درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۱۴: کتاب الرهن ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرطیّت اذن و مضیّ زمان

مقدّمه

در صورتی که قبضِ سابق را کافی بدانیم، آیا به اذنِ جدید یا مضیّ زمان نیاز است یا خیر؟ دو نظر در مسئله مطرح بود:

نظر اول: نیاز به اذن جدید و مضیّ زمان نیست.

نظر دوم: نیاز به اذنِ جدید و مضیّ زمان است. 

بحثِ جدید

دلیل نظرِ دوم: آنچه معتبر است، قبضِ بعد از رهن است و چون قبضِ بعد از رهن تنها به واسطۀ اذن محقّق می‌شود، پس وجودِ «اذن» ضروری است. حال خودِ اذن به دلالت مطابقی دلالت بر قبض دارد و مضیّ زمان هم به دلالت التزامی دلالت بر قبض دارد (پس علاوه بر اذن، مضیّ زمان هم لازم است).

اشکال شهید ثانی به قول دوم: اساسِ استدلال نظرِ دوم، بر این مبنا استوار بود که «قبض باید حتما بعد از رهن واقع شود، و این قبضِ بعد از رهن، لوازمی دارد». ما اصلِ این مبنا را قبول ندارم! یعنی قبول نداریم که حتماً قبض باید بعد از رهن واقع شود! آنچه مهم است، واقع شدن این قبض است! چه قبض قبل از رهن اتّفاق بیوفتد و چه بعد از رهن. در ما نحن فیه هم قبض صورت گرفته است (ولو اینکه قبل از رهن بوده است ولی مشکلی ایجاد نمی‌کند). 

مضیّ زمان هم (که طبقِ گفته شما از لوازم التزامی قبض بود) از توابع استدلال «قبضِ بعد از عقد» بود. حالا وقتی ما اصلِ این مبنا را که قبض باید بعد از رهن باشد را نپذیرفتیم، طبیعتاً لوازم آن را هم نمی‌پذیریم. لذا نه نیاز به اذن جدید داریم و نه نیاز به مضیّ زمان. 

البته این حرف‌ها، در مثلِ جایی که مستأجری خانه‌ای را اجاره کرده است و بعداً همین خانه را به عنوان رهن بر می‌دارد، صحیح و پذیرفتنی است. امّا نسبت به غاصبی که خانه‌ای را غصب کرده است و بعدا همین خانه را به عنوان مالِ رهنی اخذ می‌کند، دیگر این استدلالات و حرف‌های بالا پذیرفتنی نیست! یعنی در موردِ غصب، اذنِ جدید و مضیّ زمان نیاز است. زیرا قبضی که از اصل، بدون اذن باشد (غصبی باشد) قبض محسوب نمی‌شود و مورد قبول نیست. لذا اگر قبض را شرط بدانیم، قبض از ارکان خواهد بود و منهیٌّ‌عنه از رکن را نمی‌پذیریم (کانّ این نهی، سبب می‌شود بگوییم اصلا قبضی رخ نداده است). 

لذا اگر غاصب، نسبت به مالِ غصبی عقد رهن خواند، تا وقتی اذن و مضیّ زمان به آن ضمیمه‌ نشود، همچنان مالی که دستِ اوست حکمِ مال غصبی را دارد و نه رهنی! لذا ضمانِ این مال هم همچنان بر گردن اوست. بله اگر اذن و مضیّ زمان ضمیمه شد، دیگر مالِ غصبی تبدیل به مال رهنی می‌شود و ضمان هم از روی دوش مرتهن برداشته می‌شود. 

سؤال1: اگر مالی مشاعی باشد، در صورتی که شریک بخواهد سهم خود را به عنوانِ رهن به مرتهن بدهد، در این صورت قبضِ مرتهن به چه صورتی باید اتّفاق بیوفتد؟

پاسخ: برای قبضِ مرتهن، اذنِ شریک هم شرط است. حال این اذن:

  • یا از قبلِ قبض مرتهن گرفته شده است. 
  • یا بعد از قبضِ مرتهن گرفته می‌شود. 

