درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۸۸: کتاب المتاجر:‌ احکام (نقد و نسیه) ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تتمّه بحث مضبوط بودن اجل

در معامله نسیه، باید اجلی که معیّن می‌شود مضبوط باشد. لذا اگر اجل به صورت اسم مشترک به کار برود (بدون قرینه بر تعیین) در حکم آن دو قول وجود دارد:

الف) قولِ اول: چنین بیعی باطل است. مثال: «من این کالا را از تو می‌خرم و پول آن را ربیع به تو می‌دهم» در اینجا ربیع، مشترک است بین ربیع الاول و ربیع الثانی و مشخص نشده است که کدام مقصود است و لذا بیع باطل است. 

ب) قول دوم: چنین بیعی حملِ بر موردِ اول می‌شود و صحیح است. برای مثال وقتی در تعیین مدّت گفته می‌شود «ربیع» حمل بر مورد اول آن یعنی «ربیع الاول» می‌شود (چون ربیع الاول هم مصداقی از ربیع است).

اشکالِ شهید ثانی: در قولِ دوم، یا باید علمِ به انصرافِ مورد اول وجود داشته باشد، و الا قصد به اجل مضبوط صورت نمی‌گیرد و بیع باطل می‌شود. اگر هم یکی از مصادیق را قصد کنند، دیگر انصراف مهم نیست.[۱]

البته احتمال دارد بگوییم:‌ اگر انصراف به مورد اول پیدا کرد و شارع هم این انصراف را امضا کرده باشد (مانند حقیقت شرعیه شده باشد) در این صورت شاید بتوان گفت که در صورت عدم قصد هم کفایت می‌کند. 


یعنی اگر قصدِ این دو نفر از ربیع، ربیع الاول باشد همان مقصود خواهد بود، چه انصراف به ربیع الاول وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. 

۴

تطبیق تتمّه بحث مضبوط بودن اجل

(قول دوم در الفاظ مشترک) ﴿ وقيل ﴾ : يصحّ (بیع در الفاظ مشترک هم صحیح است)‌و (يحمل على الأوّل ﴾ في الجميع (در همه مثال‌هایی که زده شد ـ پنجشنبه، ربیع و... ـ) لتعليقه الأجل على اسم معيّن (چون تعلیق کرد این شخصِ عاقد، اجل را بر اسمی معین) وهو يتحقّق بالأوّل (کلمه ربیع، با ربیع الاول هم صادق است) ، لكن (به نوعی اشکال شهید ثانی است به این قول دوم:) يعتبر علمهما بذلك قبلَ العقد (لکن بایع و مشتری باید به انصرافِ به مورد اول علم داشته باشند) ليتوجّه قصدهما إلى أجلٍ مضبوط (تا توجّه پیدا کند قصد این‌ها به اجل مضبوط) ، فلا يكفي ثبوت ذلك شرعاً مع جهلهما أو أحدهما به (با جهل هر دو یا یکی از آن‌ها به این انصراف، دیگر معامله باطل است) ، ومع القصد لا إشكال في الصحّة وإن لم يكن الإطلاق محمولاً عليه (اگر هم ربیع الاول مقصود این‌ها بوده است معامله صحیح است ولو اطلاق را حمل بر مورد اول نکنیم) . و (دفعِ اشکال:) يحتمل الاكتفاء في الصحّة بما يقتضيه الشرع في ذلك (احتمال می‌رود که اکتفا کنیم ـ قصد لازم نیست ـ در صحّت به همان چیزی که شرع آن را اقتضاء می‌کند در الفاظ مشترک ـ مانند حقیقت شرعیه ـ) ، قصداه أم لا (چه این دو نفر آن را قصد کنند و چه نکنند)‌ ، نظراً إلى كون الأجل الذي عيّناه مضبوطاً في نفسه شرعاً (بالاخره ربیعی که این دو معیّن کرده‌اند شرعا مضبوط است) ، وإطلاق اللفظ منزَّل على الحقيقة الشرعيّة (وقتی لفظی را مطلق ذکر می‌کنید و قیدی برای مشخص کردن آن نمی‌آورید، حمل می‌شود بر همان معنای حقیقت شرعیه) .

۵

بیان سه مطلب

مطلب اول: اگر بایع صیغه ایجاب عقد را اینگونه بخواند: «من این کتاب را نقد می‌فروشم 100 تومان، با مهلت یک‌ماهه در پرداخت هم می‌فروشم 110 تومان»، مشتری هم در جواب بگوید: «قبلت»، تکلیف چنین معامله‌ای چیست؟[۱]

پاسخ: در این مسئله دو قول است:

قولِ اول: چنین بیعی باطل است. به دلیل غرر و جهل. در واقع در این معامله، از جهتی علم وجود دارد و از جهتی هم جهل! از این جهت که می‌دانیم معامله‌ ما از این دو حال خارج نیست به نوعی «علم» در معامله وجود دارد ولی از جهت اینکه معامله بالاخره روی چه قیمتی رفت (110 یا 100) معلوم نیست و از این جهت در معامله «جهل» وجود دارد. همین مقدار جهل هم برای بطلان معامله کافی است. 

