درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۱۶: کتاب الرهن ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرط دوم: مال مملوکة باشد

شرائط مال مرهونة

شرط دوم: مال مملوکة

شرط دوم این است که مال باید مملوکه باشد. مملوکة، دو معنا می‌تواند داشته باشد:

الف) قابلیّت تملّک: طبقِ این معنا، رهن خمر و خنزیر جایز نیست. یعنی اگر راهن و مرتهن یا یکی از آن دو مسلمان باشند، خمر و خنزیر نمی‌تواند به عنوان مالِ رهنی قرار بگیرد. 

نکته1: اگر راهن کافر ذمّی و مرتهن مسلمان باشد. ملکیّت راهن بر خمر و خنزیر اشکالی ندارد (چون کافر ذمی است) ولی اگر بخواهد این خمر یا خنزیر را به عنوان مال رهنی به مرتهن بدهد، اشکال دارد زیرا مرتهن مسلمان است. حال اگر راهن و مرتهن با یکدیگر توافق کنند که این مالِ رهنی را به جای اینکه در نزد مرتهن بگذارند، به کافرِ ذمّی دیگر به عنوان امانت تحویل دهند تا اگر راهن دینش را ادا کرد که این خمر یا خنزیر به نزدِ راهن باز گردد و اگر هم دینش را پرداخت نکرد مرتهن پولِ این خمر و خنزیر را از شخصِ امین دریافت کند؛ شهید ثانی می‌فرمایند: این کار هم صحیح نیست زیرا یدّ ودعی مانند ید مستودع است.

مخالفت شیخ طوسی با کلام شهید ثانی: اشکالی در فرضِ بالا[۱] وجود ندارد و جایز است. زیرا مرتهن که مسلمان است، خمر یا خنزیر را دریافت نمی‌کند‌! بلکه این خمر و خنزیر و استیفاء حقّ مرتهن از آن، بر عهده یک کافر ذمّی است که مانعی از آن وجود ندارد. 

اشکالِ شهید ثانی به شیخ طوسی: بالاخره آن کسی که این مال رهنی را به عنوان امانت به ذمّی داده است، یک مسلمان است (مرتهن مسلمان) و ما هم گفتیم «یدِ ودعیّ مانند یدِ مستودع است» به همین دلیل همچنان قائل به عدم جوازِ فرض بالا هستیم. 

نکته2: رهنِ حرّ جایز نیست. زیرا حرّ نه برای کافر و نه برای مسلمان قابلِ تملّک نیست. 

 

ب) ملکِ خودِ راهن باشد و نه ملکِ دیگری

سؤال: اگر شخصی مِلک دیگری را به عنوان رهن قرار دهد، حکم چیست؟

پاسخ: حکمِ بیع فضولی جاری می‌شود (البته به شرطِ اینکه رهنِ فضولی را مانند بیع فضولی بدانیم) و همانطور که صحّت بیع فضولی، متوقّف بر اجازه است، صحت رهن فضولی هم متوقّف بر اجازه است.  


راهن کافر و مرتهن مسلمان و مالِ رهنی در نزدِ کافری دیگر به امانت گذاشته شود.

۴

تطبیق شرط دوم: مال مملوکة باشد

﴿ ولا رهن الخمر والخنزير إذا كان الراهن مسلماً، أو المرتهن (رهن خمر و خنزیر جایز نیست اگر راهن یا مرتهن مسلمان باشند) ﴾ وإن وضعهما على يد ذمّي؛ لأنّ يد الودعي كيد المستودع (حتّی اگر راهن و مرتهن، این مالِ رهنی را نزدِ شخصِ سوّمی ـ کافر ذمّی دیگر ـ به امانت بگذارند باز هم جایز نیست زیرا یدِ ودعی مانند ید مستودع است) . خلافاً للشيخ حيث أجازه كذلك (این حرف، مخالف با کلام شیخ است در جایی که اجازه داده است شیخ طوسی رهن را به صورتی که در بالا گذشت) ، محتجّاً بأنّ حقّ الوفاء إلى الذمّي (استدلال و احتجاج کرده است به این که حقّ وفاء دین با آن ذمّی است) فيصحّ (لذا این معامله صحیح است) ، كما لو باعهما (مانند جایی که ذمّی خمر و خنزیر را بفروشد) وأوفاه ثمنهما (اعطا کند ذمّی به مسلمان ثمن آن خمر و خنزیر را) والفرق واضح (بین این دو مورد فرق است. زیرا در مانحن فیه در واقع مرتهن دارد این مال را به عنوان امانت به کافر ذمّی می‌دهد و یدِ ودعی هم حکم ید مستودع را دارد) .