آنچه مهم است تحصیل رضایت شریک است و فرقی نمی‌کند که این رضایت قبل از قبض حاصل شود و یا بعد از قبض. در این حکم هم فرقی نمی‌کند که مالِ رهنی از منقولات باشد (مانند طلا و...) یا از غیر منقولات (زمین و...) و به هر حال، قبضِ بدون اذن شریک، جایز نمی‌باشد زیرا تحویل این مالِ رهنی به مرتهن، بدون اجازه شریک از مصادیق «تصرّف در مال غیر» است و تصرّف در مال غیر هم بدون اجازه حرام است! 

نظر شهید ثانی: این حرف‌ها و استدلالات بالا، در مورد منقولات کاملاً صحیح و درست است. ولی باید توجّه داشت که در غیر منقولات، قبض به «تخلیه» محقّق می‌شود. یعنی همینکه من رفع ید کنم از سه دُنگِ خودم از زمین، در واقع دارم رضایت خودم را از تصرّف دیگری در آن اعلام می‌کنم. به همین دلیل، در غیر منقولات، عنوان «تصرّف در مال غیر» صادق نیست و لذا نمی‌توان حکم به بطلان داد. 

سؤال2: اگر شخصی، بدون اجازه شریکش، مالی مشاع را به عنوان رهن در اختیار مرتهن قرار دهد، آیا راهن صرفاً عملِ حرامی را مرتکب شده است و یا اینکه این فعل او، باعث بطلان عقد رهن هم می‌شود؟

پاسخ: در اینجا دو نظر مطرح است:

  • برخی: قبض منهیٌّ‌عنه است و لذا مانع وجود دارد از تحقّق قبض شرعی و به همین دلیل عقد رهن صحیحاً واقع نشده است و لذا عقد رهن باطل است. 
  • برخی: نسبت به مقداری از مالِ مشاع، که متعلّق به خودِ راهن بوده است معامله رهن صحیح می‌باشد و لذا اگر هم اشکالی وجود داشته باشد، در قسمتی است که متعلّق به شریک است که تصرّف بدون اذن او در آن رخ داده است. لذا عقدِ رهن صحیحاً واقع شده است و باطل نیست. 

نظر شهید ثانی: قول دوم اجود است.

سؤال3: زید و عمرو در مقداری طلا با یکدیگر شریک هستند، حال زید تصمیم می‌گیرد سهمِ خود را به عنوان رهن به بکر بدهد. حال اگر زید (راهن) و بکر (مرتهن) تصمیم بگیرند که این طلاها را در نزد عمر (شریک) باقی بگذارند، آیا عملِ صحیحی انجام داده‌اند؟

پاسخ: بله! این کار صحیح است. اگر راهن و مرتهن، بر قبضِ شریک راهن توافق کنند، معامله صحیح خواهد بود. البته به شرطِ اینکه شریک را نیز از این مسئله مطّلع کنند. 