قولِ دوم: چنین بیعی صحیح است امّا معامله به صورت «اقلّ الثمنین و ابعد الاجلین» واقع می‌شود. یعنی در مثال ما، مشتری باید 100 تومان را یک ماهه پرداخت کند! 

اشکال: چه طور چنین چیزی را قائل شدید! در اینجا «ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع»!

پاسخ: علّت این قول، وجودِ روایتی است که در آن تصریح به این حکم می‌شود. 

اشکالِ شهید ثانی: این روایت ضعیف السند است و لذا قابل استناد نیست. 

 

مطلب دوم: بیان سه صورت در معاملات نسیه، که هر سه صورت صحیح است:

  • اگر بعضِ معیّن از ثمن اجل‌دار باشد و بعضِ دیگر آن نقد باشد (یا مطلق باشد که حمل بر نقد می‌شود) چنین معامله‌ای صحیح است! مثال: بایع می‌گوید: «من ماشینم را به شما می‌فروشم به 10 میلیون که از این 10 میلیون 5 میلیون آن را نقد می‌گیرم و ما بقی آن را یک ماه دیگر».
  • اگر بایع دو کالا را با هم و در یک معامله به مشتری بفروشد، می‌تواند ثمن یکی را نقد و ثمن دیگری را نسیه قرار دهد. 
  • می‌توانیم کلّ یا بعض ثمن را به صورت اقساطی دریافت کنیم.[۲]

 

مطلب سوم:‌ اگر بایع کالایی را به صورت نسیه به مشتری بفروشد و بعد تصمیم بگیرد دوباره آن را از مشتری بخرد، آیا این بیع دوم صحیح است؟ دو قول در مسئله وجود دارد:

قولِ اول: شهید می‌فرمایند بیع دوم در اینجا صحیح است مطلقا (چه زمانِ پرداختِ ثمن از طرف مشتری  رسیده باشد و چه نرسیده باشد، چه به همان جنسی که مشتری ثمن را قرار داده خریده شود و چه به غیر آن، چه به همان مقدار ثمن مشتری خریده شود چه بالاتر یا پایین تر از آن)

[استاد: یکی از راه‌های فرار از ربا همین است. فرض کنید زید پول لازم دارد و یک ماشین دارد. حال زید پیش عمرو می‌رود و ماشین خود را به عمرو می‌فروشد و پول را از او می‌گیرد. حالا دوباره زید همان ماشین را از عمرو می‌خرد ولی به نسیه و با قیمت بیشتر! این بیع دیگر ربا محسوب نمی‌شود زیرا چون بیع است، احکامِ خاصّ بیع بر آن بار می‌شود که با ربا متفاوت است] 

قولِ دوم: چنین بیعی صحیح است مگر اینکه بیعِ دوّم قیودی زیر را داشته باشد که در این صورت بیع دوم باطل است:

  • اگر اجل بیع اول رسیده باشد.
  • ثمن بیع اول و دوم از یک جنس باشند. 
  • این ثمن بیع اول و دوم، مساوی نباشد (یک طرف زیاده داشته باشد)

در صورت وجود این سه قید، بیع دوم باطل است. دلیل این قول هم روایتی است که شهید ثانی می‌فرمایند: این روایت هم سنداً و هم دلالتاً مشکل دارد. 


گاهی قبل از صیغه صحبت‌هایی بین بایع و مشتری ردّ و بدل می‌شود ولی در هنگام بیان صیغه و اصلِ معامله، چند حالت مطرح نمی‌شود و فقط موردی که روی آن توافق شده است در صیغه بیان می‌شود، در این صورت ما هیچ بحثی نداریم و معامله صحیح است. ولی بحث فعلی ما در جایی است که چنین تردیدی در متنِ عقد وجود دارد. 

پرداخت اقساطی لزوما به معنای پرداخت ماهانه نیست! زمان‌های مختلفی را می‌توان برای آن قرار داد (هفتگی، روزانه و...)