﴿ ولا رهن الحرّ مطلقاً ﴾ (لا یصحّ رهن الحر مطلقا) من مسلم وكافر (چه راهن مسلمان باشد و چه کافر) ، عند مسلم وكافر (چه مرتهن مسلمان باشد و چه کافر) ؛ إذ لا شبهة في عدم ملكه (به خاطر اینکه حرّ قابل تملّک نیست) .

﴿ ولو رهن ما لا يملك ﴾ الراهنُ وهو مملوك لغيره (اگر رهن بگذارد راهن آنچه را که مالکش نیست ـ در حالی که ملکِ غیر است آن را به عنوان رهن قرار دهد ـ) ﴿ وقف على الإجازة ﴾ من مالكه (متوقّف می‌ماند بر اجازه از جانب مالکش) فإن أجازه صحّ على أشهر الأقوال (اگر مالک رهن را اجازه داد، صحیح است) من كون عقد الفضولي موقوفاً مطلقاً (اشهر اقوال این است: عقد فضولی متوقف بر اجازه مالک است مطلقا ـ در همه عقود ـ) و إن ردّه بطل (مالک هم رهن را ردّ کرد و آن را قبول نکرد و لذا باطل است).

۵

حکم مال عاریه‌ای

سؤال1: اگر راهن، مالی را که از دیگران به عنوان «عاریة» دریافت کرده‌ است، به عنوان مالِ رهنی نزد مرتهن بگذارد، تکلیف چیست؟

پاسخ: چنین رهنی صحیح است و مانعی ندارد. امّا باید دقّت کرد که در این مسئله، دو صورت وجود دارد:

  • شخصی که مال را عاریه می‌دهد، اجازه رهن می‌دهد به صورت عام (مبلغ دین زیاد بود یا کم / اجلِ دینت زیاد بود یا کم): در اینجا رهن به طور مطلق جایز خواهد بود.
  • شخصی که مال را عاریه می‌دهد، به صورت مطلق عاریه می‌دهد (تصریح نمی‌کند به اینکه مبلغ زیاد باشد یا کم، مدّت زمان زیاد باشد یا کم)[۱]: دو نظر در این صورت مطرح است:

الف) شهید اول در دروس: جواز رهن داریم «کیف یشاء». وقتی عاریه دهند، مالی را به نحوِ مطلق عاریه می‌دهد، به این معناست که: «تو برو و این مال را هرجوری که دوست داری به عنوان رهن قرار بده!»

ب) برخی: دیگر رهن گذاشتن جایز نیست! لذا راهن باید به نزد عاریه‌دهنده برگردد و از او درباره حد و حصر رهن سؤال بپرسد. 

سؤال2: اگر راهن، مالِ عاریه‌ای را بدون رعایت شرایط بیان شده توسط مالک، به عنوان رهن قرار داد، تکلیف چیست؟

پاسخ: در این صورت رهن، رهن فضولی خواهد بود. یعنی باید ببینیم آیا مالک این موارد جدید را اجازه می‌دهد یا نه! اگر اجازه داد رهن صحیح است و الا رهن باطل خواهد شد. 

سؤال3: اگر مالک، مالش را به دیگری عاریه داد تا آن را به عنوان رهن، در نزد دیگری بگذارد، تا وقتی که راهن، این مال را به عنوان رهن در نزد مرتهن نگذاشته است، صاحبِ مال (عاریه دهنده) حق رجوع دارد. زیرا عاریه از عقود جایزه است. امّا بعد از رهن قرار داده‌شدن این مال، دیگر برای عاریه دهنده، حقّ رجوع وجود ندارد و باید منتظر بماند تا وقتی که فکّ رهن رخ دهد.

البته عاریه دهنده می‌تواند از راهن، بعد از فرارسیدن موعدِ پرداخت دین، طلبِ فکّ رهن بکند![۲]

نکته1: اگر مال در نزد مرتهن تلف شود، راهن ضامن است مطلقا (چه افراط و تفریطی صورت گرفته باشد و چه نگرفته باشد). زیرا اگرچه عاریه گیرنده امین محسوب می‌شود و در صورت تلفِ مال، دیگر ضامن نیست، امّا اگر این مال رهن داده شود و سپس تلف شود، در این صورت چون این شخص، راهن است ضامن می‌باشد.