۴

تطبیق شرطیّت اذن و مضیّ زمان

ويُضعَّف (این استدلال قول دوم ضعیف است) بمنع اعتبار المقيّد (قبض مقیّد) بالبعديّة (ما قبول نداریم که قبض، تنها در صورتی معتبر است که مقیّد به بعدیّت باشد) ، بل الأعمّ (آنچه معتبر است، قبضی است که اعمّ باشد از قبل و بعد) ، وهو (این قبض اعمّ حاصل است) حاصل، والزمان (مضیّ زمانی که قول دوم اعتبار آن را ادّعا کرد) المدلول عليه التزاماً (مضیّ زمانی که مدلولِ التزامی اذن است) من توابعه ومقدّماته (این هم از توابع قبضِ بعد از عقد است) ، فيلزم من عدم اعتباره انتفاؤه (حالا که خودِ قبضِ بعد از عقد معتبر نشد، به تبع مضیّ زمان هم معتبر نخواهد بود) . نعم لو كان قبضه بغير إذن (بله! اگر قبضی که سابقا رخ داده است به صورت غصبی و بدون اذن سابق باشد) توجّه اعتبارهما (ممکن است در آن‌جا، اعتبار این دو مورد ـ اذن و مضیّ زمان ـ را وجیه بدانیم) ؛ لما تقدّم (همان دلیلی که در صفحه قبل، برای رکنیّت اقامه شد) وعلى تقديره (بر فرض که تحقّق پیدا کند قبض، بدون اذن) فالضمان (ضمانی که بر گردن غاصب است، همچنان باقی است) باقٍ إلى أن يتحقّق ما يزيله (تا وقتی که تحقّق پیدا کند آنچه این مسئله را زائل می‌نماید) من قبل المالك على الأقوى (آنچه این ضمان را زائل می‌کند: اذن جدید و مضیّ زمان است) .

﴿ ولو كان ﴾ الرهن ﴿ مشاعاً (اگر مالِ رهنی مشاع باشد ـ یعنی راهن و شخصِ ثالثی با یکدیگر در مالِ رهنی شریک باشند ـ) فلابدّ من إذن الشريك في القبض (اگر راهن می‌خواهد این مال مشاع را به مرتهن اقباض کند، باید حتما اذن شریک وجود داشته باشد) ، أو رضاه بعده (اگر هم بدون اجازه شریک این‌کار را کرده است، باید برود و رضایت این شریک را جلب کند ـ هر چندِ اصلِ این کاری که کرده و بدون اجازه در مالِ غیر تصرّف کرده است، عملِ خلافی است ولی به هرحال این عمل هم قابلیّت تصحیح دارد) ﴾ سواء كان ممّا ينقل (مانند طلا) أم لا (زمین و خانه)؛ لاستلزامه (قبض) التصرّف في مال الشريك (زیرا لازمه این قبض، تصرّف در مال شریک است) ، وهو (تصرّف) منهيّ عنه بدون إذنه (شریک) ، فلا يعتدّ به شرعاً (به تصرّف بدون اذن شرعاً اعتناء نمی‌شود).

ويشكل فيما يكفي فيه مجرّد التخلية (شهید ثانی: این نظر در مورد مواردی که برای قبض، تخلیه کافی است صدق نمی‌کند) ، فإنّها لا تستدعي تصرّفاً (ولو این مال شراکتی است، ولی به هرحال این شخص از سهم خودش رفع ید کرده است) ، بل رفعَ (عطف بر تصرّفاً) يد الراهن عنه (مال) وتميكنه منه (تمکین مرتهن از مال).

وعلى تقدير اعتباره (در صورتی که ما معتبر بدانیم، قبض شریک را) فلو قبضه بدون إذن الشريك وفعل محرّماً (تکلیفا موجب حرم شده است) فهل يتمّ القبض (آیا علاوه بر اثر تکلیفی، اثر وضعی هم دارد) ؟ قولان ، منشؤهما (دلیل عدم تمامیّت قبض:) النهي المانع (چون شارع از این نهی منع کرده است، این نهی مانع از حصولِ قبضِ شرعی می‌شود) ، كما لو وقع (قبض) بدون إذن الراهن، وهو اختيار المصنّف و (دلیل تمامیّت قبض:) أنّ النهي إنّما هو لحقّ الشريك فقط (نهیی که شارع کرده است نسبت به تصرّف من است در سه دنگ شریک) ، للإذن من قبل الراهن الذي هو المعتبر شرعاً (امّا نسبت به سه دُنگ خود راهن، تصرّف اشکالی ندارد)  وهو أجود (قولِ به تمامیّت قبض بهتر است) . ولو اتّفقا على قبض الشريك (اگر راهن و مرتهن با هم توافق کردند که چون مال شراکتی است، بگذارند فعلا در دست مرتهن بماند) ، جاز فيعتبر سماعه الإذن فيه (در اینجا معتبر است شنیدن شریک! البته به شرطِ اینکه او را هم از این مسئله مطّلع سازیم) .