۶

تطبیق بیان سه مطلب

(مطلب اول:) ﴿ ولو جعل لحالٍّ ثمناً ولمؤجّل أزيد منه (اگر قرار دهد برای نقد یک ثمن و برای مؤجّل بیشتر از آن ثمن) ، أو فاوت بين أجلين ﴾ (یا در ثمن بین دو اجل فرق بگذارد ـ مثلا بگوید: یک ماهه 110 تومان و شش ماهه 150 تومان ـ) في الثمن بأن قال: بعتك حالّاً بمئة ومؤجّلاً إلى شهرين بمئتين، أو مؤجّلاً إلى شهر بمئة وإلى شهرين بمئتين ﴿ بطل ﴾ (قولِ اول: چنین معامله‌ای باطل است)‌ لجهالة الثمن بتردّده بين الأمرين (ثمن مجهول است زیرا بین دو امر مردّد شده است ـ اگرچه از یک جهت علم داریم که از یکی از این دو صورت خارج نیست، ولی از طرف دیگر جهل داریم و نمی‌دانیم کدام یکی از این دو امر است) . و (قولِ دوم:) في المسألة قول ضعيف بلزوم أقلّ الثمنين إلى أبعد الأجلين استناداً إلى رواية ضعيفة (اشکالِ شهید ثانی به قولِ دوم) . (روایت: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْبَرْقِيِّ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ : أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَضَى فِي رَجُلٍ بَاعَ بَيْعاً وَ اِشْتَرَطَ شَرْطَيْنِ بِالنَّقْدِ كَذَا وَ بِالنَّسِيئَةِ كَذَا فَأَخَذَ اَلْمَتَاعَ عَلَى ذَلِكَ اَلشَّرْطِ فَقَالَ هُوَ بِأَقَلِّ اَلثَّمَنَيْنِ وَ أَبْعَدِ اَلْأَجَلَيْنِ يَقُولُ لَيْسَ لَهُ إِلاَّ أَقَلُّ اَلنَّقْدَيْنِ إِلَى اَلْأَجَلِ اَلَّذِي أَجَّلَهُ بِنَسِيئَةٍ.»)

(مطلب دوم:‌ سه موردی که صحیح است:) ﴿ ولو أجّل البعض المعيّن ﴾ من الثمن وأطلق الباقي (اطلاق حمل بر نقد می‌شود) ، أو جعله حالّاً (تصریح کرد به اینکه نقد است) ﴿ صحّ ﴾ للانضباط. ومثله ما لو باعه سلعتين (بایع دو کالا را به مشتری بفروشد) في عقدٍ ثمن إحداهما نقدٌ والاُخرى نسيئة؛ وكذا لو جعله أو بعضه نجوماً (اقساط) معلومة.

(مطلب سوم:) ﴿ ولو اشتراه البائع ﴾ في حالة كون بيعه الأوّل ﴿ نسيئة صحّ ﴾ البيع الثاني (بایع ابتدا جنس را نسیه‌ای به مشتری بفروشد و بعد دوباره همان کالا را از مشتری بخرد، چنین بیعی صحیح است) ﴿ قبلَ الأجل وبعدَه (چه اجل رسیده باشد و چه نرسیده باشد) بجنس الثمن وغيره (چه ثمن بیع اول و دوم همجنس باشند و چه ناهمجنس) بزيادة ﴾ عن الثمن الأوّل ﴿ ونقصان ﴾ عنه (چه مقدار ثمن بیع اول و دوم یکی باشد و چه متفاوت) ؛ لانتفاء المانع في ذلك كلّه (چون در همه‌ این موارد مانعی وجود ندارد و لذا بیع صحیح است) ، مع عموم الأدلّة على جوازه (ادله می‌گویند بیع صحیح است و مادامی که بیع مانعی نداشته باشد، حکمِ به صحّت می‌کنیم) . وقيل (نظر دوم) : لا يجوز بيعه (با وجود سه قید، چنین بیعی باطل است:) (قیدِ اول:) بعد حلوله (اجل) (قید دوم:) بزيادة عن ثمنه الأوّل، أو نقصان عنه (ثمن بیع اول و دوم باهم تفاوت داشته باشند) (قید سوم:) مع اتّفاقهما في الجنس (جنس ثمن هر دو معامله یکی باشد) استناداً إلى رواية قاصرة السند والدلالة (روایت: «عَنْ خَالِدِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ ـ مجهول است ـ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ بِعْتُهُ طَعَاماً بِتَأْخِيرٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَلَمَّا حَلَّ اَلْأَجَلُ أَخَذْتُهُ بِدَرَاهِمِي فَقَالَ لَيْسَ عِنْدِي دَرَاهِمُ وَ لَكِنْ عِنْدِي طَعَامٌ ـ شاید این طعام، غیر از طعام اولی بوده است! ـ فَاشْتَرِهِ مِنِّي قَالَ لاَ تَشْتَرِهِ مِنْهُ فَإِنَّهُ لاَ خَيْرَ فِيهِ ـ این عبارت ظهور در حرمت و بطلان ندارد! ظهور در کراهت دارد ـ»)

و (إطلاق البيع يقتضي كون الثمن حالّاً وإن شرط تعجيله في متن العقد ﴿ أكّده لحصوله بدون الشرط ﴿ فإن وقّت التعجيل بأن شرط تعجيله في هذا اليوم مثلاً ﴿ تخيّر البائع ﴿ لو لم يحصل الثمن ﴿ في الوقت المعيّن. ولو لم يعيّن له زماناً لم يفد سوى التأكيد في المشهور. ولو قيل بثبوته مع الإطلاق أيضاً لو أخلّ به عن أوّل وقته كان حسناً؛ للإخلال بالشرط.