همچنین اگر راهن نتواند دینش را به مرتهن بپردازد و مرتهن هم این مال را بفروشد و از آن استیفاء دین بکند، باز هم در این صورت راهن ضامن است (اگر مثلی بود مثلش را پرداخت کند و اگر قیمی بود قیمتش را پرداخت کند).

نکته2: همه مواردی که در بالا گفته شد (ضامن بودن راهن) تنها در صورتی است که این مالِ عاریه‌ای به عنوان رهن در نزد مرتهن قرار بگیرد، و الّا اگر قبل از رهن گذاشتن، این مال در نزد عاریه گیرنده تلف شود، ضامن نخواهد بود (در صورت عدم افراط و تفریط)

سؤال4: اگر مرتهن، مالِ عاریه‌ای را فروخت و طلبش را از آن استیفاء کرد، وظیفه راهن چیست؟ چه چیزی را باید به مالک (عاریه دهنده) پس بدهد؟

پاسخ: اگر مرتهن، این مال را به ثمن المثل فروخته است، راهن هم باید به مقدار همان ثمن المثل، به مالک بدهد. اگر هم مرتهن، این مال را به بیشتر از مقدارِ ثمن المثل فروخت، بازهم در اینجا مالک می‌تواند از راهن، همانِ مقدار بیشتر را (بیشتر از ثمن المثل) از مرتهن طلب کند. 


فقط اجازۀ اصلِ رهن را داده است نه چیز دیگر.

یعنی عاریه دهنده به راهن بگوید: «حالا که سررسید پرداخت دینت رسیده است، برو و طلبت را بپرداز تا مالِ من (ودیعه) از دست مرتهن آزاد شود.

۶

تطبیق حکم مال عاریه‌ای

﴿ ولو استعار للرهن صحّ (اگر عاریه کند راهن مالی را برای رهن، صحیح است و اشکالی ندارد) ﴾ ثم إن سوّغ له المالك الرهن (اگر اجازه دهد مالک به آقای راهن رهن را) كيف شاء (عام باشد، تصریح به عمومیّت آن شودو) جاز مطلقاً (می‌تواند این مال عاریه‌ای را رهن بگذارد مطلقا ـ مدت و مبلغ آن کم یا زیاد باشد ـ) ، وإن أطلق (اگر جناب مالک، این عاریه‌ای را که داد، از حیث رهن مطلق گذاشته شده بود ـ تصریح نکرده بود به عمومیّت و صرفا اجازۀ رهن آن را داده بود ـ) ففي جوازه فيتخيّر ـ كما لو عمّم ـ أو المنع للغرر، قولان (در اینکه آیا رهن جایز است ـ مانند صورتی که عامّ بود ـ یا منع به خاطر جهلی که در این معامله وجود دارد) اختار أوّلهما (جواز را) في الدروس وعلى الثاني (طبقِ قول دوم که منع کردیم) فلابدّ من ذكر قدر الدين (باید سراغ مالک برود و از او اجازه بگیرد تا مقدار دین را برای او مشخص کند) وجنسه (دین) ووصفه (دین) وحلوله أو تأجيله وقدر الأجل (در فرضِ تاجیل، مقدار و مدّت زمان آن چه قدر است؟ باید مشخص شود) ، فإن تخطّى حينئذٍ (اگر راهن از این امور مشخص شده توسط مالک تخطّی کرد) كان فضوليّاً، إلّا أن يرهن على الأقلّ (مگر اینکه رهن گذاشته شود علی الاقلّ) فيجوز بطريق أولى.