۵

شرائط رهن

از این جا به بعد، با دو مبحث کار داریم:

  • شروط: از صفحه 375 تا 384.
  • لواحق: از صفحه 384 تا 396.

شرائط رهن

بحث در مورد شرایط «مالِ مرهونه» است. ایشان در ابتدا به صورت اجمالی می‌فرمایند: مالی که قرار است رهن گذاشته شود باید:

الف) عین باشد: منفعت و دین نباید باشد. 

ب) مملوکه باشد: دو جور می‌توان معنا کرد: 1. مالِ خودِ شخص باشد و برای غیر نباشد. / 2. قابلیّت تملّک در آن وجود داشته باشد! مثلا خنزیر و خمر و حرّ و... نباشد.

ج) امکان قبض آن وجود داشته باشد: برای مثال، پرنده‌ای که مشغول پرواز در آسمان است چون قابل قبض نیست، نمی‌تواند به عنوان مال مرهونه واقع شود

د) بیع آن صحیح باشد: مالِ وقفی نباشد. مالِ وقفی اگرچه ملک است ولی ملکی است که حقّ فروش آن وجود ندارد. 

مورد الف، ج و د، از شروط صحّت عقد رهن هستند. در مورد ب هم باید دید که منظور کدام یک از دو معناست:

  • اگر مراد شماره 1 است (مالِ خود شخص باشد و برای غیر نباشد): شرطِ صحّت نیست بلکه شرطِ لزوم است. 
  • اگر مراد شماره 2 است (قابلیّت تملّک در آن وجود داشته باشد): شرطِ صحت است. 

اشکال: چرا شهید اول، همه این چهار شرط را با هم قاطی کرده‌اند؟

پاسخ: اولا همه این 4 مورد شرط هستند./ 2. ممکن است معنای 2 در نظر ایشان بوده است. 

نکته: با قید «عین» رهن منفعت از محلّ بحث خارج می‌شود. 

۶

تطبیق شرائط رهن

﴿ والكلام إمّا في الشروط، أو اللواحق ﴾ :

﴿ الأوّل (شروط)

﴿ شرط الرهن (مالِ مرهونه) ﴾ :

﴿ (اولاً:) أن يكون عيناً (منفعت و دین نباشد) مملوكة (دو معنا برای آن متصوّر است: مملوکِ غیر نبودن / قابلیّت مملوکیّت را نداشته باشد) يمكن قبضها (مانند عبد فراری نباشد) ويصحّ بيعها (مالِ وقفی نباشد) ﴾ هذه الشرائط منها ما هو شرط الصحّة وهو الأكثر (سه شرط از این چهارشرط، شرط صحّت‌اند ـ مورد 1 و 3 و 4 ـ). ومنها (مملوکة) ما هو شرط في اللزوم كالمملوكيّة ، باعتبار رهن ملك الغير (البته اگر مملوکیّت را این‌گونه معنا کنیم) ، ولا يضرّ ذلك (چرا مصنّف این 4 شرط را باهم قاطی کرد؟) ؛ لأنّها شروط في الجملة (همه این 4 مورد جزو شروط هستند، حالا یا شرطِ لزوم یا صحّت اند) ، ولأنّ المملوكيّة تشتمل على شرط الصحّة في بعض محترزاتها (جایی که مملوک بودن را به این معنا بگیری: مملوکیّت یعنی قابلِت تملّک) 

وقيل: يشترطان (١) في مطلق القبض السابق وقيل: في غير الصحيح (٢) ؛ لأنّ المعتبر منه ما وقع بعد الرهن وهو لا يتمّ إلّابإذن كالمبتدأ، والإذن فيه يستدعي تحصيله، ومن ضروراته مضيّ زمان، فهو دالّ عليه بالمطابقة وعلى الزمان بالالتزام، لكن مدلوله المطابقي منتف، لإفضائه إلى تحصيل الحاصل واجتماع الأمثال، فيبقى الالتزامي.