﴿ وإن شرط التأجيل اعتبر ضبط الأجل، فلا يناط أي لا يُعلَّق ﴿ بما يحتمل الزيادة والنقصان كمقدم الحاجّ وإدراك الغلّة ﴿ ولا بالمشترك بين أمرين أو اُمور حيث لا مخصّص لأحدها ﴿ كنفيرهم من منى، فإنّه مشترك بين أمرين ﴿ وشهر ربيع المشترك بين شهرين، فيبطل العقد بذلك؛ ومثله التأجيل إلى يوم معيّن من الاُسبوع كالخميس.

﴿ وقيل : يصحّ و (يحمل على الأوّل في الجميع (١) لتعليقه الأجل على اسم معيّن وهو يتحقّق بالأوّل، لكن يعتبر علمهما بذلك قبلَ العقد ليتوجّه قصدهما إلى أجلٍ مضبوط، فلا يكفي ثبوت ذلك شرعاً مع جهلهما أو أحدهما به، ومع القصد لا إشكال في الصحّة وإن لم يكن الإطلاق محمولاً عليه. ويحتمل الاكتفاء في الصحّة بما يقتضيه الشرع في ذلك، قصداه أم لا، نظراً إلى كون الأجل الذي عيّناه مضبوطاً في نفسه شرعاً، وإطلاق اللفظ منزَّل على الحقيقة الشرعيّة.

﴿ ولو جعل لحالٍّ ثمناً ولمؤجّل أزيد منه، أو فاوت بين أجلين في الثمن بأن قال: بعتك حالّاً بمئة ومؤجّلاً إلى شهرين بمئتين، أو مؤجّلاً إلى شهر بمئة وإلى شهرين بمئتين ﴿ بطل لجهالة الثمن بتردّده بين الأمرين. وفي المسألة قول

__________________

(١) قال السيّد العاملي: ولم نظفر بقائله بعد تتبّع تامّ، راجع مفتاح الكرامة ٤:٤٢٨.

ضعيف بلزوم أقلّ الثمنين إلى أبعد الأجلين (١) استناداً إلى رواية ضعيفة (٢).

﴿ ولو أجّل البعض المعيّن من الثمن وأطلق الباقي، أو جعله حالّاً ﴿ صحّ للانضباط. ومثله ما لو باعه سلعتين في عقدٍ ثمن إحداهما نقدٌ والاُخرى نسيئة؛ وكذا لو جعله أو بعضه نجوماً معلومة.

﴿ ولو اشتراه البائع في حالة كون بيعه الأوّل ﴿ نسيئة صحّ البيع الثاني ﴿ قبلَ الأجل وبعدَه بجنس الثمن وغيره بزيادة عن الثمن الأوّل ﴿ ونقصان عنه؛ لانتفاء المانع في ذلك كلّه، مع عموم الأدلّة على جوازه. وقيل: لا يجوز بيعه بعد حلوله بزيادة عن ثمنه الأوّل، أو نقصان عنه مع اتّفاقهما في الجنس (٣) استناداً إلى رواية (٤) قاصرة السند والدلالة ﴿ إلّا أن يشترط في بيعه الأوّل ﴿ ذلك أي بيعه من البائع ﴿ فيبطل البيع الأوّل، سواء كان حالّاً أم مؤجّلاً، وسواء شرط بيعه من البائع بعد الأجل أم قبله على المشهور ومستنده غير واضح.

فقد عُلّل باستلزامه الدور (٥) لأنّ بيعه له يتوقّف على ملكيّته له المتوقّفة على بيعه.

__________________

(١) قاله المفيد في المقنعة:٥٩٥، والشيخ في النهاية:٣٨٧ ـ ٣٨٨.

(٢) الوسائل ١٢:٣٦٧، الباب ٢ من أبواب أحكام العقود، الحديث ٢، والظاهر أنّ ضعفها بالسكوني، راجع المسالك ١:٩٩.

(٣) قاله الشيخ في التهذيب ٧:٣٣، ذيل الحديث ١٣٧.

(٤) التهذيب ٧:٣٣، الحديث ١٣٧، والظاهر أنّ ضعفها بمجهوليّة خالد بن الحجّاج الواقع في سندها، راجع المسالك ٣:٢٤٧.

(٥) المعلِّل هو العلّامة في التذكرة ١٠:٢٥١.