ويجوز الرجوع في العارية ما لم تُرهَن (مادامی که راهن این کتاب را پیش مرتهن نگذاشته است، مالک عاریه دهنده می‌تواند از معامله پشیمان شود و رجوع کند) ، عملاً بالأصل (استصحابِ جواز رجوع) ﴿ وتلزم بعقد الرهن ﴾ (به محضِ اینکه عقد رهن خوانده شد) فليس للمعير الرجوع فيها (دیگر عاریه دهنده ـ مالک ـ نمی‌تواند در عاریه رجوع کند) بحيث يفسخ الرهن (به گونه‌ای که بخواهد رهن را فسخ کند) وإن جاز له مطالبة الراهن بالفكّ (اگرچه اجازه دارد مالک مطالبه کند از راهن که فکّ رهن کند) عند الحلول (وقتی زمان پرداخت دین توسط راهن فرارسید) . ثمّ إن فكّه (اگر راهن هم گوش کرد و رفت و بدهی‌هایش را داد و فکّ رهن کرد) وردّه تامّاً (مالِ رهنی را سالم به مالکش برگرداند) برئ (راهن بریء الذمّه می‌شود)  ﴿ ويضمن الراهن لو تلف ﴾ وإن كان بغير تفريط (اگر آن مال در نزد مرتهن تلف شود ولو بدون افراط و تفریط باشد، راهن ضامن است) ﴿ أو بيع ﴾ (اگر مرتهن برای استیفاء دینش آن مالِ رهنی را بفروشد، باز هم راهن ضامن است) بمثله إن كان مثليّاً، وقيمته يوم التلف إن كان قيميّاً (قیمت یوم التلف ملاک است. زیرا یوم التلف، لحظه‌ایست که این عین، تبدیل به قیمت می‌شود) .

هذا (حکم به ضمان راهن که در بالا ثابت کردیم) إذا كان التلف بعد الرهن (برای وقتی‌ است که تلف بعد از رهن رخ دهد) ، أمّا قبله (رهن) فالأقوى أنّه كغيره من الأعيان المعارة (همانطور که سایر اموال عاریه‌ای در صورتی که بدون افراط و تفریط تلف شوند، عاریه گیرنده ضامن نخواهد بود، اینجا هم مانند آنجا، عاریه گیرنده ضامن نخواهد بود) . وعلى تقدير بيعه (اگر مرتهن این مورد را فروخت و از آن استیفاء دین کرد) فاللازم لمالكه (آن چیزی که لازم است راهن به مالک بدهد) ثمنه إن بيع بثمن المثل (اگر مرتهن این مال را به ثمن المثل فروخته است، راهن هم باید همان ثمن المثل را به مالک بدهد) ، ولو بيع بأزيد (اگر ثمن المثل این کتاب 20 تومان است، ولی مرتهن آن را 25 تومان فروخت) فله (برای مالک است) المطالبة بما بيع به (مالک می‌تواند همان 25 تومان را مطالبه کند) .

۷

اراضی خراجیه

اراضی خراجیّة

قبلا درباره این قسم زمین‌ها بحث کرده‌ایم. به زمین‌هایی که از آن‌ها خراج گرفته می‌شود «اراضی خراجیه» گویند مانند اراضی مفتوح عنوةً، زمین‌هایی که امام با اهلش مصالحه کرده تا ملک مسلمین باشد.

شهید می‌فرمایند: رهن زمین‌های خراجیه صحیح است همانطور که بیعِ این زمین‌ها نیز صحیح است. 

نکته: البته باید توجه داشت که این زمین‌ها را نمی توان به تنهایی فروخت یا رهن قرار داد[۱]، بلکه باید به تبع بناء و اشجار و... که در آن وجود دارد فروخته شود. 


چون ملک مسلمین است.

۸

تطبیق اراضی خراجیه

﴿ ويصحّ رهن الأرض الخراجيّة (زمین‌هایی که از آن خراج دریافت می‌شود) ﴾ كالمفتوحة عنوةً (مانند زمین‌هایی که با زور و غلبه فتح شده است) ، والتي صالح الإمام أهلها على أن تكون ملكاً للمسلمين (گاهی هم بدون زور و غلبه دریافت می‌شود، یعنی امام با کفار مصالحه کرده است تا این زمین‌ها برای مسلمانان باشد) ، وضرب عليهم الخراج (سپس برای این زمین‌ها خراج تعیین شده است) ، كما يصحّ بيعها (همانطور که بیع آن صحیح است، رهن آن هم صحیح می‌باشد) ﴿ تبعاً للأبنية والشجر ﴾ لا منفردة (بحث آن در 197 همین جلد گذشت).

إلّا بالرجوع. وقيل: لا يبطل به؛ لأنّ الرهن لا يقتضي نقله عن ملك الراهن، ويجوز فكّه، فلا يتحقّق التنافي بمجرّده، بل بالتصرّف. وحينئذٍ فيكون التدبير مراعى بفكّه فيستقرّ، أو يأخذه في الدين فيبطل (١) واستحسنه في الدروس (٢).