ويُضعَّف بمنع اعتبار المقيّد بالبعديّة، بل الأعمّ، وهو حاصل، والزمان المدلول عليه التزاماً من توابعه ومقدّماته، فيلزم من عدم اعتباره انتفاؤه. نعم لو كان قبضه بغير إذن توجّه اعتبارهما؛ لما تقدّم (٣) وعلى تقديره (٤) فالضمان باقٍ إلى أن يتحقّق ما يزيله من قبل المالك على الأقوى.

﴿ ولو كان الرهن ﴿ مشاعاً فلابدّ من إذن الشريك في القبض، أو رضاه بعده سواء كان ممّا ينقل أم لا؛ لاستلزامه التصرّف في مال الشريك، وهو منهيّ عنه بدون إذنه، فلا يعتدّ به شرعاً.

ويشكل فيما يكفي فيه مجرّد التخلية، فإنّها لا تستدعي تصرّفاً، بل رفع

__________________

(١) في (ع) : يشرطان.

(٢) لم نعثر على القولين، نعم نسب في الدروس ٣:٣٨٤ إلى الشيخ الافتقار إلى إذن جديد في القبض، وانظر المبسوط ٢:٢٠٢، وفي التذكرة ١٣:١٩٣ نسب الشرطين في غير الصحيح إلى أحد قولي الشافعي.

(٣) وهو كون القبض ركناً في لزوم الرهن، راجع الصفحة ٣٧١.

(٤) الظاهر معناه: على تقدير اعتبار الإذن الجديد فالضمان باقٍ. لكن في نسخة (ف) : «على تقدير عدمه» فعلى فرض صحّتها معناه: على تقدير عدم حصول القبض.

يد الراهن عنه وتميكنه منه.

وعلى تقدير اعتباره، فلو قبضه بدون إذن الشريك وفعل محرّماً فهل يتمّ القبض؟ قولان (١) ، منشؤهما النهي المانع، كما لو وقع بدون إذن الراهن، وهو اختيار المصنّف وأنّ النهي إنّما هو لحقّ الشريك فقط، للإذن من قبل الراهن الذي هو المعتبر شرعاً. وهو أجود. ولو اتّفقا على قبض الشريك، جاز فيعتبر سماعه الإذن فيه.

﴿ والكلام إمّا في الشروط، أو اللواحق :

﴿ الأوّل ﴾

﴿ شرط الرهن :

﴿ أن يكون عيناً مملوكة يمكن قبضها ويصحّ بيعها هذه الشرائط منها ما هو شرط الصحّة وهو الأكثر. ومنها ما هو شرط في اللزوم كالمملوكيّة، باعتبار رهن ملك الغير، ولا يضرّ ذلك؛ لأنّها شروط في الجملة، ولأنّ المملوكيّة تشتمل على شرط الصحّة في بعض محترزاتها (٢) ﴿ فلا يصحّ رهن المنفعة كسكنى الدار وخدمة العبد، لعدم إمكان قبضها؛ إذ لا يمكن إلّا بإتلافها، ولتعذّر تحصيل المطلوب في الرهن منها وهو استيفاء الدين منه، وهي إنّما تستوفى شيئاً فشيئاً، وكلمّا حصل منها شيء عدم ما قبله. كذا قيل (٣)

__________________

(١) وهو اختيار المصنّف في الدروس ٣:٣٨٤. وأمّا القول بالتمام فهو للعلّامة في القواعد ٢:١١٧ ـ ١١٨، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ٥:١٠٧.

(٢) فإنّ ممّا يحترز بقيد المملوكيّة عنها: الحرّ مطلقاً، والخمر والخنزير للمسلم، فالمملوكيّة بهذا المعنى من شروط الصحّة.

(٣) قاله المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٥:٤٨.