّت دار است که واضح میباشد (قبل از تفرّق از مجلس باید ثمن دریافت شود! حالا که نشده پس باطل است).
البته ممکن است که کسی قائل شود به اینکه: میتوان ثمن را مؤجل فرض کرد ولی با این حال با پرداخت ثمن در مجلس، منافاتی نداشته باشد! مثل اینکه کسی بگوید: من این خانه را به شما میفروشم. 50 دینار را نقد بده و 50 دینار آن را نیز یکساعت دیگر. ولی تو تا یک ساعت هیچ جایی نرو و در همین مجلس صبر کن تا یک ساعت سپری شود و بعد 50 دینار بعدی را پرداخت کن! در این صورت با اینکه نیمی از ثمن مؤجل است ولی با اینحال، چون تفرّق از مجلس حاصل نشده است، اشکالی وارد نیست.
شهید میفرمایند: معامله حتی در این صورت هم باطل است! زیرا نسبت به این 50 دینار مؤجل، اگرچه اجل یکساعت است ولی به هر حال بیع در همین 50 دینار میشود بیع کالی به کالی (بیع دین به دین) که سابقا بیان شد که چنین بیعی مورد نهی در روایات است.
نکته1: تا به اینجا ثابت شد که بیع، نسبت به ثمن مؤجل باطل است. ولی نسبت به آن بخشی از ثمن که نقد است، حتی بیع نسبت به آن هم باطل است!
ممکن است کسی اشکال کند که نسبت به آن قسمت از ثمن که مؤجل بود، بطلان را قبول داریم ولی دیگر چرا نسبت به مقدار نقد هم معامله را باطل دانستید؟ آن قسمت از معامله که در مقابل نقد قرار میگرفت را صحیح میگرفتید!
شهید میفرماید: در اینجا دو قول است:
قول اول: علما حرفی دارند تحت عنوان «للاجل، قسط من الثمن»! معنای این عبارت این است که مبیعی که بایع به مشتری میفروشد، اگر نقد باشد شاید 10 دینار فروخته شود ولی اگر قرار باشد پول آن را 4 ماه دیگر بدهیم، دیگر بعید به کمتر از 12 دینار راضی نخواهد شد! یعنی اجل و مدّت در بالا و پایین رفتن قیمت تاثیر گذار است! حال با توجه به این نکته، شهید میفرمایند: وقتی بخشی از پول نقد و بخشی مدّت دار باشد، چه مقدار از مبیع در مقابل نقد و چه مقدار در مقابل مدّت دار است؟ این را نمیتوان معلوم کرد! یعنی در هنگام نسبت سنجی، معلوم نیست که هر کدام از پول مدت دار و نقد، در مقابل چه مقدار از مبیع قرار میگیرند. لذا حتی نمیتوان نسبت به مقدار نقد هم نمیتوان معامله را صحیح قلمداد کرد.
قول دوم: برخی دیگر گفته اند: مشکل شما در این ثمن نقد چیست؟ مگر مشکل شما این نیست که مثلا نمیدانید در مقابل این 50 دینار نقد، چند کیلو گندم قرار میگیرد؟ خب این ندانستن که اشکالی ندارد. آنچه مهم است، دانستن قیمت کلّ مبیع است (مثلا 100 دینار) لذا ندانستن اینکه 50 دینار در مقابل چه قدر مبیع است، اشکالی وارد نمیکند! نهایتا باید کارشناس بیاید و برای مقدار مورد نیاز تحویل مبیع نسبت سنجی کند.
نظیر1: اگر من، بیایم و یک دوره کتاب لمعه خود را همراه با یک دوره کتاب مکاسب شما، بفروشم به آقای زید به 100 هزارتومان. الآن این بیع، نسبت به کتاب لمعه خودم صحیح است و مشکلی ندارد ولی نسبت به کتاب مکاسب که برای شماست، اگر شما اجازه بیع را بدهید، معامله نسبت به آن هم صحیح میشود ولی اگر اجازه ندهید، معامله نسبت به مکاسب باطل خواهد بود با اینکه ثمن لمعه و ثمن مکاسب جداگانه معلوم نیست (معلوم نیست در مقابل هر کدام از این دو، چه مقدار ثمن قرار گرفته است!) ولی با اینحال میگویند اشکال ندارد! آنچه مهم است، مشخص بودن ثمن کلّ این معامله است. نهایتا به بازار میرویم و نظر کارشناس را در مورد قیمت هر کدام از این دو در مقابل ثمن مشخص میپرسیم و از او میخواهیم برایمان نسبت سنجی کند.
نظیر2: در تطبیق خواهد آمد.