﴿ ولا رهن الخمر والخنزير إذا كان الراهن مسلماً، أو المرتهن وإن وضعهما على يد ذمّي؛ لأنّ يد الودعي كيد المستودع. خلافاً للشيخ حيث أجازه كذلك، محتجّاً بأنّ حقّ الوفاء إلى الذمّي فيصحّ، كما لو باعهما وأوفاه ثمنهما (٣) والفرق واضح.

﴿ ولا رهن الحرّ مطلقاً من مسلم وكافر، عند مسلم وكافر؛ إذ لا شبهة في عدم ملكه.

﴿ ولو رهن ما لا يملك الراهنُ وهو مملوك لغيره ﴿ وقف على الإجازة من مالكه فإن أجازه صحّ على أشهر الأقوال من كون عقد الفضولي موقوفاً مطلقاً (٤) وإن ردّه بطل.

__________________

(١) قوّاه الشيخ في المبسوط ٢:٢١٣، والخلاف ٣:٢٣٨، ذيل المسألة ٣١ من كتاب الرهن.

(٢) الدروس ٣:٣٩١.

(٣) الخلاف ٣:٢٤٨، المسألة ٥٢ من كتاب الرهن.

(٤) اختار هذا القول: الحسن والمفيد والمرتضى والشيخ في النهاية وسلّار والقاضي والتقي والمحقّق والعلّامة، راجع المختلف ٧:١٠٢، والمقنعة:٦٠٦، والناصريّات:٣٣٠ المسألة ١٥٤، والنهاية:٣٨٥ و ٤٦٥، والمراسم:١٥٠، والمهذّب ١:٣٥٠ و ٢:١٩٧، والكافي في الفقه:٢٩٢ و ٣٥٢، والشرائع ٢:١٤ و ٢٧٨، والقواعد ٢:١٩ و ٣:١٥. وقيل ببطلانه مطلقاً وهو قول الشيخ في المبسوط ٢:١٥٨ و ٤:١٦٣. وقيل ببطلانه في البيع وصحّته في النكاح وهو قول ابن إدريس في السرائر ٢:٢٧٤ و ٥٦٤. وقيل ببطلانه في نكاح غير البكر الرشيدة مع حضور الوليّ عقد الأبوين على الصغير والجدّ مع عدم الأب وعقد الأخ والاُمّ على الصبيّة ... وهو قول ابن حمزة في الوسيلة:٣٠٠.

﴿ ولو استعار للرهن صحّ ثم إن سوّغ له المالك الرهن كيف شاء جاز مطلقاً، وإن أطلق ففي جوازه فيتخيّر ـ كما لو عمّم ـ أو المنع للغرر، قولان اختار أوّلهما في الدروس (١) وعلى الثاني فلابدّ من ذكر قدر الدين وجنسه ووصفه وحلوله أو تأجيله وقدر الأجل، فإن تخطّى حينئذٍ كان فضوليّاً، إلّا أن يرهن على الأقلّ فيجوز بطريق أولى.

ويجوز الرجوع في العارية ما لم تُرهَن، عملاً بالأصل ﴿ وتلزم بعقد الرهن فليس للمعير الرجوع فيها بحيث يفسخ الرهن وإن جاز له مطالبة الراهن بالفكّ عند الحلول. ثمّ إن فكّه وردّه تامّاً برئ ﴿ ويضمن الراهن لو تلف وإن كان بغير تفريط ﴿ أو بيع بمثله إن كان مثليّاً، وقيمته يوم التلف إن كان قيميّاً.

هذا إذا كان التلف بعد الرهن، أمّا قبله فالأقوى أنّه كغيره من الأعيان المعارة. وعلى تقدير بيعه فاللازم لمالكه ثمنه إن بيع بثمن المثل، ولو بيع بأزيد فله المطالبة بما بيع به.

﴿ ويصحّ رهن الأرض الخراجيّة كالمفتوحة عنوةً، والتي صالح الإمام أهلها على أن تكون ملكاً للمسلمين، وضرب عليهم الخراج، كما يصحّ بيعها ﴿ تبعاً للأبنية والشجر لا منفردة.

﴿ ولا رهن الطير في الهواء لعدم إمكان قبضه، ولو لم يشترطه أمكن الجواز؛ لإمكان الاستيفاء منه ولو بالصلح عليه ﴿ إلّا إذا اعتيد عوده كالحمام الأهلي فيصحّ؛ لإمكان قبضه عادة.

__________________

(١) الدروس ٣:٣٨٨، والثاني للعلّامة في التذكرة ١٣:١٢٢، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ٥:٦٤.