فصل دهم: فی الاحکام
بیان 5 بحث.
الاوّل: النقد و النسیئة
مراد از نقد و نسیئه، همان بیع «حالّ و مؤجّل» است.
سؤال1: چرا به بیع حال، بیع نقد گویند؟
پاسخ: زیرا در بیع نقد، ثمن منقود است. منقود هم به معنای مقبوض است.
نکته1: در بیع نقد، لازم نیست قبض و اقباض بالفعل انجام شود. یعنی اگر بیعی بخواهد نقد باشد، صرفاً نباید موقع معامله، برای ثمن و مثمن زمانی تعیین شود. اما اگر به جهتی این قبض و اقباض با تاخیر مواجه شد (بالتوافق یا بالشرط) بیع همچنان مصداق نقد خواهد بود.
لذا شهید میفرمایند: به معامله حالّ، نقد گویند به اعتبار این که ثمن آن منقود و مقبوض است ولو بالقوّة (یعنی ولو این قبض، قبض فعلی نباشد اما به جهت نقد بودن این معامله، چنین قبضی حقّ طرفین باشد)
سؤال2: چرا به بیع مؤجّل، نسیه گویند؟
پاسخ: زیرا «نسیء» به معنای تأخیر شیء است.[۱] و چون در بیع نسیئه، شرطِ تاخیر ثمن میشود لذا به بیع مؤجّل که پرداخت ثمن در آن مدّت دار است، بیع نسیه گفتهاند.
نکته2: از جهت تعجیل یا مؤجّل بودن ثمن و مثمن یا تعجیل یکی و مؤجّل بودن دیگری، بیع به 4 قسم تقسیم میشود:
- هم ثمن و هم مثمن معجّل است: به این معامله نقد گویند.
- هم ثمن و هم مثمن مؤجّل است: به این معامله کالی به کالی گویند (در روایات به آن بیه دین به دین هم گویند). البته چنین بیعی مورد نهی است و اجماع داریم که چنین بیعی باطل است.
معنای لغوی کالی: کالی از لحاظِ لغوی اسم فاعل است ولی شهید میفرمایند: اسم فاعل است یا مفعول! البته مرادِ شهید، اسمِ مفعول از جهت ساختاری نیست. بلکه منظور اسمِ فاعلی است که معنای اسم مفعولی دارد (مانند راضی که گاهی بر معنای مرضیّ میآید). علّت هم این است که کالی از کلئ به معنای مراقبت کردن و انتظار کشیدن است و این انتظار در هر دو وجود دارد (هم بایع و هم مشتری، نسبت به یکدیگر دین دارند) لذا در هر طرف هم اسم فاعل صادق است و هم اسم مفعول.
- ثمن مؤجّل باشد ولی مثمن معجّل است: به این معامله نسیئه گویند.
- ثمن معجّل باشد ولی مثمن مؤجل است: به این معامله سلف یا سلم گویند.
سؤال3: گاهی در یک معامله، معیّن میشود که از کدام یک از اقسام بالا است. در این صورت بحثی وجود ندارد. اما اگر بیع مطلق بود (مشخص نکردیم کدام یک از اقسام بالاست[۲]) تکلیف چیست؟
پاسخ: اطلاق عقد، اقتضاء دارد که ثمن و مثمن حالّ (نقد) باشد. لذا اگر در چنین معاملهای شرطِ تعجیل شود، تاکید است. زیرا اطلاقِ عقد به خودی خود تعجیل را میرساند و لذا اگر تعجیل بیان گردد میشود تاکید.
نکته3: اگر معامله نقد و تعجیلی باشد ولی در عین حال در آن وقت هم تعیین شود (مثلا گفته میشود من این کتاب را نقد به شما میفروشم به شرط اینکه تا فردا ثمن آن را به من بدهی) این تعیین وقت، به منزله شرطِ در ضمنِ عقد است و لذا اگر طرفِ مقابل به این شرط عمل نکند، خیار تخلّف شرط (خیار اشتراط) دارد.
امّا اگر معامله به صورت نقد باشد ولی زمانی برای آن تعیین نشد، در این صورت اگر طرفِ مقابل در پرداخت ثمن (یا مثمن) تاخیر کند، خیار تخلّف شرط وجود ندارد و اگر هم تعجیل قید شود، صرفا فایده تاکیدی دارد و نه بیشتر.
البته برخی در اینجا گفتهاند که در صورتی که تعجیل در معامله شرط شود، به معنای این است که باید عوض، در اولین وقتِ ممکن پرداخت شود و لذا اگر از اولین وقت گذشت و عوض تحویل داده نشد، خیار اشتراط داریم.
نکته4: علی ایّ حال، اگر تاخیر به سه روز برسد، خیار تاخیر جاری میشود.